گلكاري حميد درخشان روي تپههاي فوتبال ايران همچنان ادامه دارد. او جمعه شب در ورزشگاه آزادي به ملوان هم باخت تا پنجمين شكست پياپي سرخپوشان در مسابقات رسمي رقم بخورد.
مخالفان علي دايي يك نيمفصل به او خنديدند كه چرا در خانه حريف به ملوان باخته و تنها پيروزي فصل اين تيم شمالي را رقم زده است، اما تيمي كه در انزلي با گل آفسايد پرسپوليس را برد، در تهران براي پيروزي مقابل شاگردان درخشان حتي به دروازهبان هم نيازي نداشت! درخشان در روزي باخت كه تنها 5 هزار تماشاگر در ورزشگاه آزادي حضور داشتند؛ همان استاديومي كه حميدخان در همه اين سالها خالي بودنش را به بيكفايتي مربيان پرسپوليس ربط داده بود. او با تركيبي باخت كه چهار مهره اصلياش خريد مستقيم خودش در فصل نقلوانتقالات بودهاند؛ ارنجي كه چيده شدنش به قيمت نيمكتنشيني محمد عباسزاده، هادي نوروزي و مهدي دغاغله تمام شد. حقيقت آن است كه نفرات موجود در ليست پرسپوليس هرگز ضعيف نبودهاند؛ نه ابتداي فصل و نه حالا كه صدها هزار دلار خرج خريد بازیکنان جديد شده است. پرسپوليس دستكم در مقايسه با تيمهايي كه از سرخپوشان امتياز گرفتهاند، بضاعت كمتري نداشت؛ نه از ملوان قعرنشين، نه از فولادي كه يك پادگان سرباز داده و نه از نفت تهران و گسترش فولاد و سايپا و نفت مسجد سليمان… آنچه اما پرسپوليس دارد و ديگران ندارند، بهانه جوترين مربي دنياست؛ كسي كه ميتواند چپ و راست توي سر بازيكنانش بكوبد و براي آنكه حتي سر سوزني از گناه ناكامي به گردن خودش نباشد، عالم و آدم را مقصر بخواند.
حميد درخشان را تا صبح ميشود نقد كرد. او اگر چه بعد از بازي با ملوان سرانجام «خجالت» كشيد و در كنفرانس مطبوعاتي حاضر نشد، اما كماكان ميتواند به شكل غيابي به چالش كشيده شود. اين همه اما دردي از دردهاي پرسپوليس را تسكين نخواهد داد. شايد ضروريتر باشد كه سراغ ريشهها برويم و به نقد ساختار بپردازيم؛ ساختاري كه اجازه ميدهد در حق مربي نايب قهرمان ليگ كارشكني صورت بگيرد و او در سريعترين اخراج تاريخ باشگاه پرسپوليس، در پايان هفته هفتم به قربانگاه برود. حميد درخشان دو هفته قبل از اينكه پرسپوليس را بگيرد، بهعنوان يكي از سه گزينه هدايت آلومينيوم هرمزگان راهي بندرعباس شد، اما رقابت بر سر نيمكت اين تيم را به مجيد نامجو مطلق باخت. طبيعي است كه در چنين شرايطي او سرمربيگري پرسپوليس را روي تخم چشمش بگذارد و براي رسيدن به آنچه رويايش را داشته، اشك علي دايي را هم در بياورد. اينجا بايد سراغ مديراني رفت كه چنين موقعيتي را به وي بخشيدند؛ يكي مثل حميدرضا سياسي كه حالا سومين ماه حبسش را در اوين ميگذراند يا يكي مثل اميررضا خادم كه اصلا معلوم نيست كجا هست و چه ميكند؟
بخشي از اين ساختار اما، خود هواداران و رسانهها هستند؛ آنها كه خواسته يا ناخواسته فرش قرمز را زير پاي مديران فرصت طلب پهن كردند و آب به آسيابشان ريختند. حالا وقت يادآوري همه آن ارادههايي است كه فقط نبودن علي دايي در پرسپوليس را هدف گرفته بودند و اصلا فرقي برايشان نميكرد چه بر سر اين تيم خواهد آمد؟ جلد روزنامهها را در هفت هفته ابتدايي فصل مرور كنيد و ببينيد چه بر سر دايي آوردند. حالا بايد به آنها تبريك گفت. مهم نيست كه تيم دوم فصل گذشته حالا روي پله دهم ايستاده و حتي خطر سقوط را حس ميكند، مهم نيست كه ستاره «كاشتهزن» پرسپوليس دلار گرفته كه پنالتياش را جلوي هافبك تيم حريف خراب كند، مهم نيست كه سوشا مكاني به عنوان «سرمايه ايراني» در باشگاه باقي مانده تا تتمه حيثيت تيم را ببرد، مهم نيست كه رضا خالقيفر 10 تا 90 دقيقه است كه فقط جاي يك بازيكن مفید را در تركيب پرسپوليس اشغال كرده… هيچكدام اينها اهميتي ندارد، مهم فقط همين است كه علي دايي روي نيمكت پرسپوليس نيست؛ كسي كه ما از او خوشمان نميآمد، كسي كه جناب وزير و اعوان و انصارش زياد از تماشاي او لذت نميبردند. مرسي از پرسپوليسيهاي اصيل كه از اين تيم «سوژه خنده» ساختهاند. فقط خوبه كه دايي نيست، همين خوبه…!
برای ثبت نظرات خود بدون نیاز به تایید عضو کانال تلگرام پرسپولیس نیوز شوید(کلیک کنید)
Wednesday, 6 November , 2024