سه شنبه 8 اردیبهشت (18:46)

مرجع خبری پرسپولیس : و این بار رنسانس از نوع امپراتوری !

وقتي كه چشم هايت به تاريكي اتاقي كه در آن گير كرده اي عادت مي كند. از هر نقطه نوري استقبال مي كني. حتي اگر آن نقطه، سرابي باشد كه در اثر خطاي ديد، برايت اميد ايجاد كرده است!

چشمان فوتبال ما خيلي وقت است كه به تاريكي محض زنداني كه در آن به صورت انفرادي محبوس شده است عادت كرده است. آنقدر اين فوتبال را شكنجه كرده اند و در اين زندان روحش را آزرده اند كه دست به خود زني مي زند. به خود فحش مي دهد. مشت مي زند. انگ مي بندد و در نهايت با سر به ديوار مي كوبد تا حداقل مدت ها از سرگيجه بعد از آن لذت ببرد! هرچند اين چشمان خسته هر از چند گاهي نقطه نوري مي بيند اما آنقدر اين سراب ها لحظه اي و كوتاه هستند كه بودنش بيشتر باعث سوختن دل كباب شده اش باشد تا يك اميدواري محض…و يا اگر واقعا هم نوري باشد كه پي آن را بگيرد، همان هايي كه اين محكوم ابدي را در حصار كشيده اند آنقدر سريع براي خاموش كردن آن دست به كار مي شوند كه دست سرعت نور را از پشت مي بندند و آن روزنه زيبا را هم به رنگ ساير ديوارهاي اتاق سياه و زشت مي كنند.

شخصیت اول فیلم مطرح پاپيون در چنين فضايي زنداني بود و همه ديدند كه در اين شرايط او حتي توانايي غلبه بر يك سوسك كوچك را هم نداشت و به راحتي مي توانست آن موجود كوچك و دوست نداشتني ساعت ها نقش اول فيلم را آزار دهد و بخندد! اما چقدر فضاي فيلم زيبا شد زماني كه دريچه بالاي سر او باز شد و فيلم از حالت تاريك خود خارج شد.

حالا ما و فوتبالي كه در اين زندان به سر مي برد احساس كرده ايم كه دريچه اي بالا سر مان در حال تكان خوردن است. احساس مي كنيم كه يك نفر مي خواهد آن را باز كند و از بالا به ما اميد مي دهد: ” صبر كنيد… من براي كمك به شما آمده ام!”.

او با لبخند اين را مي گويد و همين لبخند او براي اين زنداني كه سال ها طعم گريه را هم فراموش كرده است چه رسد به لبخند، شيرين و دلنشين مي زند. او يكبار ديگر هم براي كمك به ما آمده بود و زماني كه احساس كرديم او توانسته است حداقل بخشي از ديوارهاي اين زندان را فرو بريزد و ما آماده فرار به سوي خوشبختي بوديم ناگهان ديديم ناجي ما تحت تاثير همان ديوارهاي سياه قرار گرفته است و آنقدر محو تماشاي اين سياهي غريب شده است كه اجازه نداد ما از ديواري كه خراب كرده بود عبور كنيم. چون او دقيقا مقابل آن سوراخ ايستاده بود تا شايد ناخواسته خود هم بخشي از آن سياهي ديوار شود. همين كافي بود براي سياه نشان دادنش. اما وقتي به خود آمديم تازه متوجه شديم كه او خيلي وقت است كه رفته و بازهم ما مانده ايم و ديوار! حداقل مطمئنيم كه او اگر اين بار هم بتواند براي باز كردن روزنه براي ما موفق باشد، آنقدر تجربه دارد كه محو تصاويري كه تا به حال نديده بود، نشود. مي دانيم كه او اين بار به سرعت دست ما را مي گيرد و مي گويد:” بيا بزنيم به چاك رفيق…!” براي همين بايد به او كمك كنيم. ضخامت ديوار مقابل او به مراتب كلفت تر از قبل هم شده است و براي همين زنداني هم با دست خالي و يا پر، با همان تن رنجور و ضعيف شده بايد به او كمك كند و يا حداقل از درون تاريكي برايش سرود نااميدي نخواند. اين كمترين كاري است كه مي تواند انجام دهد.

دلمان براي ديدن آسمان تنگ شده است. خورشيد را كه به طور كلي فراموش كرده ايم. عناصر فوتبال ما به گلايدياتور بازي علاقه مند شده اند و ديگر توپ گرد آن ها را ارضا نمي كند. آنقدر فرماندهان يكديگر را در اين بازي خشن و البته داخلي مي كشند كه در برابر قواي خارجي به راحتي تسليم مي شويم! ظاهرا يك رنسانس نياز است. البته اين بار نه رنسانسي براي فروپاشندن يك امپراتوري ديكتاتور. بلكه رنسانسي به دست يك امپراتور براي رهايي از هر زشتي كه ديده ايم. براي امپراتور فرياد بكشيد. حداقل براي نجات جان خودمان نه خوشبختي او. هرچند كه فعلا سرنوشت خوشبختي هر جفتمان به هم گره سختي خورده است!

 

برای ثبت نظرات خود بدون نیاز به تایید عضو کانال تلگرام پرسپولیس نیوز شوید(کلیک کنید)