مرجع خبری پرسپولیس : مهدی هاشمی‌نسب آن‌قدر رک و راست صحبت می کرد که از یاغی‌بودنش انگار یک ذره هم کم نشده، گرچه ناگفته‌های بسیار او درباره دلیل انتقالش از پرسپولیس به استقلال و همچنین انگیزه‌اش برای گل‌زنی به تیم سابقش .

 

زمانی که از کتک‌خوردن مادر و برادرش صحبت می‌کرد، اشک در چشمانش جمع شده بود. به هر جهت این روزها ، روزهای داربی است و تب و تاب بازی همچنان وجود دارد و گفتگو با هاشمی نسب می تواند یادآورروزهای هیجان در داربی ها باشد.هیجانی که با زیبایی همراه بود.


مهدی هاشمی نسب این روزها استقلالی است یا پرسپولیسی؟

این سوال را بارها جواب داده ام.

یعنی…؟

مکث نکن.من استقلالی ام.استقلالی خداحافظی کرده ام و استقلالی می میرم.

اما چهار گل به استقلال آن هم در لباس پرسپولیس زده ای…

عوضش یک گل زده ام به اندازه همه آن چهار گل می ارزد.بروید از استقلالی ها بپرسید.از پرسپولیسی ها هم بپرسید.آن گل چهار گب بیشتر زیر زبانشان مزه کرده؟یا آن گلی به پرسپولیس زدم بیشتر ناراحتشان کرده… اصلا بگذارید ماجرا را تمام کنم.پرسپولیس در وجود من مرده

چند داربی را دیده‌ای؟

من از سال 75 تا 81 در داربی‌ها بوده‌ام و جز به برد، به هیچ چیز دیگری فکر نمی‌کردم. همه ما فقط به بردن فکر می‌کردیم. در 13 داربی بودم، چهار گل به استقلال زدم و یک گل به پرسپولیس که به نظرم گلی که به پرسپولیس زدم، به اندازه چندین برابر چهار گلی به استقلال زدم، ارزش داشت.


همه اش این نکته را تکرار می کنی…تو یکی از رکوردداران داربی هستی.همه گلهای داربی را با سر زده ای. یاغی هم ‌بودی، در مقابل علی پروین هم ایستادی…

شما حکم اعدام من را بیاور.بگذارید کم‌کم پیش برویم. لطف خدا بود که من این گل‌ها را ،با سر، به استقلال بزنم. منکر زحماتِ هم‌بازیانم نمی‌شوم، اما اگر آن بالایی نبود، الان مهدی هاشمی‌نسب روبه‌روی شما نمی‌نشست. اصلا وقتی مرحوم صفر ایرانپاک هفت گل زده، من کجا هستم؟ اما می‌خواهم به شما بگویم تا زمانی که از تونل ورزشگاه آزادی بالا نیایی و هیاهوی تماشاگران را نشنوی، همه چیز خوب است، احساس می‌کنی تیمت داربی را با اختلاف می‌برد، اما همین که از تونل بالا می‌آیی، زانو، دست و عضله همه به حرکت می‌افتند. آن هواداران، آن رقص پرچم‌ها، سوت‌هایی که کشیده می‌شود، دوربین‌های تلویزیونی و عکاس‌ها آدم را دیوانه می‌کند.


آن لحظه چه حسی دارد؟

حسش که موهای تن آدم را راست می کند اما یک سوال به ذهنت می آید.به خودت می‌گویی اگر ببازیم، چه می‌شود؟ تا آخر فصل باید کُری بشنویم، در مطبوعات و تلویزیون.آدم دیوانه می شود. داربی آن‌قدر مهم است که زمان ما، علی‌آقا می‌گفت داربی را ببرید، تا برای شش ماه راحت باشیم.حالا که فعلا استقلال شش ماه راحت بود.ممکن است ده فروردین که بازی تمام شد دوباره شش ماه دیگر راحت باشد یا ماجرا برای پرسپولیس رقم بخورد.


در آن لحظه ورود به زمین ، حس اتکا به دیگر بازیکنان به آدم دست نمی دهد؟

این را خوب گفتی.واقعا من در کنار آدم‌های بزرگی بازی می‌کردم؛ نادر محمدخانی، بهروز رهبری‌فرد، افشین پیروانی و… اینها حقیقتا بازیکنانی بودند مثل صخره، که اجازه ورود توپ را نمی‌دادند. شما اصلا برو خط حمله را نگاه کن؛ ادموند بزیک و حتی نعیم سعداوی. در استقلال هم که ماشاءالله نام‌های بزرگ زیاد بودند؛ محمد نوازی، سیروس دین‌محمدی، فرزاد مجیدی، علیرضا اکبرپور و واقعا همه استقلالی‌ها در آن دوره برای خودشان بت‌هایی بودند.همه معمولا به هم نگاه می کنند و یاد ویژگیهای هم می افتند و آرامش می گیرند. من در هر دو تیم بازیکن باتعصبی بودم. واقعا داربی ترس دارد. شاید همین ترس زیاد باعث شده تا اکثر داربی ها در سالهای گذشته داربی‌ها مساوی شود. اصلا ترس از باخت باعث می‌شود تا داربی مساوی شود.اما ما نمی‌ترسیدیم. در جدول دهم یا یازدهم هم که بودیم، باید داربی را می‌بردیم. اصلا همه هواداران استقلال و پرسپولیس فقط برد در داربی را می‌خواهند، قهرمانی زیاد برایشان مهم نیست. من خودم با همه آنان زندگی کرده‌ام. فقط باید داربی را ببری تا آخر فصل راحت زندگی کنی. قبل از این‌که شما هم بپرسی، می‌خواهم بگویم نه مسئله سیاسی است، نه حرف و حدیث است و نه توصیه، اینها همه دروغ است و برای توجیه بدبازی‌کردن. زمان ما بردن داربی، یعنی رسیدن به سقف آرزوهایت. ما آن‌قدر حساس و متعصب بودیم که می‌آمدند از ما تعهد می‌گرفتند که یک وقت خشن بازی نکنیم، تکل خشن نرویم و در کل محکم بازی نکنیم. الان واقعا از بازیکنان تعهد می‌گیرند؟آن‌قدر مساوی شده که داربی معنی ندارد که بخواهند تعهد بگیرند.


درباره یاغی‌گری هاشمی نسب تا به حال صحبت‌های زیادی شده و در این‌باره ماجراهای مختلفی نقل شده است. شما چرا مقابل علی پروین ایستادی؟ قبول داری که به خاطر ایستادن در مقابل علی پروین، به یاغی فوتبال ایران مشهور شدی؟

در فوتبال ایران هر کس از حقش دفاع کند، یاغی می‌شود، اما من مقابل کسی نایستادم .فقط به دنبال حقم بودم.این جرم است؟یاغی گری است؟


اما همه می دانند که تو در مقابل پروین ایستادی…

بدانند.من یک سوال دارم.چطور می‌شود در جام باشگاه‌های آسیا، پرسپولیس در دو بازی، به دو تساوی صفر بر صفر می‌رسد و در بازی آخر مرحله مقدماتی، تنها در صورتی به چهار تیم نهایی صعود می‌کند که بازی را ببرد، اما بازی تا دقیقه 75، صفر بر صفر بود و پرسپولیسِ در آستانه حذف است. مهدی هاشمی‌نسب در دقیقه 70 گل پیروزی‌بخش و صعود پرسپولیس را در بازی سوم به ثمر می‌رساند و بعد کنار گذاشته می شود؟


اصلاح کن.بعد علی پروین، مهدی هاشمی‌نسب را نمی‌خواهد. این را باید هواداران پرسپولیس بهتر بدانند…

اصلا رفتن من به استقلال، به هیچ بنی‌بشری ربط ندارد. من قراردادم به پایان رسید و به استقلال رفتم.همین.

– آخر این‌طوری که نمی‌شود. رفتن تو از پرسپولیس به استقلال، معلوم است که عجیب و مهم است.

هر استقلالی به پرسپولیس یا هر پرسپولیسی به استقلال برود مهم است.


شدت و ضعف دارد. اما همان‌طور که رفتن شاهرخ بیانی از استقلال به پرسپولیس همه را تکان داد و همین‌طور انتقال‌های نیکبخت واحدی ودر حد واندازه پایین تری امیر موسوی‌نیا و حتی علی انصاریان.

من قراردادم تمام شد…


نه ، اما رفتن تو از پرسپولیس به استقلال، با همه این رفتن‌ها فرق داشت.مثل انتقال شاهرخ بیانی از استقلال به پرسپولیس بود.شاید هم کمی با جار و جنجال بیشتر.

می خواهید یک جمله بگویم قال قضیه را بکنم؟آقا اصلا عشقم کشید بروم استقلال.من استقلالی بودم و می خواستم دینم را ادا کنم.


اما هم می دانند که از زمان کودکی تو پرسپولیسی بودی…

باشد.باشد.باشد. من بچه بودم، خواهرم استقلالی بود و من پرسپولیسی. در یکی از داربی‌ها با هم کری‌خوانی داشتیم. پرسپولیس به استقلال باخت و من از داغ دل، خواهرم را آن‌قدر کتک زدم که دندان‌هایش شکست.


یک پرسپولیسی دو آتشه مثل هاشمی نسب چطور می تواند بدون درگیری با علی پریون حالا بر سر هر ماجرایی به استقلال برود؟

ببینید. من از پرسپولیس به استقلال رفتم تا همه اشک‌هایی را که برای بردن استقلال و شادکردن دل هواداران پرسپولیس ریخته بودم، جمع کنم و روز داربی مقابل پرسپولیس با گلی که به پرسپولیس زدم، اشک را در چشم تک تک هواداران پرسپولیس بگذارم چون داغ داشتم.همه هم می دانند چرا به استقلال رفتم.هیچ احتیاجی به واگویی اش هم ندارم. زمانی که من به استقلال گل می‌زدم، هواداران استقلال به ان صورت به من توهین نمی کردند، اما زمانی که به پرسپولیس گل زدم، پرسپولیسی‌ها برایم شعار رکیک ساختند. می‌گفتند مهدی هاشمی‌نسب (…)بی‌اصل و نصب. من با شرف زندگی کردم و با شرف پول گرفتم. زمانی که به استقلال آمدم، برای سه سال، 100 میلیون تومان پول گرفتم، اما در هر تیمی بودم، از ملی تا باشگاهی، هیچ وقت پاچه‌خواری نکردم، هیچ وقت به زور، دست به سینه نبودم، هیچ وقت بیخود و بی‌جهت برای رسیدن به منافع و بازی در تیم ملی تعظیم نکردم، فیلم بازی نکردم و سجاده آب نکشیدم.اگر اینها تعریف یک یاغی است به یاغی بودنم می بالم.


داربی 9 دی 79 داربی عجیبی بود. در آن داربی به یک‌باره تو را به نوک حمله فرستادند، دلیلش چه بود؟

منصورخان پورحیدری به من گفت که روی تو فشار زیاد است، بهتر است که بازیکن آزاد باشی و هر جا که دلت خواست، بازی کنی. ممکن است اگر مدافع باشی، روی تو شیطنت کنند. کار تاکتیکی جالبی بود، من یک خط عقب‌تر از سامره،در کنار بودم. پشت سر من سیروس دین‌محمدی و فرزاد مجیدی بازی می‌کردند. اگر احمد عابدزاده و علی کریمی در پرسپولیس نبودند، ما داربی را با اختلاف می‌بردیم. در 15 دقیقه اول، احمد دو موقعیت گل را از من گرفت که اگر گل می شدند استقلال چهار بر دو داربی را می برد.


گل عجیبی به ثمر رساندی، فکر می‌کنی احمد عابدزاده با آن همه تجربه چرا آن‌طور گل خورد؟

کار آن بالایی بود.شما فقس به این نکته مهم توجه کن.احمد عابدزاده در تمام طول عمر بازیگری‌اش، حتی در بازی‌ای که ما همراه با پرسپولیس، در کره جنوبی بودیم و هوا به شدت بارانی بود، سُر نخورد، اما آن روز سُر خورد؛ می‌دانید چرا؟ چون افشین ایستاد و وقتی توپ را ارسال کردند، احمد عابدزاده به سمت من آمد و با صدای بلند گفت: «منم!» به همین دلیل افشین ایستاد. احمد پایش سر خورد و من با سر به توپ ضربه زدم و توپ به گل تبدیل شد. از وقتی توپ به تور خورد و ورزشگاه منفجر شد، دیگر هیچی نفهمیدم. در آن بازی آن‌قدر عصبی شده بودم که بین دو نیمه عضلات دوقلویم گرفته بود، حتی منصورخان می‌خواست مرا تعویض کند، اما یک حسی به من می‌گفت که باید در زمین بمانم. باید یک اتفاقی می‌افتاد که افتاد.کار خودم را کردم.اما حیف که غش کردم. اگر در بازی می‌ماندم، شاید استقلال پیروز می‌شد.ای کاش غش نمی‌کردم! ای کاش! با آن گل که جواب خیلی‌ها را دادم، در زمین می‌ماندم و نمی‌گذاشتم تا علی کریمی گل مساوی را بزند.


ولی بعد از گلی که زدی خیلی اذیت شدی…

کتک خوردم.ترور شدم اصلا.خیلی‌ از پرسپولیسی‌ها به من بد و بیراه گفتند، اما همه آنها را حلال می‌کنم. مهدی هاشمی‌نسب از پرسپولیس رفت، اما همه می‌دانند که در قلب آنها قرار دارم، اما همه آنها بدانند که من یک استقلالی دوآتشه هستم که با استقلال از فوتبال حرفه‌ای خداحافظی کردم. حتی در تیم‌هایی که مقابل استقلال ایستادم، هیچ وقت از هواداران استقلال فحش نخوردم و تا زمانی که به استقلال رفتم، همیشه مورد محبت هواداران استقلال بودم.


آن روزها شایع شده بود که می‌خواستی بهروز رهبری‌فرد را به استقلال ببری.حقیقت داشت؟

نه، با بهروز خیلی رفیق بودم، اما بهروز هیچ وقت حاضر نشد استقلالی نشود، گرچه بازیکنانی مثل نیکبخت واحدی هم استقلال را ترک کردند، چون در اوج بازی شان بود، درست مثل وضعیت من برای پرسپولیسی‌ها شد.


بهترین گل زندگی‌ات را به چه تیمی زدی؟

آخر این سوال است؟معلوم است! بهترین گل زندگی‌‌ام را به پرسپولیس زده‌ام؛ نه به خاطر این‌که تیم سابقم بود، بلکه حقم بود! باز هم اگر به آن روزها برگردم، به استقلال می‌روم و استقلالی می‌شوم تا خیلی‌ها را بسوزانم.


 

– دل پُری داری! رفتنت به استقلال یک طرف و گل‌زدنت به پرسپولیس انگار ماجرای دیگری دارد.جنسش فرق دارد…نه؟

اصلا در گلویم عقده شده بود. می‌دانی چرا در آن بازی سعی کردم به پرسپولیس گل بزنم؟ برای آن‌که در بازار کرج، هواداران پرسپولیس بعد از رفتن من به استقلال مادرم را به بدترین وجه کتک زدند و همین مانده بود تا چاقویش بزنند و اگر مردم به دادش نمی‌رسیدند، شاید مادرم را از دست می‌دادم. همین‌طور برادرم را جلوی در خانه‌مان و در چند جای دیگر کرج کتک زدند. من برای پرسپولیسی‌ها چهار گل زده بودم و مزه آن گل‌ها هنوز زیر دندانشان است، اما من دندان‌هایشان را با آن گل مسواک زدم و بهتر بگوبم جرم گیری کردم تا مزه‌اش از بین برود.


سر آن گل همین الان هم که از فوتبال دوری اذیت می شوی؟

چرا نشوم؟می شوم مثل چی.هنوز هم ترکش‌های آن گل به من می‌خورد. همین چند وقت پیش جایی رفته بودم که یک راننده وانت نیسان من را شناخت و چون پرسپولیسی بود، بدترین الفاظ را نثارم کرد؛ دعوا کردیم و من کتکش زدم. نامه دادگاهش درِ خانه‌مان آمد.اما این منم که کم نمی‌‌آورم.


کتک خوردن مادر و برادرت واقعا تاسف‌برانگیز است! این از ضعف های فرهنگی فوتبال ما است که حرفه‌ای‌گری در آن به سختی اتفاق می‌افتد. شاید اگر این ویژگی‌های فرهنگی نبود و مردم آن‌قدر دلبسته فوتبال نبودند، روی این انتقال‌ها آن‌قدر حساسیت نبود.

بالاخره برای بازیکنان، روزهای خوب و بد زیاد وجود دارد، اما منِ مهدی هاشمی‌نسب اعلام می‌کنم که در فوتبال بیشتر از 10 بازیکن نیستند که در قلب مردم قرار دارند. من هیچ ادعایی ندارم که در قلب مردم هستم یا نیستم، چون بازیکن زیاد می‌آید و می‌رود. آویزان تیم ملی هم نبودم و درباره تیم ملی و دعوت‌شدن و نشدن آن، ناگفتنی های زیادی دارم ، اما خوشحالم از این‌که وقتی برخورد مردم را می‌بینم، می‌فهمم در دوران بازی‌ام دل خیلی‌ها را شاد کرده‌ام. در ضمن به مردم حق می‌دهم که روی این انتقال‌ها حساس باشند، چون مردم ایران فوتبال را می‌پرستند و به من و امثال من دل می‌بندند، اما آنان باید بازیکنان و شرایطشان را هم درک کنند.


به نظرت چرا دیگر داربی‌های چند ساله اخیر، به دل نمی‌چسبد؟ کلا پس از رفتن بازیکنان هم‌نسل تو، داربی دیگر آن رنگ و بو را ندارد.

داربی‌ها همیشه حساس بوده‌اند، حتی روزهایی که داربی قهرمان را تعیین نمی‌کرده و کلا ربطی به جدول نداشته و چه روزهایی که داربی تعیین‌کننده بوده که دیگر مشخص است. اما سؤال شما را این‌طور می‌توانم پاسخ بدهم که در دوره ما بازیکنانی بودند که کاریزما و وزن خاصی داشتند و یک‌باره می‌توانستند نتیجه یک داربی را عوض کنند. اصلا نه داربی، هر بازی ملی باشگاهی را. جواد زرینچه، سهراب بختیاری‌زاده، محمود فکری، سیروس دین‌محمدی، حتی علی موسوی و احمد مومن‌زاده از استقلال.خیلی های دیگر هم که البته یادم نمی آید.در پرسپولیس هم احمد عابدزاده، نادر محمدخانی، بهروز رهبری‌فرد و خیلی‌های دیگر وزن داربی را سنگین می‌کردند. اصلا شما بازیکنان حال حاضر فوتبال ایران را در نظر بگیرید و آنها را با عابدزاده مقایسه کنید، فقط با عابدزاده.به چه نتیجه ای می رسید؟بازیکنان اسمی دوره ما سر و جانشان را برای توپ می‌دادند، اما الان یک عده ساق‌دوست و سردوست می‌خواهند داربی برگزار کنند. آدم خمیازه‌اش می‌گیرد. در داربی قبل دیدید که خمیازه هم کشیدیم و فرهاد مجیدی همه را نجات داد.


منظورت این است که داربی به بازیکنانی احتیاج دارد که بتوانند وقتی بازی گره خورد، آن را باز کنند؟

کاملا. اصلا داربی یعنی این‌که دو تیم از گل‌خوردن بترسند، بعد یکی باشد که گل بزند و یخ بازی را بشکند. ما خیلی از این بازیکنان را داشتیم و الان دیگر نداریم..باز هم می گویم اگر فرهاد مجیدی در داربی رفت نبود هیچ بازیکن دیگری نمی توانست یخ داربی را بشکند.من در یک داربی دچار شکستگی بینی شدم. فکر کنم آخرین داربی‌ای بود که در آن حضور داشتم و استقلالی شده بودم- با علی انصاریان ،روی هوا ،سر به سر شدیم و علی با پیشانی خدمت دماغ نازیبای ما رسید. مجبور شدم دماغم را عمل کنم. اصلا کج و کوله شده بود و همچنین مشکلات تنفسی پیدا کرده بودم. باور کنید زمانی که خواستم عمل کنم، تا قبل از بیهوشی از جراح خواستم اصلا به فکر زیبایی نباشد. قسم‌اش دادم و گفتم اگر عمل زیبایی کنی، شما را نمی‌بخشم، اما بازهم همه فکر کردند من عمل زیبایی کردم.


پیش بینی ات از داربی 70 چیست؟

من استقلالی از فوتبال خداحافظی کردم و الان یک استقلالی هستم.معلوم است که از برد استقلال مقابل پرسپولیس خوشحال می شوم.استقلال مثل آب خوردن می برد.حالا نگاه کنید…

 

برای ثبت نظرات خود بدون نیاز به تایید عضو کانال تلگرام پرسپولیس نیوز شوید(کلیک کنید)