خبرگزاری پرسپولیس : احسان حدادی به قول خودش قبل از المپیک با عود کردن درد دستش و نامهربانیهایی که به قول خودش در دهکده میبیند، هیچ انگیزهای برای گرفتن مدال، آن هم از نوع طلایش نداشته…
اما با اصرار پزشک معالجش روحیهاش برمیگردد و تصمیم میگیرد بهترین پرتاب را در لندن داشته باشد.پرتابی که مدال را نشانه گرفته باشد، آنهم برای دل خودش، نه شخص دیگری.
* مدال نقرهات در المپیک یک ماهه شده، از شرایط راضی هستی؟ قولهایی که به تو دادند عملی شده؟
یک ماه و سه، چهار روز پیش من در لندن مدال گرفتم.
*اصلاً قبل از المپیک به تو قول داده بودند؟
بهجز چند نفر، هیچکس به من قول نداده بود. رئیس مناطق آزاد کیش سال قبل برای جهانی به من قول داده بود که اگر در مسابقه جهانی کره مدال بگیرم به من زمین میدهد. چند بار با او تماس گرفتم اما جوابم را نداد. منشیاش گفت مدیرعامل وقت ندارد.
*معاون اول رئیسجمهور قول 150 میلیون برای مدال جهانی را داده بود؟
در مراسم تجلیل نبود. رئیسجمهور البته قبل از مراسم برایم پیام تبریک داد.
*به آقای احمدینژاد گلایه نکردی؟
در این سیستم خیلی قول میدهند اما انجام نمیدهند. درحالی که دلیل ندارد وقتی نمیخواهی عمل کنی، قول بدهی. من خودم همیشه قبل از صحبت کردن چند ثانیهای فکر میکنم، بعد حرف میزنم.
*روی پاداش 150 میلیونی حساب کرده بودی؟
نه.
*پس خیلی ناراحت نیستی بابت بدقولیها.
من خیلی از دوستیهایم را بهخاطر دروغ برای همیشه قطع کردم. دیگر با آنها صحبت نمیکنم چون از دروغ خوشم نمیآید.
*حساب نکردی چون مطئمن بودی پاداش را نمیدهند؟
نه؛ بهخاطر اینکه من هیچوقت روی حرف کسی حساب باز نمیکنم. روی حرف خیلیها. خیلی چیزها قرار بوده بدهند اما ندادهاند.
*برعکس بدقولیهایی که افراد به خرج دادهاند، به نظر میرسد فدراسیون در 6 ماه آخر برای تو آرامشی را بهوجود بیاورد.
بله؛ شخص آقای داوری، رئیس فدراسیون خواسته. هیچکس دیگر در فدراسیون نمیخواست من مدال بگیرم. خیلیها ناراضی بودند از مدال من.
*واقعا؟
بله.
* حمید سجادی بعد از مسابقه به تو تبریک گفت؟
دراستادیوم که نه اما وقتی به دهکده آمد به من تبریک گفت. گفت خیلی خوشحال شدم که مدال گرفتی.
*واقعاً ناراحت نشدی که وقتی طلای سلیمی مسجل بود، در وزنهبرداری ماندند و برای مسابقه تو به ورزشگاه نیامدند؟
حقیقتش نه، ناراحت نشدم. من همیشه برای دل خودم ورزش میکنم. آن شب هم برای خودم و به عشق تماشاگرانی که در ورزشگاه بودند و آنهایی که از تلویزیون مرا میدیدند، پرتاب میکردم. اصلاً برایم فرقی نداشت که مسئولان به ورزشگاه بیایند یا نیایند.
*اصلاً مسابقه تو را تلویزیون نشان نداد.
نشان ندهد. اصلاً مهم نیست. آنهایی که میخواستند بالاخره مسابقه مرا دیدند. خیلیها دیده بودند.
*اما همه پیگیری میکردند.
میخواهم بگویم خیلیها وقتی برگشتم به من گفتند مدال تو ارزش دیگری داشت. حتی همین الان هم وقتی مردم عادی مرا میبینند باز همین حرف را میزنند. این مسئله برایم ارزش دارد.
*در مصاحبهات قبل از المپیک به ما گفته بودی، من سر فرم باشم، رقبایم را میترکانم. در فکر خودت روی رکورد 70 متر حساب میکردی؟
نه؛ 66 متر.
*اصلاً قول پرتاب 70 متری را هم داده بودی؟
نه؛ من به کسی قول نداده بودم.
*به رئیسجمهور قول داده بودی.
من قول نداده بودم. رئیسجمهور گفت 70 متر بینداز، منم گفتم باشه. حقیقتش قبل از رفتن به قطر به روزنامه شما آمدم. بعد از قطر هم قرار بود بروم آلمان. آن موقع شرایطم بد نبود. رفتم قطر بعد تهران و بعد هم آلمان. چند روز بعد هم در مسابقهای با رکورد 68 متر و 21 سانتیمتر چهارم شدم. حواسم بود نباید اشتباه میکردم چراکه یک اشتباه کوچک یعنی مدال از دستم میپرید؛ درواقع دهم، یازدهم میشدم.
* چه اشتباهی؟ منظورت در مسابقه بود یا قبل از آن؟
اینکه آسیب نبینم. حواسم خیلی جمع بود. بعد رفتم ایتالیا. 6 روز بعد هم باید میرفتم نیس فرانسه اما بهترین تصمیم را با مربیام گرفتیم. بهخاطر خستگی قید آن مسابقه را زدم. تمرینات سنگین را شروع کردم. یک هفته بعد از شروع تمرین دستم درد گرفت. دیگر بلد بودم چطور با آن تا کنم. رفتم پیش دکترم، گفت مشکلی نیست. هر روز 80 کیلومتر با ماشین میرفتم پیش دکترم و آمپول دستم را میزد. خیلی خستهکننده بود.
*در کلینیک مونیخ؟
نه؛ اشتوتگارت. راستش بهخاطر نداشتن انگیزه اصلاً به مدال فکر نمیکردم.
*واقعاً؟
چون میدانستم هیچچیز به من نداده بودند و چیزی هم نمیدهند.
*یعنی بهخاطر اینکه به تو اهمیت نداده بودند؟
بله؛ مدال جهانی که گرفتم چیزی به من ندادند. تنها حواله یک ماشین دادند که شد پول. به پول هم که مالیات خورد و شد 13 میلیون تومان پول. هنوز هم حوالهاش را دارم.
*خرجت را هم خودت میدادی؟
نه؛ فدراسیون میداد. رفتم آلمان. انگیزه زیادی نداشتم. دکترم فقط میگفت باید تمرین کنی و مدال بگیری. خودم میدانستم وضعیتم تغییر میکند اما انگیزه زیاد برای گرفتن حتمی مدال نداشتم. دوست داشتم مدال بگیرم اما قطعیتی در کار نبود. کسی بعد از المپیک بخواهد انتقاد کند که چرا مدال نگرفتی، جواب داشتم که به چه دلایلی مدال نگرفتم.
*نه اینکه الان هم انتقاد نکردی؟
نه میگویم.
*شاید هم میخواستی آن موقع انتقادهای تندتری کنی.
من رکورد میزدم. رکورد المپیک را میزدم. اگر به من میرسیدند اما نداشتن انگیزه خیلی بد بود. بههرحال من کجدار و مریز کارهایی میکردم که همهاش ورزش نباشد. فوتبال بازی میکردم. میخواستم خودم را مشغول کنم که خیلی به درد دستم فکر نکنم. دستم خیلی درد میکرد.
*خیلی هم دیر به لندن رفتی.
بله. من همیشه دیر میروم. دو روز قبل از مسابقهام خودم را میرسانم، شب میرسم، فردا تمرین میکنم و روز دوم هم مسابقه میدهم.
*دلیل خاصی دارد؟
من این جوریام دیگر. عادت کردهام. جدای از آن همیشه پنجمین روز بدترین روز بدنیات است وقتی به کشور دیگری میروی. اگر اینطوری بروی دیگر به روز پنجم نمیخوری. من معمولاً روز پنجم برمیگردم. من داشتم میرفتم المپیک با مسئولان برای گرفتن بلیت هماهنگ کردم. اول اینکه گفتند اسم ماساژورت را برای لندن نیاور، ماساژوری که چهار سال کنار من بود. او از آلمان برگشت روسیه.
*چرا؟
گفتند اسم ندادند و آقای داوری گفت اسم قدیمی دادهاند. بعد با هزار خواهش و تمنا خواستم بهخاطر درد دستم و آمپولهایی که باید میزدم دکترم را با خودم ببرم. گفتند بیاید با کارت تو به دهکده بیاید و برود. با هم رفتیم، یک نفر آمد دنبالم. مرا برد دهکده و دکترم رفت هتل. نمیخواستم بگویم اما حالا میگویم؛ آقایانی که حالا در کمیته ملی المپیک هستند، آن روز آنقدر با من بد برخورد کردند که حد نداشت. طوری که دو روز قبل از فینال بدترین روز زندگیام بود. دو روز قبل از مسابقه. نمیدانم چرا. آقای x اصلاً بلند نشد با من دست بدهد. بلند نشد اما گفت چطوری؟ دستت چطوره؟ انگار نه انگار که یک ورزشکاری آمده که روی مدالش حساب میکردند. مرا میگویی داشت مغزم میترکید. با خودم گفتم آنها با خودشان چه فکری کردند که با من اینجوری برخورد میکنند. میخواستم همان روز از دهکده بروم بیرون و بگویم نمیخواهم اصلاً، نمیخواهم. چرا اینها این جوریاند مردم؟ من سه ماه تمرین کرده بودم، زحمت کشیدم و حالا آمدم اینجا. بعد آنها با من اینجوری برخورد میکنند؟ بعد یکی، دو دکتر چون من قبل از المپیک گفته بودم دکترهای ایرانی چیزی بلد نیستند، به دوستانم گفته بودند ما به حدادی کمک نمیکنیم. یعنی شرایط سختی بود.
*پس خوب شد دیر رفتی؟
بله. اگر زودتر میرفتم بهطور حتم 10 – 15 متر زیر رکوردم میانداختم. داغون بودم. شب زنگ زدم به احمد یکی از دوستانم گفتم قضیه این است، گفت احسان ول کن، هدفون بگذار توی گوشت و بخواب، فردا تمرین داری و پسفردا مسابقه و تمام. بعد از آن دیگر من به هیچ چیزی فکر نکردم و اصلاً هم پایین نرفتم. با این شرایط مغزم بههم ریخت. بعد گفتم دکترم بیاید به دهکده، گفتند دکتر نمیتواند بیاید. پرسیدم چرا؟ گفتند کارت ندارد.
*day pass هم میتوانستند بگیرند؟
نمیتوانستند.
*حداقل میشد او بیاید تا اینترنشنال زون، تو هم بروی آنجا.
نمیشد. من میخواستم او تمام مدت کنارم باشد. من با این تیم چهار سال است که کار میکنم. همه را خودم جمع کردهام. درست است که پولش را کمیته میدهد اما خودم آنها را انتخاب کردهام با سختی زیاد. کسی برایم این کار را نمیکرد که دکتر از این طرف بیاورد، مربی 82 ساله از روسیه بیاورد. آن هم کسانی که با هم هماهنگ نبودند. مربیام میگفت آن یکی نباید در کارم دخالت کند، دکترم هم همینطور میگفت. هر طوری بود من آنها را جمع کرده بودم و یه جوری آنها را نگه میداشتم. به مربیام میگفتم، دکتر از تو خیلی خوشش میآید و میگوید مربیات خیلی دوستداشتنی است. به دکترم هم میگفتم؛ مربیام میگوید تو دکتر خیلی خوبی هستی. من مربیام را دعوت میکردم خانه دکترم، میگفتم کباب درست کن ما امشب میآییم خانهات. به مربیام میگفتم ببین دکتر چقدر تو را دوست دارد. در سه ماه مانده تا المپیک همه این کارها را میکردم تا مشکلی پیش نیاید. اگر یک اتفاق کوچک پیش میآمد، دودش به چشم من میرفت. این سه ماه که تمام شد. قبل از مسابقه مقدماتی دکترم به من اساماس زد که «احسان با من خیلی بد تا کردند، برایم کارت درست نکردند، خداحافظ، من میرم آلمان». من این اساماس را که دیدم دستم را روی سرم گذاشتم و گفتم: «یا ابوالفضل، چرا این جوری شد، پس؟ دکترم دارد میرود، چرا اینها اینجوری برخورد میکنند؟» زنگ زدم به دوستم احمد در آلمان گفتم تو زنگ بزن به دکتر بگو مشکل پیش آمده. نتوانستند برای تو کارت بگیرند. فکر کن من یک روز قبل از مسابقه مقدماتی، زنگ میزدم به آلمان و این کارها را میکردم. پایین میرفتم میگفتم تو را به خدا کارت دکتر مرا درست کنید بیاید به دهکده. شب شد، من بعد از شام خوابیدم. ساعت 5 صبح هم خودم رفتم صبحانه خوردم. باران شدید میآمد، به مربیام گفتم بپوش برویم استادیوم. 8 رفتیم استادیوم و تمرین کردیم. بدنم خوب بود، یک پرتاب 65 متری انداختم و آمدم بیرون. دیدم دکترم آمد به دهکده. صحبت کردم و از او عذرخواهی کردم. برایش سیستم را توضیح دادم. او هم آمپول دستم را زد و گفت تو باید فردا طلا بگیری. من هم گفتم میدانم که طلا میگیرم. دو ساعت پیشم بود. من نیاز داشتم کسی که به او عادت داشتم با من همکلام شود. بعد شب راحت خوابیدم.
*تو همیشه از کفاشیان تعریف میکنی. شاید تعریفهای تو از کفاشیان و حالا با آمدن افشارزاده به جای کفاشیان، او شبها خواب کفاشیان را میبیند؟ چهار سال قبل بعد از المپیک به او انتقاد زیادی کردی.
در این مدت چهار نفر برای من بین مسئولان خیلی زحمتکشیدند؛ افشارزاده، علیآبادی، وزیر ورزش و داوری رئیس فدراسیون. شاید علیآبادی مستقیم با من در ارتباط نبود اما پشتپرده خیلی زحمت کشید. این چهار نفر دوست داشتند من مدال بگیرم اما اطرافیانشان نه. من داشتم میرفتم آلمان مرا خواست و پرسید چه چیزی لازم داری؟ هر کاری از دستم برآید برایت انجام میدهم. من هم هیچ توقعی از او نداشتم. همین که صحبت کرد گفت هر چه در آلمان لازم داری بگو و هر کاری از دستمان برآید انجام میدهیم. داوری هم همینطور. افشارزاده هم خیلی به من کمک کرد. سال قبل که فدراسیون شرایط خیلی بدی داشت، هر روز مرا میخواست و میپرسید چی شده، چه مشکلی داری؟ ولی اطرافیانش نه. آدمهای کوچکی هستند. یک روز که من رفته بودم مغازه یکی از دوستانم، یکی رفته بود به افشارزاده گفته بود؛ احسان حدادی در یک مغازه لم داده بود. افشارزاده مرا خواست و گفت مگر تو سال آینده المپیک نداری. من هم گفتم: ببخشید من که هر دقیقه نمیتوانم تمرین کنم. من تمرینم را میکنم. نمیتوانم در مغازه دوستم یکساعت بنشینم؟ اطرافیانشان آدمهای کوچکی هستند که هیچی هم بلد نیستند ولی افشارزاده نشده من بخواهم بروم دفترش بگوید من وقت ندارم. علیآبادی هم همینجور. وزیر هم. داوری هم برای من خیلی زحمت کشید، ولی متأسفانه اطرافیانش فقط حرفهای الکی میزنند.
*تو میگفتی قبلاً انگیزه نداشتی. وقتی دکترت گفت طلا میگیری تو هم این باور را داشتی که طلا میگیری؟
روزی که در هواپیما مینشینم تا برای مسابقه بروم، میفهمم مدال میگیرم یا نمیگیرم. از آلمان که به لندن میرفتم حسم میگفت که مدال میگیرم. ببین یک کشور چقدر میتواند ورزشی باشد و به یک ورزشکار المپیکی احترام میگذارند. وقتی در پرواز جرمن ویلز بودم دکترم مرا به کاپیتان هواپیما معرفی کرد. او مرا میشناخت و به مسافران مرا اینطور معرفی کرد که احسان حدادی پرتابگر دیسک است که برای المپیک با ما به لندن میآید. همه مسافران برایم کف زدند و من هم برایشان تعظیم کردم، بعد هم آمدند از من عکس و امضا گرفتند. ا زاین موضوع خیلی خوشحال شدم.
*انگار در آلمان خیلی معروفی؟
بله. مردم آلمان به ویژه جنوب آلمان خیلی مرا دوست دارند. حتی بیشتر دوست داشتند من مدال طلای المپیک را بگیرم تا هارتینگ. چون هارتینگ برای شمال آلمان است. شمالیها فاشیست هستند. در محلهای که من تمرین میکردم، همه مردم میآمدند سر تمرینم و عکس میگرفتند. خیلی مرا دوست دارند.
*از نظر شهرت برای خودت، علی دایی شدهای؟
نه. در آلمان مرا خیلیها میشناسند. مثلاً وقتی به آلمان میروم، مأموران کنترل پاسپورت فرودگاه مرا میشناسند. وقتی رقیب یک کشور باشی و آنجا تمرین کنی، خب معلوم است که تو را میشناسند.
*پس دیگر بیانگیزه نبودی؟
بیانگیزگیام از بین نرفته بود اما من کلاً آدم ناراحتیام. میدانستم در لندن باید برای دل خودم مدال بگیرم. برای خودم نه هیچکس. مدالم را هم گرفتم.
*شاید اگر تو مدال نمیگرفتی، همه چیز برای خودت هم علیالسویه میشد و بعدش برایت تمام میشد؟
نه. من آدم پررویی هستم. مدال نمیگرفتم المپیک بعدی، المپیک بعدی نشد، المپیک بعدی، بالاخره مدال میگرفتم.
*اگر مدال نمیگرفتی، دیگر مردم باورشان نمیشد.
اصلاً دیگر راجع به این موضوع نباید صحبت کرد. چراکه من حالا مدال را گرفتهام. باید رنگ آن را ارتقا بدهم.
*از باران میترسی؟
همه از بارانی که در مسابقه میآید، میترسند. چون دایزه پرتاب سر میشود و پرتاب را سخت میکند.
*قبل از پرتاب پنجم که هارتینگ بیشتر از تو پرتاب کند، تو نفر اول بودی. گوینده ورزشگاه هم قبل از پرتاب تو از تماشاگران میخواست که با کف زدن برای تو ریتم بگیرند. قبل از این هم چنین اتفاقی افتاده بود؟
این مسائل در دوومیدانی خیلی عادی است. چراکه تماشاگران دوومیدانی، تماشاچی دوومیدانی است نه فوتبال یا کشتی. میدانند که مسابقه هر ماده چطوری است. برای پرندهها و پرتابگران باید ریتم بگیرند و برای دوی 100 متر باید ساکت باشند. در جایزه بزرگها هم همین اتفاق میافتد.
*اما حتی برای الکنا هم تقاضای تشویق نکرد؟
اصولاً همه توجه معطوف به لیدر میشود، حتی دوربینها روی او زوم میکنند. به او اهمیت بیشتری میدهند تا بقیه. من برای اولین بار نبود که جلوی آن همه تماشاگر پرتاب میکردم. خیلی عادی بود. خیلی دوست داشتم شلوغتر میشد. حتی دوست داشتم اگر استادیوم جا داشت تماشاگران بیشتری میآمدند حتی 200 هزار نفر. بیشترین ترسم از باران بود، که اگر میآمد نه تنها رکورد من، که رکورد همه خراب میشد. قسمت این بود که با این همه نقره بگیرم. کسی هم نمیگوید که من شانسی نقره گرفتم. همه میگویند هارتینگ شانسی طلا گرفت.
*پرتاب پنجم تو باران میآمد، شاید باید ریسکی کنی و مدال طلای المپیک بگیری؟
ریسک را پذیرفتم اما نمیدانم چطور خطا شد. در حالی که من هیچوقت این خطا را نمیکردم اما نمیدانم اصلاً چهجوری شد. خطا شد دیگه.
*پس چطور خطا کردی؟
نمیدانم اما من به قسمت خیلی اعتقاد دارم. من میگویم قسمت نبود که من طلا بگیرم وگرنه چه دلیلی داشت که هارتینگ 9 سانتیمتر مرا بگیرد. آن هم پرتاب پنجم. او 68 متر و 28 سانتیمتر انداخت و من بعد از او نزدیک 69 متر پرتاب کردم. نمیدانم واقعاً نمیدانم ولی هیچوقت به آن فکر نمیکنم. هیچوقت.
*یعنی افسوس نمیخوری که اگر پرتاب پنجم خطا نشده بود، حالا طلای المپیک را داشتی نه نقره.
من هیچوقت حسرت نمیخورم. من نمازم را میخوانم. سر نماز هم از خدا میخواهم که قبل از هر چیزی به من جنبه بدهد. پول میخواهی بدهی، اول جنبهاش را بده، اول جنبهاش را بده بعد مقام. اگر قرار باشد مثل خیلیها شوم که عوض میشوند و وقتی به جایی میرسند دیگر با کسی حرف نمیزنند، نمیخواهم. فکر میکنم خدا به من نقره داد.
*یعنی جنبه طلا را نداشتی ؟
شاید نداشتم دیگه. اگر داشتم میداد دیگه.
*تو کل کل بزرگی به هارتینگ باختی؟ شاید دوست داشتی به جای او بودی.
نه. دوست نداشتم. روزی که در المپیک هفدهم شدم، حاضر نبودم جایم را با بولت هم عوض کنم. هیچوقت نشده بخواهم خودم را جای کسی بگذارم یا حتی جایم را با کسی عوض کنم. هیچوقت. حتی در بدترین شرایط حاضر نیستم جایم را با کسی که بهترین است، عوض کنم. میگویم من این هستم و همینجوری میمانم و خواهم ماند. این مسئله است که خیلی روی آن تأکید دارم که احسان حدادی هیچوقت خودش را با کسی عوض نمیکند.
*یعنی دوست نداشتی جای هارتینگ طلا میگرفتی؟
نه. اصلاً. حتی نگفتم حق هارتینگ طلا نبود. بلکه گفتم قهرمانی حقش بود ولی شانسی گرفت.
*اما خودش هم باور نمیکرد، به همین خاطر آنطور شادی میکرد؟
شرایط سختی بود. اگر پرتاب اول من 68 متر و 50 سانتیمتر میشد، دیگر مسابقه تمام بود. هیچکس هم 68 متر نمیانداخت.
*تو بعد از مسابقه در کنفرانس خبری به خبرنگاران آلمانی گفتی، من این طلا را به او هدیه کردم، واقعاً این اعتقاد تو بود؟
هدیه دادم به خاطر اینکه ما ایرانیها قدرشناس هستیم. بهخاطر استفاده از امکانات کشور هارتینگ تمرین کردم، مدال طلا را به او هدیه کردم. امیدوارم خوشحال باشند آلمانیها.
*البته برایش خط و نشان هم کشیدی؟
خب گفتم. اما خودش خیلی خوشحال بود.
*لباسش را پاره کرد؟
آره با این کار نشان داد که قوی است.
*از شرایط راضی هستی؟
من دوست دارم بروم کشور دیگری تمرین کنم اما برای ایران پرتاب کنم. حقیقت از بینظمی خیلی بدم میآید. سعی میکنم همیشه حرفی که میزنم، را انجام دهم. دوست دارم جایی زندگی کنم که خلوت و آرام باشد. همه به هم احترام بگذارند. کسی دروغ نگوید.
*یعنی همان برنامهای که چند ماه قبل به ما گفتی؟
آره. همان برنامه را دارم. میروم آلمان.
*تنهات برای مسابقه دایموند لیگ خورد به تنه گلرهای پرسپولیس؟
ببین، خواهش میکنم هیچوقت کسی را با کسی مقایسه نکن. من اصلاً مشکل دارم با شما. شما میخواهید مرا جلوی فوتبالیستها قرار دهید. چرا اینجوری هستید؟ فوتبال جای خودش، دوومیدانی هم جای خودش. خواهش میکنم مرا وارد حاشیه نکنید. من دوست ندارم وارد حواشی ورزش شوم. من حاشیه را دوست دارم اما در رشته خودم.
*چرا بعد از المپیک قهرمان دایموند لیگ نشدی؟
چرا باید میشدم. اگرالمپیک مدال نمیگرفتم و میرفتم دایموند لیگ قهرمان میشدم، چه میگفتید؟ میگفتید باز احسان حدادی خراب کرد. مگر نمیگفتید؟ چرا میگفتید. میگفتید از اول هم میدانستیم که احسان حدادی در المپیک مدال نمیگرفت اما حالا مدال دارم، مدال.
*کانتر و الکنا را خیلی دوست داری؟
الکنا را خیلی دوست دارم. کانتر را هم. مالاخوفسکی خیلی ماه است. در المپیک پنجم شد. از هارتینگ کسی خیلی خوشش نمیآید.
*کدامیک از آنها برای مسابقهای که به نامش بود تو را شخصاً دعوت میکرد؟
جام ارگو برای کانتر است. اما الکنا خیلی خوب است.
*مدال تو با اینکه نقره بود اما برای همه یهجور دیگه بود. چرا؟
مدال من در رشتهای بود که ما تا به حال درآن مدال نداشتیم. در رشته مادر. خیلیها فکر نمیکردند که مدال بگیریم. از طرفی پوشش رسانهای آن خیلی زیاد بود. همه پرتابهایم را شبکه سوم نشان داد و اصلاً وزنهبرداری نشان نداد. به همین خاطر همه مردم به دوومیدانی علاقهمند شدند. به ویژه پرتاب دیسک.
*آمدن هواداران پرسپولیس به آفتاب انقلاب میتواند آشتی تماشاگران با دوومیدانی باشد؟
به نظرم هر رشتهای تماشاگر خودش را دارد. آنهایی که آمدند به آفتاب انقلاب دستشان درد نکند اما تماشاگران دوومیدانی فرق میکنند. به هر حال میتواند خوب باشد چراکه برای اولینبار تعدادی تماشاگر به استادیوم آمده بودند. امیدوارم برای مسابقات بعدی تبلیغات بیشتری شود. دوست دارم مردم به استادیوم بیایند. تو را به خدا برای یک دقیقه هم که شده به استادیوم بیایید، شما بیایید قول میدهم که بهترین پرتابهایم را انجام دهم.
*چطور میشود تماشاچی دوومیدانی را به آفتاب انقلاب کشاند؟
ما تماشاچی دوومیدانی نداریم. باید آنها را بسازیم.
*چطور؟
با تبلیغات. اولاً بهجز رئیس فدراسیون، افرادی که در فدراسیون هستند، دوست ندارند استادیوم شلوغ شود چراکه مجبورند آنجا را تمیز کنند. افکار کوچکی دارند ولی من بلدم که چطور تماشاچی دوومیدانی بسازم. بلدم که چطور استادیوم پر شود.
*چطوری؟
تنها یکماه قبل از لیگ یا هر مسابقه دیگری وقت میخواهم. من با سازماندهی که میکنم، میتوانم جمعیت زیادی را به استادیوم بکشم. تا مسابقه دوومیدانی در سکوت محض برگزار نشود. من از آنهایی که برنامهریزی و سازماندهی کردهاند خیلی یاد گرفتهام. در استونی که میرویم در هوای 5 درجه زیر صفر 20 هزار نفر بلیت میخرند و ورزشگاه را پر میکنند. آنهم در کشوری یک میلیونی.
*با فدراسیون در اینباره صحبت کردی؟
نه.
*یعنی صحبت نکردهای؟
من تیم یکنفره بودم که با یک مدال به تهران برگشتم برای استقبال من به فرودگاه آمدند. مردم زیادی هم آمده بودند. دبیر فدراسیون هم آمده بود.
*چشماندازت برای آینده چیست؟
من میخواهم درس بخوانم. نه اینکه فقط بخوانم و نه رشته تربیتبدنی. میخواهم معماری بخوانم چون روحیه لطیفی دارم و طراحیهای خانه و تغییر دکوراسیون خانه با نظر من انجام میشود. در اردوی آفریقایجنوبی که بودم خانوادهام میخواستند کاغذ دیواری خانه را تغییر دهند، طرحها را برای من ایمیل کردند تا من بعد از تمرین انتخاب کنم. به آنها میگفتم که چهکار کنند.
*از کی شروع میکنی؟
باید درست تصمیم بگیرم. خیلی سخت است.
*فکر میکنم زمان ماندن تو در آلمان تمام شده است.
دکترم همهچیز را صحبت کرده. همهچیز ok شده است. ولی بستگی دارد. باید دو دوتا چهار تا کنم چراکه نمیخواهم آخرین مدالم باشد. این مدال گرفتن تداوم داشته باشد بهتر است.
*اما حرف تو درباره اینکه من پسر ایرانم، برای خارجیها خیلی جذاب بود، آنها خیلی روی آن مانور دادند.
خب من ایرانیام و پسر ایران. دلیلش این است که روسی خوب صحبت میکنم و بعضیها فکر میکنند که من روس هستم. آلمانی هم میخوانم و انگلیسی را هم کمی بلدم. من بیشتر مصاحبههایم هم روسی است. شاید به این دلیل برایشان جالب است که کجاییام؛ منم ایرانیام، پرسپولیسیام هستم. خیلیها از آرم پرسپولیس روی لباسم میپرسند که این چیست؟من هم در جواب میگویم پرسپولیس تیم محبوب ایران و آسیاست؛ پرسپولیس و تختجمشید هم جزو تاریخ ایران است.
*واقعاً پرسپولیسی هستی، یا اگر استقلال هم این پیشنهاد را به تو میداد قبول میکردی؟
من دوران بچگیام پرسپولیسی بودم. در طول 10-12 سالی که ورزش حرفهای انجام میدهم فرصت نداشتم که فوتبال ببینم و آن را دنبال کنم. پس هیچ تیمی نداشتم. آقای رویانیان که آمد و صحبت کرد خیلی خوشحال شدم، خیلی از مدیران هستند و بودند و میتوانستند کاری بکنند اما قدمی برنداشتند ولی جسارت او کار قشنگی بود. امیدوارم مدیران دیگر هم حالا بیایند و مثل رویانیان قدمی بردارند چراکه ورزشکاران قشر مظلومی هستند.
*در پارالمپیک هم قهرمانی پرتاب دیسک به ایران رسید، انگار مثل سنگینوزن وزنهبرداری، پرتاب دیسک هم به انحصار ایرانیها درآمد. رقابت پارالمپیکیها را میدیدی؟
مسابقه کرمزاده را دیدم با هم دوست هستیم. مسابقه حردانی را دیدم و از قهرمانیاش خوشحال شدم. خیلی خوب است که ورزشکاران قهرمان میشوند و پرچم ایران بالا میرود. آن هم در کشور انگلیس که از آن خوشم نمیآید بهویژه از سیاستمداران این کشور. خیلی موذی هستند. یک هفته قبل از المپیک برای دایموند لیگ به من ویزا ندادند. من به آنها گفتم دو هفته دیگر به لندن میروم و اگر بخواهم بمانم، با همان ID کارتم میمانم. دلیلی ندارد شما ویزا ندهید. سیستم این کشور را دوست ندارم.
*تو جوگیر شدی که مدالت را به بچههای سرطانی هدیه کردی یا نه؟
من قبل از اینکه بروم آلمان در مسابقات آنها بودم و دیدم. برای تبلیغ نبود چراکه یک پرتاب کنم همه دنیا مرا میشناسند. شاید بعضیها برای یکسری مسائل این کارها را انجام دهند اما من بهخاطر خدا و دل خودم این کار را میکنم. خیلیها خیلی کارها میکنند اما من دوست دارم متفاوت باشم چراکه خودم متفاوتم. فکر میکنم آنها بهترین و پاکترین انسانهای روی زمین هستند.
*وزلزلهزدگان…
در لندن بودم که دیدم نوشته زلزله آمده و به امین نیکفر گفتم. همانجا تصمیم گرفتم بروم که برگشتم بروم. فکر کنم نوشته بود 100 نفر یا 50 نفر کشته شدهاند. بعدازظهر راه افتادم. وقتی رسیدم یکی گفت خوش آمدی خیلی خوشقولی. نه جلوی دوربین رفتم. 7-8 روستایی که کسی نمیدانست کجاست. یک جایی بود که 6 -7 خانه بود.
*الکنا جمعه خداحافظی کرد؟
یکی از دوستداشتنیترین پرتابگران است. دوست داشتم در لندن او طلا بگیرد. حتی اگر خودم مدال نمیگرفتم. خیلی نازنین است. دو طلای المپیک دارد و یک برنز. امیدوارم هرجا هست موفق باشد. فکر میکنم با خداحافظی او پرتابگران دیسک یک اسطوره را از دست میدهند.
*برایت الگو بود؟
الگو که نه. سال 2006 در اولین جایزه بزرگ زندگیام، مربیام مرا با او آشنا کرد. با من دست داد. آنقدر خوب برخورد کرد که هیچوقت فراموشش نمیکنم، کاری که شاید ایرانیها با من نکردند و حتی حاضر نبودند با من حرف بزنند یا عکس بگیرند اما او با من خیلی خوب برخورد کرد و هنوز در ذهن من هست.
*بعد از المپیک لو دادی که خیلی از قهرمانان مثل حسین توکلی کنارت بودند. انگار برنامهریزی شده پیش رفتی و رابطه خیلی خوبی با تو دارند؟
لو ندادم. چیزی نبود که لو بدهم. من همیشه دوست دارم از تجربه همه استفاده کنم. معمولاً چیزی را که بلد نیستم میپرسم تا یاد بگیرم و اطلاعاتم را بیشتر کنم. من هم برای گرفتن مدال المپیک یکسری اطلاعات گرفتم، پرسیدن را عیب نمیدانم. از حسین توکلی چه شد مدال المپیک گرفتی، چطور زود تمام شدی و کنار رفتی. گفت این کارها را کردم. این اشتباهات را داشتم. من خیلی با علیرضا حیدری صمیمی نیستم من از او هم پرسیدم. او هم به من گفت. فکر میکنم کسی که در پرتاب دیسک میخواهد مدال بگیرد، باید از تجربه خیلیها استفاده کند. حتی آنهایی که با او همرشته نیستند. بالاخره تجربیاتی دارند در غذا خوردن و نشست و برخاست که میتواند کمک کند. بالاخره از الکنا خیلی سؤال کردم. از قهرمانان المپیک قبلی و مربیام از تجربه همه استفاده کردم و مدال گرفتم.
*بوخونسوف هم بازنشست شد؟
بله. بازنشست شد. خودش میگفت دعا میکردم تا المپیک زنده بمانم تا مدال تو را ببینم.
*حالا چهکار میکنی؟
گفت به تو کمک میکنم.
*تست دروازهبانی چه میشود؟
تست که نیست. قرار است با برگشت از استونی، ریکاوری داشته باشم. یکماه تمرینات سبک و استراحت دارم. رویانیان هم گفته بیا سر تمرین و منم میروم سر تمرین و دروازه را که دوست دارم میایستم تا با آنها بازی کنم.
*اما تو قبلاً گفته بودی مهدی رحمتی را میگیری؟
نه. این شوخی است که بعضی وقتها میکنم اما امیدوارم ناراحت نشده باشد. اگر یکی بگوید من احسان را میگیرم ناراحت نمیشوم. شاید دوست دارد و بگیرد.
*بعد از مدال ورزشکاران در المپیک، انتقادات زیادی به فوتبالیست ها شد و یک دفعه شدند بیغیرت و پولکی، خیلی گران برایشان تمام شد. فکر میکنی آنها اینقدر کارشان ساده است؟
از مردم گلایه دارم. میگویم هیچوقت نه کسی را زیاد بالا ببرید، نه آنقدر پایین بیاورید. این کار خداست و ما هم تنها وسیله هستیم تا بالا سری نخواهد هیچوقت نمیتوانیم این کار را انجام بدهیم، البته مردم فوتبال را دوست دارند، هزینه میکنند، روزنامه و مجله میخرند، هزینه برق تلویزیون برای تماشای مسابقه و… به هر حال فوتبال همهجای دنیا طرفدار دارد و باید هم بیشتر پول بگیرند، همه فوتبال را دوست دارند. خراب کردن آنها در این زمان درست نیست. فکر میکنم با رفتن تیم به جامجهانی این مسائل هم حل میشود. امیدوارم همه دست بهدست هم بدهند تا تیم به جامجهانی برود چراکه برای ایران خیلی مهم است.
برای ثبت نظرات خود بدون نیاز به تایید عضو کانال تلگرام پرسپولیس نیوز شوید(کلیک کنید)
https://perspolisnews.com/?p=51462
Tuesday, 5 November , 2024