مرجع خبری پرسپولیس : آنقدر به اسطوره اخلاق دو دهه اخیر فوتبال ایران فحش دادند که با اعصابی خرد کارت قرمز داور را پیش‌رویش دید و در دقیقه 98 بازی با شهرداری تبریز در شهر خودش همان شهری که اسم خیابانی به افتخار نام او مزین شده، اخراج شد. باید فاتحه این فوتبال را خواند، باید گفت متاسفم.

 

روزی که دهداری را در شیرودی با گلوله برفی زدند و کلاه نمدی اش را به زمین انداختند، روی سکوها ولوله شد. دهداری که رفت، اشک ریختنش ماند برای قاتلان روحش. همین جماعت، دوشادوش دختر گریانش، زیر تابوتش را گرفته بودند و فریاد می‌زدند: «لاالله الا الله»! می‌گریستند، خاک برسر می‌ریختند و روی سنگ قبرش تکه سنگی می‌کوبیدند و فاتحه‌ای می‌خواندند!

 

فاتحه دهداری را البته روزی خوانده بودند که کمر او را برای برداشتن کلاهش جلوی دیدگان 10 هزار نفر خم کرده بودند. دهداری فقط یک نمونه است. در تاریخ ورزش ما بسیار بوده‌‌اند کسانی که در زمان حیات کوچکترین حمایتی از آنها نمی‌شد، اسطوره بودند، الگو، استثنا و اعجوبه بودند اما در غربت سر به خاک ساییدند به چه دلیل؟!

 

چون ما در جامعه اصولا به کسانی که سر به تیره تراب می‌گذارند بیشتر احترام می‌گذاریم، چرایش را خود ما هم نمی‌دانیم. جماعتی که دهداری را فحش می‌داد، از روزی که او سر به سینه خاک گذاشت، او را معلم اخلاق خواند، بی آنکه درک و شعوری از اخلاق داشته باشد! چه می‌فهمیدند خلق چیست، وقتی پایه اخلاق، یعنی معرفت را نداشتند. چه می‌فهمیدند انسانیت چیست، وقتی پیرمرد را وسط چله زمستان، سیبل برف کوبی خود کرده بودند.

حالا مرحوم دهداری، همان معلم اخلاقی است که هنوز هم می‌توان از مکتبش برای ساختن یک شهر پاک در فوتبال استفاده کرد. دهداری اما حالا شده افسانه! چیزی شبیه به رستم که غول و دیو و اسفندیار و فولادزره و اژدها را به زانو درمی‌آورد. گاهی از روی داستان‌هایش می‌خوانند و بعد، مدتی طولانی فراموشش می‌کنند.

افسانه رفتاری دهداری در مسلک یک مربی، مرده! تعارف که نداریم… به این سیاهه مربیان امروزی فوتبال ایران نگاهی بیندازید… کدام یک چون اویی زندگی می‌کنند؟ کدام یک شجاعت او در مبارزه با بازیکن سالاری را دارند؟ کدام یک از تام اصفهان گلر ملی می‌سازند؟ کدام یک تا زانو برابر هوادار خم می‌شوند؟ کدام یک از گلوی خانواده دریغ کرده‌اند و برای بازیکنان شان کفش و جوراب و شورت و ساق خریده‌اند؟

 

دهداری مرحوم شد، افسانه شد و رفت اما همان افرادی که روحش را آزاد دادند هنوز زنده‌اند. دهداری رفت و چرخ گردون، لااقل تا امروز چون اویی را برای این فوتبال نساخته است اما زاد و ولد این جماعت که هم اکنون به نظر انسان‌های موجهی هستند و در این فوتبال روی سکوها می‌نشینند و دهان به هر یاوه‌ای باز می‌کنند انگار روز به روز روندی تصاعدی تر به خود می‌گیرد. روزی برای خود فریبی آنها را تماشاگرنما می‌نامیدند، امروز چطور؟ این همه فریاد، این همه جمعیت … آنها انگار تماشاگران را بلعیده‌اند!

خنجر کشیده‌اند دیگری را بکشند. قابل تامل است که خنجرها به سینه دهداری و باقری فرو می‌رود! اسوه‌های اخلاق را می‌کشند و هرگز هم پرده از چهره مخدوش مردانی که به این فوتبال چسبیده‌اند برنمی‌دارند! جای گل برایش فحش ریختند. کریم باقری هم مضروب جمعیتی شد که نمی‌فهمند او فرزند همان خانواده و محصول و افتخار همین جمعیت است.

می‌خواهم پا را فراتر بگذارم. می‌خواهم به روزی بروم که کریم دیگر کفش‌ها را بیاویزد و از این فوتبال برود. او دوست ندارد روی نیمکت بنشیند، آیا همان جماعت رنگ به رنگ داد نمی‌زنند کریم افتخار آذربایجان و ایران است، چقدر زود یادشان می‌رود!

آنقدر به اسطوره اخلاق دو دهه اخیر فوتبال ایران فحش دادند که با اعصابی خرد کارت قرمز داور را پیش‌رویش دید و در دقیقه 98 بازی با شهرداری تبریز در شهر خودش همان شهری که اسم خیابانی به افتخار نام او مزین شده، اخراج شد. باید فاتحه این فوتبال را خواند، باید گفت متاسفم.

پیام یونسی پور

 

برای ثبت نظرات خود بدون نیاز به تایید عضو کانال تلگرام پرسپولیس نیوز شوید(کلیک کنید)