دقايقي بعد ميثاق معمارزاده از راه مي‌رسد. او هم با لباس شخصي است. در جمعي دوستانه مي‌گويد خبر نداشته كه تمرين تيم ملي امروز صبح برگزار مي‌شود و هنگامي كه در مطب پزشك بوده، متوجه مي‌شود كه تيم ملي امروز صبح تمرين دارد. او وقتي كه با تعداد محدودي از خبرنگاران گفت‌وگو مي‌كرد، با سوال يكي از خبرنگاران مواجه شد. سوال اين بود: «چه طور شد كه دير در تمرين تيم ملي حاضر شديد؟» كه معمارزاده گفت: «در جريان نبودم كه امروز تيم ملي تمرين دارد. در مطب دكتر بودم كه از اين قضيه اطلاع پيدا كردم. آن هم از طريق اخبار.»

ساعت 11 و 40 دقيقه را نشان مي‌دهد. محمد نصرتي و آرش برهاني هم از راه مي‌رسند. اين دو ترجيح مي‌دهند كه با لباس شخصي 15 دقيقه‌ي پاياني تمرين تيم ملي را تمرين كنند. تمرين تمام مي‌شود. قطبي با خنده به برهاني مي‌گويد؛ كجا بودي؟ چرا نيامدي؟ برهاني هم تنها با خنده‌اي پاسخ سرمربي تيم ملي را مي‌دهد.

برهاني به خبرنگاران مي‌گويد؛ مي‌دانسته كه تيم ملي تمرين دارد. اما، جالب‌تر از همه پاسخ نصرتي به سوال خبرنگاران است: فكر نمي‌كردم تيم ملي صبح تمرين داشته باشد. ديشب به منصور پورحيدري (!) زنگ زدم. موبايل او در دسترس نبود. بازي ما هم در شهرستان برگزار مي‌شد و به همين خاطر طول كشيد و نتوانستم به تمرين تيم ملي بيايم.

خبرنگاران كه از تماس نصرتي با پورحيدري متعجب شده بودند، به او گفتند كه پورحيدري ديگر سرپرست تيم ملي نيست. او هم گفت؛ البته فدراسيون به باشگاهمان اعلام كرده بود كه من به تيم ملي دعوت شدم اما، چون تيم‌مان باخت و بازي‌مان در شهرستان بود، به من دير اطلاع دادند كه تيم ملي امروز صبح تمرين دارد. هميشه وضعيت همين طور بوده است و البته حالا كمي وضع بهتر شده است.