صدای رضا صادقی را دوست دارم / آن موقع سبیل مد بود ! / یک بار برای فوتبال گریه کردم …


مرجع خبری پرسپولیس : كريم باقرى  کاپیتان پرسپولیس به عنوان با اخلاق ترين فوتباليست دهه گذشته فوتبال ايران انتخاب شد. آنچه كه مى خوانيد گفت وگوى با اين اسطوره پرسپوليس و فوتبال ايران است كه در آن به بخش هايى ناگفته از زندگى خود مى پردازد .


اين گفت وگوى بلند و خواندنى راهى است براى اينكه كريم را بهتر بشناسيد و رازهاى توفيق بى پايان او را در فوتبال ايران دربيابيد. فوتباليستى كه همه عقيده دارند با شخصيت بزرگش تبديل به مرد بى جانشين شده است ، تنها فوتبالیستی که چهره اش با 10 سال پیش مو نمی زند ، فقط موهای جلوی سرش کمی کم پشت شده!


او در آستانه ورود به دهه پنجم زندگى اش، بى پيرايه به سوالاتى پاسخ داده كه قبلا كمتر پاسخگوى آنها بود. این گفتگو را از دست ندهید.

 

من مسئول نان بودم

 

• ما نمى خواهيم گفت وگويمان با شما صرفاً ورزشى باشد، البته ناگزير وارد آن مى شويم. مثل همين كه داشتيد از زمانى صحبت مى كرديد كه در صف مجله دنياى ورزش مى ايستاديد و خوب است از اينجا آغاز كنيم. البته قبل از آن بگذاريد از يك بحث كلى شروع كنم. اتفاقاتى كه در حوزه زندگى يك آدم مى افتد خيلى به دوران كودكى اش مربوط مى شود و نگاهى كه از آن موقع به زندگى پيدا كرده است. مثل اينكه اتفاقاتى كه در زندگى شما افتاده و حالا رسيده ايد به اينجا خيلى مدل زندگى شما را تغيير نداده درست است؟

 

تغيير حتماً ايجاد شده اما آنطور نبود كه خيلى زياد باشد. مسلماً آدم هر چقدر در زندگيش به جلو حركت مى كند تنوع در زندگيش ايجاد مى شود.

 

•منظورم اين اتفاقات طبيعى نبود، بلكه منظورم است كه بعضى ها وقتى پولدار و مشهور مى شوند به تمامى كن فيكون مى شوند.
– نه. نه. من خوشبختانه اين حالت را نداشتم. چيزى را كه من مخصوصا از پدرم ياد گرفتم اين است كه زياد به اينگونه مسائل توجه نداشته باشم. پدرم هم در زندگى درآمد خوبى داشت، اما هميشه ساده زندگى مى كرد.

 

• شما متولد سال ۵۲ هستيد. فكر مى كنم كسانى كه در همان حدود متولد شد و سال هاى اول انقلاب و سال هاى جنگ را در كودكى شان تجربه كرده اند، فرق مى كنند و انگار قدر زندگى را بيشتر مى دانند. مثلا اين صف و ايستادن در صف را همه مان تجربه كرده ايم.


– من در خانواده از همه كوچكتر بودم، بنابراين هر چه را كه صفى بود من بايد مى رفتم مى گرفتم؛ صف نان و يك موقعى هم صف نفت. در خانواده مان ما ۵ برادر بوديم كه همه مان هم ماشاءالله بخور بوديم و خوش اشتها يادم هست من ۳۰ تا نان لواش مى گرفتم، سنگك، نان بربرى هم مى گرفتم و اين همه نان همان روز تمام مى شد.

 

 

ماجراى مربى بوسنيايى

 

•آقاى چراغپور ماجرايى را تعريف مى كرد، در مورد يك مربى بوسنياى كه آمده بود براى تيم اميد. بازيكنان به سمت دروازه شوت مى كردند و او در حالى كه پشت به آنها بود به صداى شوت زدن گوش مى كرد و مى گفت من از صداى پرتاب پا به سمت توپ، قدرتش را تشخيص مى دهم. شما اين ماجرا يادتان هست؟


– بله. آن موقع من صبح ها كه بيكار بودم، مى رفتم تمرين شوت مى كردم. آقا جلال هم يكى از مربيان تيم بود. مى رفتم و با ايشان كاشته و تمرين شوت زنى مى كرديم. همان موقع ما يك بازى با ارمنستان داشتيم كه من از پشت يك ضربه كاشته شوت زدم كه خورد به يكى از بازيكنان آنها كه همان موقع حالش بد شد؛ طورى كه از زمين بردندش بيرون.

 

•بله. آن مربى بوسينايى با همين گوش كردن به صداى شوت گفته بود كه در تيم ملى ما فقط ۲ نفر از بازيكنان هستند كه معلوم است در بچگى گوشت خورده اند، يكى شان شما بودى. آن موقع گوشت كوپنى بود و خيلى گير نمى آمد. اين ماجرا درست است؟ يعنى مى شود با گوش كردن به صداى حركت، چنين چيزى را فهميد؟

– او اين كار را مى كرد.

 

•پس شما يك رفاه نسبى هم داشتيد؟

– رفاه آنگونه نبود، اما به هر حال داشتيم. پدرم راننده ماشين سنگين بود و غذاى خوب را دوست داشت. ما در خانه حتما يك وعده غذاى خوب داشتيم. خود ايشان هم بخور بود و از بغل ايشان ما هم خوب مى خورديم(خنده). ما هميشه يك وعده از غذايمان حتما بايد آبگوشت مى شد.

 

 

برادرم كتكم مى زد!

 

•آن موقع ها، يعنى آن موقع كه مى رفتيد در صف مجله دنياى ورزش مى ايستاديد، قهرمانتان چه كسى بود؟

– آن موقع كه ما بچه بوديم، اينطور نبود كه به ما بگوييد الگوى شما چه كسى است. ما توى محله مى رفتيم بازى مى كرديم و مخصوصا وقتى كه به آن زمين خاكى مى رفتيم، دوست داشتيم انرژى مان تخليه بشود و برود. هيچ كس مدنظرم نبود و اينطور نبود كه بگويم فلانى را مدنظر دارم و دوست دارم مثل او بشوم. آن موقع اصلا چنين چيزهايى نبود.

 

•منظورم فقط يك الگوى ورزشى نيست .

– كسى مدنظرم نبود. وقتى در دوره راهنمايى بوديم داداش بزرگم آمد و گفت تيم پتروشيمى دارد براى تيم جوانان خودش تست مى گيرد و تيم انتخاب مى كند. بيا ما هم برويم و تست بدهيم.

 

•تا آن موقع در زمين خاكى بازى مى كرديد؟

– بله، در زمين خاكى بازى مى كرديم. خلاصه آنكه رفتيم ديديم نزديك به ۱۵۰ نفر آمدند كه تست بدهند به دادشم گفتم بيا برويم، ما چه جورى مى خواهيم انتخاب شويم. اين ها ۱۵۰ نفرند. گفت حالا كه آمده ايم بگذار تست بدهيم. ايستاديم و نوبت ما شد و ده دقيقه، يك ربع ما را بازى دادند. كارمان كه تمام شد گفتم برويم. داداشم گفت نه، گفتند نرويد تا به شما بگويم فردا بياييد يا نه. توقف كرديم و به ما گفتند شما فردا بياييد. فردا رفتيم و همين طور رفتيم و رفتيم تا آخر سر جزو ۲۰ نفر شديم. من و داداشم كه ۲ سال از من بزرگتر است، انتخاب شديم و رفتيم در همان ليگ تبريز در رده جوانان بازى كرديم و تيم ما هم چيزى نشد.

 

•اسم اين برادرتان چه بود؟

– رضا. سال بعدش دوباره يك تست ديگر دادم. داداش بزرگ من در ايدم تبريز بازى مى كرد. او گفت كه تيم ما در رده جوانان دارد تست مى گيرد، رفتيم آنجا. مربى بزرگسالان آنجا آقاى احد شيخ لارى بود. ۲ نفر از بازيكنان تيم بزرگسالان را هم گذاشته بودند مربى جوانان. يكى شان آقاى ناصر باقرى بود و يكى ديگر سليمان قربانى كه بنده خدا فوت كرد. اين ها از ما تست گرفتند و باز ما را انتخاب كردند و ما رفتيم در جوانان بازى كرديم. آقاى شيخ لارى مى آمد بعضى بازى هاى جوانان را مى ديد. آمد ديد و به من گفت كه شما بيا با تيم بزرگسالان هم تمرين كن. ما هم خوشحال شديم و بال درآورديم. يادم هست كه با يوسف بخشى زاده رفتيم و آنجا اولين تمرين به ما گفتند كه شما فقط روپايى بزنيد. كار خاصى نداريد، برويد آن گوشه و روپايى بزنيد. ما روپايى مى زديم، ۵ تا، ۱۰تا مى زديم و توپ مى افتاد. يادم هست كه ۲ نفر از بازيكنان بزرگسال آمدند و مى گفتند كه بابا، اينطورى بزنيد. به ما ياد دادند كه چطور بزنيم. خودشان ۱۰۰ تا، ۱۵۰ تا مى زدند كه حرص ما را در بياورند. خلاصه آنكه ما يواش يواش رفتيم، هم در جوانان بازى كرديم و هم در بزرگسالان و قسمت شد كه من در آنجا بازى كردم و جزو كاركنان شركت ايدم هم شدم. يعنى كارخانه ايدم ما را استخدام كرد.

 

•فوتباليست ها كه نبوغ خاصى دارند، معمولاً در همان نوجوانى و جوانى خيلى گل مى كنند. آيا شما آن موقع در تبريز چنين جايگاهى پيدا نكرده بوديد؟

– من قبل از آن بيشتر در زمين خاكى بازى مى كردم و تازه آنجا هم برادرانم مى گذاشتند كه بيايم فوتبال. من بچه كوچك بودم و برادرهايم مرتب به من زور مى گفتند و مى فرستادند دنبال كارهاى ديگر، نمى گذاشتند بيايم فوتبال. خودم دزدكى مى رفتم بازى هاى بچه محل هايم را مى ديدم و اگر مى ديدند نمى گذاشتند بازى كنم، اما يواش يواش خودم مى رفتم. رويم زياد بود و ادامه مى دادم و آخر سر هم رفتم بازى كردم. البته بعضى وقت ها از آنها كتك مى خوردم.

 

•همينطورى الكى؟

– بله، دوست نداشتند. ما در مدرسه تيم خوبى داشتيم. على اكبرپور، ستار همدانى و چند تا بازيكن خوب داشتيم. دايى عليرضا آمد و گفت من مى خواهم يك تيم درست كنم و ما همه رفتيم در تيم ايشان. آن موقع ما كل تيم هاى تبريز را برديم و اول شديم. داداش بزرگم دوست داشت كه من بروم در تيم آنها نمى گذاشت آنجا در آن تيم بازى كنم و سر اين مسأله ما با هم خيلى دعوا داشتيم. كتكم مى زد و نمى گذاشت كه سر تمرين بروم.

 

جاى ماشين خانه خريدم


• از همان بچگى طرفدارپرسپوليس بوديد؟

– آن موقع زياد اين تيم ها را نمى شناختم. وقتى اهل مجله خواندن شدم و بازى ها را مى ديدم در استقلال ۲ـ۳ بازيكن بودند كه خيلى آنها را دوست داشتم؛ يكى شاهين بيانى بود، يادم هست كه همه اش دنبال عكس هاى شاهين بيانى بودم. عكس هايش را جمع مى كردم و نگه مى داشتم. بعد كه يواش يواش فوتبالم راه افتاد، قرمز را دوست داشتم وپرسپوليسى شدم.

 

•پس در ايدم بازى كرديد، رفتيد تراكتورسازى، بعد آمديد كشاورز و بعدپرسپوليس. با چه مبلغى آمده بوديد؟

– از كشاورز كه آمدم پرسپوليس ۲۲ ميليون گرفتم. وقتى آمدم كشاورز ۶ ميليون تومان گرفتم.

 

 

•آن موقع ۶ ميليون تومان خيلى پول بود.

– بله. خيلى پول بود. آن موقع اين ماشين هاى دوو جى تى آر و ۲۰۰۰ تازه آمده بود و قيمتش يك ميليون و دويست ـ سيصد هزار تومان بود.

 

•پس شما يك دفعه پول خوبى آمد دستتان اينكه يكدفعه بياييد تهران و شرايط اينقدر تغيير كند و باز در روحيه تان اتفاق خاص و ويژه اى نيفتاد جالب است.

– بله، يادم هست وقتى در تيم ملى جوانان بوديم، ۲ نفر از بچه ها ماشين داشتند، يكى سهند رازيان بود و يكى ديگر مهدى پاشا. يكى شان از اين بى ام و ۲ درها داشت و يكى ديگر پيكان.

 

•وقتى پول آمد دستتان ماشين خريديد؟

– نه. من خانه خريدم. اولين پولى كه آمد دستم در شهر آرا، خيابان بوستان خانه خريدم. ۷ ميليون دادم و آنجا يك خانه خريدم.

 

•خودتان اين شم اقتصادى را داشتيد، يا پدرتان توصيه كرده بود؟

– ما وقتى آمديم تهران در جاى جالبى نبوديم. يك جايى به ما داده بودند كه هفت، هشت نفرى آنجا زندگى مى كرديم. من دوست داشتم خودم خانه داشته باشم و پدر و مادرم را بياورم.

 

اولين ماشين را در آلمان خريدم

 

• اولين ماشين را كى خريديد؟

– اولين ماشين را نخريدم، يادم هست اولين ماشينى كه گرفتم را تيم ملى به ما پاداش داده بود. يك پيكان بود كه آورديم و ديديم رادياتورش ايراد دارد و سوراخ است. برديم نمايشگاه، نمايشگاهى گفت بابا اينكه سوراخ است. گفتم چه مى دانم به ما داده اند(خنده)

 

•چه دوره اى بود؟ تيم على پروين بود درست است؟


– بله، در تيم ملى جوانان بوديم كه على آقا ما را دعوت كرد به تيم اصلى. البته واسيلى گوجا نمى گذاشت بياييم. ما وقتى در تراكتور بوديم، ۲ دفاع وسط خيلى خوب داشتيم؛ غلام امينى و صابر تبريزى. من نفر سوم بودم و اصلا هيچ اعتقادى هم به من نداشت. يعنى وقتى من از ايدم رفته بودم تراكتور، دكتر نيك مهر خدا بيامرز به من گفت: برو پشت گل شوت كن. يك روز اين ۲ نفر مصدوم شدند و مجبور شد مرا بگذارد داخل زمين. اين موقع اواخر ليگ بود. خلاصه اينكه من بازى كردم. در بازى قبلى ۳ بر يك باخته بوديم و اينجا بايد ۳ بر صفر مى برديم تا بالا مى رفتيم. خلاصه اينكه مجبور شد مرا بگذارد داخل زمين و بعد از آن فيكس شدم.

 

•همان موقع هم به شما آن ماشين را دادند و شما اصلا از آن استفاده نكرديد؟

– بله، آن ماشين رادياتورش سوراخ بود. ضمن آنكه من آن موقع رانندگى هم بلد نبودم. مجبور شدم بفروشمش.

 

•با تاكسى مى رفتيد سر تمرين؟

– بله، آن موقع كه در كشاورز بوديم اتوبوس داشتند و من آنجا دم خانه مان در شهرآرا سوار مى شدم و مى رفتم سر تمرين. يك مسير را پياده مى رفتم و بعد در يك ايستگاه سوار اتوبوس مى شدم و مى رفتم سر تمرين. وقتى كه آمدم پرسپوليس با مهدوى كيا مى آمدم. آن موقع او يك اوپل كورسا داشت، از آن ته ادموند بزيك را سوار مى كرد و مى آمد شهرآرا، مرا سوار مى كرد و مى رفتيم ورزشگاه كارگران سرتمرين. تا آن موقع باز ماشين نداشتم. بعدش با فرشاد پيوس مى آمدم. او توى پاتريس ساكن بود و با او مى رفتم سر تمرين. اين مال بعضى موقع ها بود كه مهدى نمى آمد.

 

•اولين ماشين را كى خريديد؟

– اولين ماشين را وقتى كه در آلمان بودم خريدم. سال ۹۶ يا .۹۷

 

•جالب است كه پدرتان راننده بود، اما شما آن موقع رانندگى نمى دانستيد و ماشين نخريده بوديد.

– من دنبال اين چيزها نبودم. همه اش دوست داشتم فوتبال بازى كنم. اصلا به فكر گواهينامه هم نبودم.

 

•آنجا در آلمان چه ماشينى داشتيد؟

– اولين ماشينى كه باشگاه به ما داد فورد بود.

 

•عشق ماشين خاصى را نداشتيد؟

– نه، من دنبال ماشين نبودم. يك سال بعد كه من در بيله فيلد بودم و على رفت، تازه يك ماشين خوب خريدم.

 

•چه ماشينى گرفتيد؟

– بنز.

 

ازدواج

 

•خيلى هم زود ازدواج كرديد؟

– بله. وقتى كه از كشاورز مى خواستم برو پرسپوليس ازدواج كردم، سال .۷۴بيست و دو سالم بود.

 

•فكر مى كنم ازدواج به تو خيلى كمك كرد. شما جزو معدود بازيكنان فوتبال هستيد كه اينقدر زود ازدواج كرديد. مى خواهم اگر اشكالى ندارد در اين مورد كمى صحبت كنيم. اينكه ازدواج كردن و زندگى خانوادگى داشتن چقدر به يك ورزشكار كمك مى كند.


– فكر مى كنم بستگى به خود نفر دارد. بازيكنانى را مى شناسم كه ازدواج هم كرده اند، اما باز همان كارهاى قبلى شان را انجام مى دهند(خنده). منظورم اين است كه همه اش با دوستان خودشان هستند و باز همان كارهاى قبلى شان را انجام مى دهند(خنده). منظورم اين است كه همه اش با دوستان خودشان هستند و باز همان كارهاى قبلى و ميهمانى ها را دارند. براى آنها فرق نمى كند. بنابراين اين مسأله خيلى ربطى به ازدواج كردن يا نكردن ندارد. بستگى به خود شخص دارد كه چطور از مجردى يا متأهلى خودش استفاده كند. من آن موقع كه مجرد بودم، يادم هست وقتى از تمرين مى آمدم به خانه همه اش خواب بودم. مادرم صدايم مى كرد كه بلند شو، غذا بخور. همه اش در خانه در حال استراحت بودم.

 

•داشتيد از روند فوتبالى تان صحبت مى كرديد كه رسيديم به پرسپوليس. انتقال شما به پرسپوليس يكى از پرسروصداترين انتقال هاى آن موقع بود. اين تغيير وضعيت از تراكتور به پرسپوليس چگونه تأثيرى در روحيات شما نگذاشت؟


– ببينيد موقعى كه من در كشاورز بودم، بازيكنان تيم ملى همه شان در آنجا بودند و من بين آنها تمرين و بازى مى كردم. خدا رحمت كند، سيروس قايقران هم با ما بود. من يك عكس از آن موقع كشاورز دارم كه هر ۱۱ نفر در تيم ملى بودند. آقاى انصارى فرد بود كه الان مديرعامل است، صمدمرفاوى است كه مربى است، مجيد نامجومطلق، سيروس قايقران خدا بيامرز، فريبرز مرادى خدابيامرز، محسن داودى، نادرمحمدخانى و مسعود استيلى. كوچكترين شان من و مسعود بوديم كه در تيم ملى بوديم. يعنى مرا از تيم ملى دعوت كردند به تيم ملى و من همان سال آمدم به كشاورز.

 

•مرجع خبری پرسپولیس : شما در تمام اين سال ها هميشه مطرح بوديد و هيچ وقت نبود كه از ۵۰ درصد پايين تر باشيد. بعدتر در تيم ملى و تيم پرسپوليس هم اين حالت را داشتيد و هميشه جزو تأثيرگذارترين ها بوديد، اما هيچ وقت نشد كه آدم احساس كند شما حس بزرگى داريد و مى خواهيد جايگاه خاص و ويژه در تيم داشته باشيد. هيچ وقت انگار دنبال برترى نبوديد.

– من هميشه سعى كردم نتايج تلاش هايم در بيرون از زمين را داخل زمين نشان بدهم، يعنى بيشتر دنبال اين بودم كه بازى خودم را نشان بدهم، نه اينكه دنبال مقام و جايگاه خاص باشم.

 

•مى خواستم بگويم، حتى وقتى كه كاپيتان نبوديد، در داخل زمين طورى بازى مى كرديد كه انگار كاپيتان تيم شما هستيد، اما باز دنبال اين جريان نبوديد؛ هم در تيم ملى و هم در تيم پرسپوليس. به خاطر همين هم بود كه هميشه، همه هم پرسپوليسى ها و هم استقلالى ها دوستش داشتند.

– (خنده) آن موقع آن مدل ها مد بود و الان مدل هاى ديگر. من دنبال اين چيزها نبودم. من به آن چيزى كه داشتم راضى بودم و به غير از آن دنبال چيز خاصى نبودم.

 

•سبيل شما هم كه مدت ها روى صورت تان باقى مانده بود.

– آن موقع سبيل مد بود. شما به تيم ملى آن موقع نگاه كنيد، همه سبيل داشتند(خنده).

 

•اما بعدش كه سبيل از مد افتاد شما باز ادامه داديد.

– ببينيد. بعضى ها دنبال چيزهاى ديگرند، اما من بيشتر دوست داشتم فوتبال بازى كنم و از آن لذت ببرم.

 

•دوستان زيادى داشتيد كه از دوستان نزديك شما بودند و با هم هنوز هم رفت وآمد داريد. هيچ وقت نخواستند در عالم دوستى و شوخى سبيل شما را بزنند.


– نه، در اردوى تيم ملى جوانان كه بوديم، دست و پاى بچه ها را مى گرفتيم و سبيل شان را مى زديم اما آنها هيچ وقت جرأت نكردند با من اين كار را بكنند. البته آن موقع تازه سبيل هايمان در آمده بود و سبيل آنچنانى هم نداشتيم. يادم هست كه سبيل مهدى حسين زاده كه بچه لاهيجان است را زديم. نصفش را زديم و بقيه را مجبور شد خودش بزند.

 

در دوستى متعادلم


•اين اخلاقتان كه زياد با هم تيمى ها نمى جوشيد…

– از دوستان قديم ما كه الان در تيم ها نيستند. از قديمى ها و هم دوره اى ها با احمدرضا عابدزاده و افشين پيروانى هنوز رفت و آمد خانوادگى داريم. من هميشه در دوستى خيلى چيزها را رعايت مى كنم. بودند كسانى كه با بعضى دوستانم خيلى دوست بودند اما يكدفعه دعوا كردند و همه چيز تمام شد اما من هيچ موقع نه با كسى دعوا كردم و نه او با من دعوا كرد. هيچ موقع مسائل اينگونه نداشتم. من در دوستى، نه زياد مى گذارم و نه كم. هميشه سعى كردم متعادل باشم.


 

•گفتيد كه با افشين پيروانى و احمدرضا عابدزاده صميمى هستيد. عابدزاده از همان قديم خيلى اهل مد و لباس و خوش تيپ بودند.

– بازيگران دهه ۷۰ چندان دنبال اين جريانات و مد نبودند. البته اين مقدار طبيعى است. من خودم سعى مى كنم پيراهن خوب، شلوار خوب و كفش خوب بپوشيم و اين ها همه طبيعى است، اما بعضى ها مى خواهند خودشان را غيرعادى نشان بدهند.

 

 

 

•در اين سال ها اتفاق افتاده كه از كسى دلخورى شديد داشته باشيد؟

– نه زياد. شايد بوده اما قابل گفتن نيست. طبيعى است كه دلخورى هايى به وجود بيايد. شايد كسانى هم باشند كه از دست من دلخور باشند.

 

•اين خصلت را داريد كه اگر جايى كسى از شما دلخور شده باشد و خودتان مقصر باشيد برويد و عذرخواهى كنيد؟ از اين عادت ها داريد؟

– بله. حتماً مى توانيد از كسانى كه در ارتباط بامن هستند بپرسيد. من اگر كارى بكنم كه مقصر باشم طرف مقابلم چه بزرگتراز من باشد و چه كوچكتر از او عذرخواهى مى كنم.

 

•مى توانيد مثال بزنيد؟

– درگيرى هايى كه در فوتبال به وجود مى آيد. مثلا در تمرين بد رفتم روى پاى كسى. حتماً مى روم از او عذرخواهى مى كنم.

 

•اين ها اتفاقات عادى فوتبال است. منظورم اتفاقاتى عميق تر و خارج از زمين است.

– خوشبختانه برخورد من طوررى است كه از اين اتفاقات برايم پيش نمى آيد، نه پشت سر كسى حرف مى زنم نه دنبال حرف ها و كارهاى اينگونه هستم.

 

• اتفاقاتى كه بعد از بازى با شاهين بوشهر اتفاق افتاد و شما در رختكن گوش ميثاق را پيچانيد.

– من گوش كسى را نپيچاندم(خنده). توى بازى اتفاقاتى افتاد كه ديديد اما در رختكن همديگر را بوسيديم و رفتم از او دلجويى هم كردم. مى توانيد از خودش هم بپرسيد.

 

•در اين سال ها شايعه شده بود كه شما از على دايى دلخوريد؟

– اينطور نيست. شما اگر برويد از على هم بپرسيد حتماً مى گويد كه تنها آدمى كه در اين چند ساله اصلا هيچ مشكلى با من نداشته. شايد كسانى بودند كه همديگر را خيلى قبول داشتند اما بعداً مشكل پيدا كردند اما من و على هميشه نسبت به هم محترمانه برخورد كرديم.

 

•از بين كسانى با آنها در جاهاى مختلف بوده چه كسى بود، كه خيلى دوستش داشتيد.

– در اردوهايى كه چه در باشگاهى و چه در تيم ملى بوديم، با ۳ نفر از بازيكنان خيلى جور بوديم چون اخلاق هايمان خيلى به هم مى خورد و با هم شوخى مى كرديم: خداداد بود، من بودم، افشين بود و يحيى گل محمدى. ما چند نفر بيشتر با هم بوديم.

 

پرسپوليس

 

•درپرسپوليس يك عده هستند كه ماندگار و به نوعى اسطوره اند. شما يكى از آنها هستيد اما مدل رفتارى شما متفاوت است با آنها. آنها كسانى مثل على پروين، على دايى، احمدرضا عابدزاده و ديگران هستند كه هميشه در جريان ماجراها و درگيرى هاى ديگرى هستند اما شما …


– آنها را توانسته اند بيندازند اما خوشبختانه من طرف دعوا نرفتم(خنده).

 

•آنها ممكن است با همديگر مشكل دارند اما با شما مشكلى ندارند.

– من اعتقادم اين است كه اگر با كسى مى نشينم يك چاى با او مى خورم احترام همديگر را نگه داريم. اگر دعوا هم شده باشد به خاطر نان و نمكى كه خورده ام از بعضى چيزها مى گذرم و مى گويم اولاً كه طرف مقابلم بزرگتر است و احترام او برخى واجب است. هر چيزى را نمى گويم و هر كارى نمى كنم. اخلاقم اينجورى است. بد يا خوب را نمى دانم.

 

•اما اگر به ضررتان باشد چطور؟ مثلا الان به هر دليل افشين قطبى و على دايى با هم خوب نيستند و اين چيزى است كه آشكار شده است اما شما احتمالاً هم با على دايى رابطه خوبى دارى و هم با افشين قطبى. چطورى مى توانيد اينطور وسط را نگه داريد كه هيچكدام از شما ناراحت نباشند؟


– من كارى نمى كنم كه هيچكدام ناراحت شوند. هميشه حد وسط را نگه داشته ام.

 

•و نكته مهم هم اين است كه هر ۲ طرف شما را دوست دارند. يك نكته كه وجود دارد اين است كه شما در دوره اى كه افشين قطبى سرمربى تيم ملى بود خيلى بيشتر از هميشه گل كرديد و اين اسطوره شدن كريم باقرى در آن زمان بيشتر شدت گرفت. افشين قطبى خيلى راجع به شما عاشقانه صحبت مى كند.


شايد به اين خاطر كه من در آن سال قهرمان هم شديم. وقتى آقاى قطبى مربى تيم شد طرف من آمد و من هم گفتم هر كمكى از دستم بربيايد برايش انجام مى دهم. من با دنيزلى هم خيلى راحت بودم. اينجا نزديك هم ساكن بوديم با هم تركى هم حرف مى زديم بنابراين خيلى با هم راحت بوديم. وقتى كه افشين قطبى آمد به نسبت بقيه بازيكنان خيلى به سمت من آمد و من هر كارى كه لازم بوده برايش انجام دادم.

 

• اينكه يك آدم كه از يك فرهنگ ديگر به سمت شما مى آيد به چه خاطر است؟

– نمى دانم. شايد مهره مار دارم كه همه را جذب مى كنم(مى خندد)(خنده).

 

اعتراض به پروين

 

•آن موقع كه از آلمان و انگليس به پرسپوليس برگشتيد يادم هست جمله اى از شما نقل شد كه گويا به نحوه تمرين پرسپوليس اعتراض كرده بوديد.

– نه نه. على آقا اعتقاد داشت كه پنجشنبه ها تمرين نكنيم. مى رفتيم هتل و ما را در راهرو هتل تمرين مى داد. من به آن نحوه تمرين اعتراض داشتم.

 

•فكر مى كنم اين تنها بارى هم بود كه به يك چيزى اعتراض كرديد.

– نه. من خيلى جاها اعتراض كردم و آنجا هم به آن نحوه تمرين اعتراض كردم چون فكر مى كردم درست نيست.

 

•در اين دوره جديد كه درپرسپوليس بوديد فراز و فرود زيادى داشتيد. آيا بهترين سالتان زمانى است كه قهرمان شديد؟

– از موقعى كه آرى هان به تيم اضافه شد و بعد دنيزلى و بعد افشين قطبى بهترين سال هاى بازى من بود چون يواش يواش بهتر شدم.

 

•آيا اين بهترين دوره فوتبالتان است يا همان ۱۰ سال قبل؟

نه. من فكر مى كنم دوره قبلى بهتر بود چون آن موقع جوان تر بود و پرانرژى تر. مخصوصاً سال هاى بين ۹۴ تا ۹۷ كه بهترين سال هاى حضورم بود. آن موقع ها بعضى وقت ها در دفاع هم بازى مى كردم.

 

•آن موقع ها بيشتر دفاع بازى مى كرديد و حتى در بازى هاى مقدماتى، وقتى آقاى پروين مربى تيم ملى بود شما در دفاع بوديد و خيلى هم با اين پست مأنوس نبوديد. چه كسى شما را جلو برد؟ آقاى مايلى كهن؟


– نه. خدا رحمت كند، سيروس قايقران را. داشت خداحافظى مى كرد و من آن موقع دفاع بودم و ايشان در جلوى ما بازى مى كرد. ايشان خداحافظى كرد و همان سال مربى كشاورز شد و مرا آورد جاى خودش. من از آن موقع در كشاورز در هافبك بازى كردم. سال بعدش پرسپوليس وقتى استانكو مربى اش بود مرا گرفت و آنجا هم در هافبك بازى كردم. در سال ۹۶ در تيم ملى هم درد بازى عراق و كره شمالى در دفاع بازى مى كردم از بازى سوم كه بازى با عربستان بود و ۳ گل زديم من آمدم در هافبك.

 

•از بازيكنان خارجى، در سال هاى مختلف، الگويتان چه كسى بود؟

– من ماتيوس را خيلى دوست داشتم يك وقت هايى شرايط طورى پيش مى آيد كه مى بيند با آنكه دوستش دارد دارد بازى هم مى كند. يك بار در جام جهانى با آلمان بازى كرديم و ماتيوس روبرويم بود و در آلمان هم نزديك به ۴ بار رودرروى هم بازى كرديم. يك بار هم در مسابقه منتخب جهان و آسيا با هم بازى كرديم.

 

•به او گفتيد كه دوستش داريد؟

– بله. گفتم.

 

• از بازيكنان ايرانى چه كسانى را دوست داشتيد؟

– وقتى كوچك بودم احد شيخ لارى و بعد سيروس قايقران. جالب است كه بعداً با هر دوشان بازى كردم. با سيروس قايقران هم، هم در تيم كشاورز بازى كردم و هم يك مقطع كوچكى در تيم ملى.

 

•مى دانيد همانطورى كه شما دوست داشتيد با قايقران بازى كنيد، الان بازيكنان جوان در مورد شما اين علاقه را دارند؟

– بله. خود بازيكنان به من مى گويند. مثلا اين حميد على عسكرى به من گفت كه بچه بود و آمده بود در هواپيما از من امضا گرفته بود و الان با من هم بازى است. بعضى وقت ها بچه ها با من شوخى مى كنند و مى گويند شايد پسر من بيايد با من هم بازى شود(خنده).

 

تيم ملى

 

•چه چيزى زياد شما را منقلب كرد؟

– بيشتر از همه صعود ما به جام جهانى بود.

 

•اين قهرمانى پرسپوليس چطور؟

– اين هم خوب بود اما نه آنقدر.

 

•وقتى اين اندازه نسبت به تيم ملى و صعود آن حساسيت داريد چرا اينقدر زود تيم ملى را ترك كرديد؟

– من از تيم ملى خداحافظى كردم چون ديگر انگيزه نداشتم. علتش فقط همين بود.

 

•تا حالا در مسابقات فوتبال گريه هم كرديد؟

– يك بار آن هم در مسابقات هيروشيما كه اگر اشتباه نكنم به چين باختيم.

 

•در بازى با استراليا كه با گريه توام نبود؟

– نه. من فقط همان يكبار ديگر كردم. اينجا فقط خوشحال شدم اما گريه نكنم. من زياد احساس ندارم(خنده).

 

حسرت

 

•حالا بعد از اين همه سال بازى و در سن ۳۷سالگى از آن چه پشت سر گذاشتيد راضى هستيد و آيا حسرتى نداريد؟

– مى توانستم بهتر از اين باشم اما شايد به خاطر آنكه زياده خواه نبودم نتوانستم به همه آنچه مى توانستم برسم.

 

•مى گويند اگر به جاهاى بالاترى نرسيديد شايد به اين خاطر بود كه خودتان نخواستيد.


– گفتم كه موقعى كه من از قطر آمدم پرسپوليس، استوك سيتى مرا خواست چون بازى هايم را ديده بود. ما رفتيم آنجا قرارداد امضاء كنيم. آنها اجازه كار مى خواستند. قرار بود يك بازى دوستانه برگزار كنند با منچستريونايتد. گفتند در اين بازى بازى بكن كه برويم قرارداد امضا كنيم من نمى دانم آن موقع چه شرايطى داشتم اما بدون هيچ دليلى بلند شدم آمدم. يعنى هم بازى منچستريونايتد را بازى نكردم و هم قرارداد خوبى كه مى توانستم امضا كنم را از دست دادم. نمى دانم چرا اين كار را كردم. الان هم بعضى وقت ها كه فكر مى كنم مى بينم ديوانگى كردم. يك قرارداد خوب و يك بازى خوب با منچستر را از دست دادم و آمدم.

 

•بعد به شما زنگ نزدند و اعلام تعجب نكردند؟

– چرا اتفاقاً . ما پاى قرارداد بوديم و همه چيز تمام شده بود منتها من ترك بازى كردم و آمدم(خنده)

 

•اشتباهى بود كه انجام داده باشيد، به خاطرش ناراحت باشيد.

– بيشتر اشتباهاتم در فوتبال بود. اينكه آن موقعيت را در انگليس از دست دادم يا اينكه نتوانستم آلمان را تحمل كنم و آمدم. مى توانستم تحمل كنم و موفق تر باشم. امسال بازى هاى بايرن مونيخ را اگر ديده باشيد، كنار لوئيس ونگال يك مربى نشسته بود. آن مربى، مربى ما بود.

 

•اسمش چيست؟

– گرلاند. هرمان گرلاند. او اصلا بازيكنان خارجى را دوست نداشت اما مرا نيم ساعت،

۲۰ دقيقه بازى مى داد. يك روز تيم ما فوروارد نداشت و مجبور شد مرا در فوروارد بگذارد آن بازى يك بر يك تمام شد و گلش را هم من زدم اما باز در بازى بعدى مرا ذخيره گذاشت. ما ،۲ ۳ نفر بوديم كه به او خيلى اعتراض داشتيم و با او درگير بوديم به خاطر همين در نيم فصل جدا شدم اما اگر تحمل مى كردم فكر مى كنم بهتر بود.

 

درخانه

 

•آيا در خانه به مسائل خانه توجه داريد؟

– نه، مسائل خانه مربوط به خانم من است. من وقتى مى روم خانه مى نشينم چايى و ناهار و فيلم و خواب.

 

•اصلا اهل كارهاى خانه هستيد؟

– نه، ببخشيد الان كارهاى خانه را كه همه اش ماشين انجام مى دهد(خنده). من يادم هست مادرم ظرف ها را مى شست الان جايش ظرفشويى هست و مى شويد. آن موقع جارو مى كشيدند كه الان جارو برقى هست.

 

•صف هم كه لازم نيست برويد؟

– بله، صف هم كه نمى روند. نان ها را قشنگ مى آورند آنجا مى چينند و شما مى خريد. الان فقط تنها كارى كه هنوز مى كنم اين است كه به صف نان سنگك، نان بربرى مى روم. به من مى گويند چرا مى روى در صف نان سنگك و نان بربرى و من مى گويم بايد صف بايستم. فرق نمى كند.

 

•شاطر نمى آيد خارج از نوبت به شما نان بدهد.

-مى آيند خارج از نوبت بدهند اما من خودم نمى گيرم. دوست دارم بايستم در صف.

 

•جداى از كار خانه، در مسائل مربوط به تربيت فرزندان چطور؟ آيا در اين مسائل هم دخالتى نمى كنيد؟

– بچه ها وقتى كوچكترند بيشتر طرف مادرشان هستند. من هم كه بيشتر درگير مسابقات و تمرين هستم و آنها خيلى بيشتر طرف مادرشان مى روند. البته من هم تا آنجايى كه بتوانم كمك مى كنم.

 

•شما اخلاق بد هم داريد؟

– بله. چرا ندارم(خنده)

 

•آنكه زياد مى خوابيد؟

– نه آن. اينكه بعضى وقت ها خيلى عصبانى مى شوم. مثلا بازى با قطر خيلى عصبانى شدم. كه آن ضربه را زدم. معمولاً چنين كارى نمى كنم اما آنجا خيلى عصبانى شدم و از كوره در رفتم.

 

•بيرون از زمين بازى و در خانه هم عصبانى مى شويد؟

– بعضى وقت ها بله. در خيابان هم بعضى وقت ها عصبانى مى شوم.

 

•الان چند تا ماشين داريد؟

۲تا. يكى بى ام و و يكى ديگر هم لندكروز. يكى ديگر هم همان پژوى ۵۰۴ قرمز رنگ.

 

موسيقى و سينما

 

•پارسال كه قهرمان شديد «پرسپوليس قهرمان مى شه» را خوانديد؟

– من كه خواننده نيستم آن را هم به اتفاق بچه ها خواندم. من تنها نبودم. البته چون ميكروفون دست من بود اينطورى فكر كردند.

 

•خودتان اهل موسيقى هستيد؟

– بله.

 

•چه آهنگ هايى را دوست داريد؟

– هر چه خوب باشد را دوست دارم. رضا صادقى را از فارسى خوان ها دوست دارم و خوانندگان آذرى هم كه همه خوب هستند به ويژه رحيم شهريارى كه به كنسرت هايش هم دعوتم مى كند و مى روم.

 

•سينما چطور؟ اهل سينما هستيد؟

– بله. بعضى وقت ها با بچه ها مى رويم به سينما و بيشتر فيلم هاى خنده دار. اين روزها هم رفتم شير و عسل را ديدم.

 

•بازيگر مورد علاقه تان كيست؟

– من از بازيگران، بازيگران قديمى را بيشتر دوست دارم مخصوصاً ايرج قادرى.

 

برای ثبت نظرات خود بدون نیاز به تایید عضو کانال تلگرام پرسپولیس نیوز شوید(کلیک کنید)