جمعه 30 اسفند (9:45)

مرجع خبری پرسپولیس : می خواستم ببینم چرا ایرانی ها چمن سر سفره می گذارند !!

هیچ وقت نتوانستم آداب معاشرت بومی ام را در زمان احوال پرسی با او کنار بگذارم . چه زمانی که در ایران زندگی می کرد و چه حالا که همسایگی اش با ما مرزهای آبی خلیج همیشه فارس هستند . او هنوز نتوانسته تکیه کلام های تعارفی ایرانیان را بشناسد . قاعدتا همیشه بعد از شنیدن سلام خیلی خشک و با صدایی که معلوم است کنجکاوانه به دنبال اصل موضوع شما می گردد جوابت را می دهد . کمی بعد از احوال پرسی عادی و معمولی و بر اساس عادت همیشگی می گویم : ” خسته نباشید … ” و هر بار وقتی جوابش را می شنوم از به زبان آوردنش پشیمان می شود : ” نه ! خسته نیستم . چرا فکر کردید باید خسته باشم ؟!” . یعنی او بعد از این زندگی نه چندان کوتاه با ایرانیان متوجه تعارفات مرسوم نشده ؟
اول بار مهرماه 86 بود که روبروی هم نشستیم . سعی می کرد تا جایی که ممکن است از زبان مادری اش برای گفت و گو استفاده کند . حتی از مترجمی که همراه برده بودیم خواست کلامی به او کمک نکند . همان روز نشان می داد دور ماندن از رسوم زادگاهش تا حدود زیادی او را تغییر داده اما تمایلات درونی اش برای شناختن آداب ایرانیان از بین نرفته . خصوصیاتش در تضاد بود . آمیخته ای از احساسات شرق و منطق غرب . عشق و کار دو ویژگی مطلق او بود که از دیگران متمایزش می کرد . دومین ملاقات حضوری به اسفند ماه 86 موکول شد .
محور بحث عید نوروز بود و قاعدتا تصور می کردیم افشین قطبی مثل همه ی روزهای که با او درباره پرسپولیس و فوتبال حرف زده ایم با هیجان حرف می زند . وقتی به سوال سوم رسیدیم افشین با همان رک گویی و صراحت منحصر به فردش گفت  : ”  آیا می خواهید من درباره تغییر سال حرف بزنم ؟ من یک مربی فوتبال هستم نه یک باستان شناس و ستاره شناس !”

قطبی نمی دانست سفره هفت سین چیست . نمی دانست قاعده چیدمان سفره سبز ایرانیان چگونه شکل گرفته . فقط به یاد می آورد دوران کودکی اش در شیراز نوروز را تجربه کرده . او خیلی زود محور بحث را در دست گرفت و به سمت پرسپولیس برد . درست بر عکس امسال … . با پیش شرط های خاص خودش گفت و گو را پذیرفت “درباره پرسپولیس و مسائلی که گذشته صحبت نکنیم !” . او علاقه ای به باز شدن مباحث گذشته ندارد . خودش را محکوم به سکوت در مقابل اتفاقاتی کرده است که در نیمه دوم سال 87 برایش رخ داد . اما افشین قطبی در سال 87 خورشیدی و تقویمی که مدت ها تجربه اش نکرده بود یک عنوان بزرگ به دست آورد . او قهرمان لیگ شد و شاید همین در انتخاب شدن به عنوان چهره سال کافی باشد . گفت و گو با قطبی را از آنچه او می پسندد آغاز می کنیم . هنوز حرارتی وصف ناپذیر برای به زبان آوردن جملات فارسی را می توان در وجود او حس کرد . از نوروز 87 آغاز می کنیم . او کجا بود وقتی همه ی ایرانیان در حال خواندن ” یا مقلب القلوب ” بودند ؟
” فکر نمی کردم این عید چندان تفاوتی با عید ژانویه (عید سال نو میلادی ) داشته باشد . فکر خودم این بود که این مراسم باید نقص هایی هم داشته باشد . آن روزها خیلی درگیر کار و مشغول مشکلات بودم . پرسپولیس در کورس قهرمانی قرار گرفته بود و نمی خواستیم فرصتی را از دست بدهیم . ولی روزهای آخر می دیدم که همه چیز در حال عوش شدن است . کوچه ها و خیابان ها و شهرها عوض شده بود . می دیدم که مردم شاد هستند و از اینکه می توانند چیز جدیدی بخرند لذت می برند . ما آدم های همیشه چیزهای جدیدی می خریم برای پوشیدن یا برای منزل یا حتی برای خوردن اما آن روزها هر خریدی مردم را به وجد می آورد . همه چیز مرا وسوسه کرد تا بفهمم قرار است چه اتفاقی بیفتد !”.
او نمی توانست از کشور خارج شود . مهمترین دلیلش هم فشردگی رقابت ها بود . تیم او روز 5 فروردین به بندر عباس رفت و اردویی شبانه روزی را پشت سر گذاشت . افشین نوروز کجا بود ؟ ” در خانه کنار همسرم یوروم . او تازه به ایران آمده بود و من می خواستم در مدت کوتاهی که تا آغاز تمرینات فرصت داریم برای او یک … یک سورپرایز ! بله یک غافلگیری خارق العاده داشته باشم اما همان زمان خودم هم غافلگیر شدم . یادم می آید وکیلم آقای حاج باقر سعی می کرد به من نشان دهد که نوروز چیست . همان روز تصمیم گرفتم همراه یوروم یک سفره هفت سین داشته باشیم و در خانه خودمان یک جشن ساده سال نو بگیریم .”
افشین قطبی تازه گرم می شود . مثل کودکی می ماند که دارد خاطرات تابستان و سفرهای خانوادگی اش را برای هم کلاسی ها تعریف می کند . احساس می کنی بازهم دچار همان شوری شده که کنار زمین وقتی تیمش به گل می رسید تمام وجودش را فرا می گرفت . افشین از اولین سفره هفت سین تعریف می کند .
” دوست داشتم بدانم چرا چمن سر سفره می گذارند !” او آن روزها تفاوت ها را نمی دانست . حاج باقر (مدیر برنامه هایش ) به او گفت سبزه نشانه رویش و سبزی است که ایرانیان برای سرسبزی و بارور شدن سال جدید در سفره هفت سین قرار می دهند . قطبی مثل کودکی بود که از والدینش معنی هفت سین را می پرسد .
” من می دانستم که سیر بو می دهد اما فهمیدم سیر خاصیت دارویی دارد . ایرانی ها مردم رویایی و احساساتی هستند . سیب را نشانه شادابی می دانند . ” حاج باقر به قطبی گفته بود سیب آرایه شعر فارسی است . ” حاج باقر برای من شعری خواند که خیلی دوست داشتم آن را یاد بگیرم اما متاسفانه از یادم رفت …” . حاج باقر برای افشین قطبی چنین شعری خوانده بود ” مادرم صبحی می گفت موسم دلگیری است . من به او گفتم زندگانی سیبی است گاز باید زد با پوست !” . اثر ماندگار سهراب سپهری برای یوروم که تازه داشت فرهنگ گوشه ای دیگر از ساکنان کره خاکی را تجربه می کرد جالب بود . او آرایش سفره نوروزی خانه قطبی را بر عهده گرفت و کمتر از افشین کنجکاوی می کرد . او از سمنو پرسیده بود !
” من فهمیدم نوعی خوردنی است که ایرانی ها آن را نشانه برکت می دانند . ما هم کمی خوردیم ! ” اما محبوب ترین جزء سفره هفت سین افشین قطبی دو ماهی سرخ بودند . ” من عاشق آن ها بودم . بعد از عید هر روز برای آن ها غذا می خریدم و مراقبت می کردم که نمیرند . گاهی می شد که در تنهایی با آن ها حرف می زدم . زمانی که از ایران رفتم دو ماهی را به حاج باقر دادم و به او گفتم مراقبشان باشد . او به من گفت می توانی آن ها را در استخر یک پارک بزرگ تهران ( دریاچه مصنوعی پارک ملت ) رهای کنی ولی واقعا دلم نیامد . دوست داشتم کنار خودم باشند . ما ( من و یوروم ) دلبستگی عمیقی به این دو ماهی داشتیم … “
حاج باقر چند ساعت مانده به تحویل سال از خانه افشین بیرون آمده بود . او زمان جدایی به قطبی گفته بود حالا که مثل ایرانی ها سفره هفت سینی آرایش کرده است لحظه تحویل سال قرآن در دست بگیرد و آرزو کند اما چه آرزویی ؟ افشین خودش اینگونه می گوید ” آرزوهای بزرگی داشتم که میان من و خدای من می ماند ” . اما وقتی از حاج باقر می پرسیم او می گوید : ” به افشین گفتم برای خودت و تیمت دعا کن ولی او گفت الان نمی خوام برای خودم دعا کنم . می دانم خدا همیشه حواسش به من هست چون دوستش دارم . من الان به فکر آن هایی هستم که در بیمارستان مانده اند و نمی توانند چنین لحظه ای را کنار خانواده شان تجربه کنند …” .
او اولین نوروز ایرانی را در ایران پشت سر گذاشت و 59 روز بعد اولین قهرمانی عمر سرمربیگری را با پرسپولیس تجربه کرد . او به سختی حاضر می شود از پرسپولیس حرفی بزند . ” من قهرمانی پرسپولیس را مثل بچه خودم می دانم . احساسم را به آن قهرمانی باید چگونه بگویم ؟ من مادر بودم و آن قهرمانی فرزند من بود . احساس می کردم برای متولد شدن قهرمانی پرسپولیس مثل یک مادر زحمت کشیدم !”. این وسوسه ژورنالیستی است . این که قول و قرار اولیه را بشکنم و با او وارد بحث پرسپولیس شوم . از روابط میان حبیب کاشانی و حمید استیلی و مقایسه دو مدیر عامل که در سال 87 با او زندگی کردند بپرسم . او خیلی زود تغییر موضع می دهد . تناژ صدایش تغییر می کند ” من دیگر حرف نمی زنم خداحافظ …” !

 

برای ثبت نظرات خود بدون نیاز به تایید عضو کانال تلگرام پرسپولیس نیوز شوید(کلیک کنید)