سه شنبه 25 فروردین(10:20)
مرجع خبری پرسپولیس : در ستايش از حقيقت انكارناپذيرى به نام على كريمى
نمى توان به تحسين او نپرداخت. قلم بى نوشتن از او، كمى احساس عذاب وجدان مى كند. چشم بى هيچ خجالتى محو جمال تكنيك او مى شود و دستورات احساسى مغز براى يكسان توجه كردن به تمام بازيكنان را با شعفى كودكانه پشت گوش مى اندازد. گوش؟! گوش خودش را كاملاً وقف لحظاتى كرده كه كريمى پا به توپ دريبل مى زند و صداى تماشاگران همان خوشى از ياد رفته فوتبال باشگاهى ايران را دوباره زنده مى كند. همان خوشى خوبى كه اسمش بدون هيچ ترديدى، «لذت بردن تماشاگر» نام دارد و چقدر حيف كه چند سالى است از اين صداها در فوتبال كم داريم.•••
صفحه صفحه فنى است اما على كريمى را نمى توان در قالب معيوب سيستم هاى خشك رياضى «محدود» كرد. نمى شود به بيان بازى فنى على كريمى پرداخت چرا كه با اين كار حق مطلب قطعاً عيان نخواهد شد. افرادى هستند در كارشان آنچنان خبره، اگر بخواهى آنها را در طبقه بندى هاى رايج قرار بدهى اشتباه كرده اى و حق مطلب را ادا نكرده اى بدون هيچ ترديدى. ترديدى نيست كه فلان نقاش «امپرسيونيست» است و فلان مجسمه ساز «اكسپرسيو نيست» و فلان خواننده در سبك «سول» به هنرنمايى مى پردازد و آن ديگرى كه با آهنگ هايش به آسمان پرواز مى كنى در سبك «آر اند بى» طبقه بندى مى شود. طبيعى است كه فلان فيلسوف «طبيعت گرا» و فلان شاعر «آرمانگرا»ست و فلان سياستمدار ناطق كه نطق هاى معروفى دارد. خطيبى است «پوپوليست» و فلان جامعه شناس معروف كه نقدهايش را همه دوست دارند و مى پسندند، يك متفكر معتقد به «پست مدرنيسم» است. اين اما باعث نمى شود كه هر وقت در مجسمه يا نقاشى يا موسيقى يا سخنرانى يا فلسفه يا نقدهاى اين نفرات غرق مى شوى، جاى غرق شدن در هنر فردى فرد، به مشخصه هاى سبكى و سياقى كار وى بپردازيد. تابلوى رامبراند قشنگ است بى آنكه بدانيد در چه سبكى كشيده شده. رمان هاى شكسپير و تراژدى هايش هنوز زنده اند بى آنكه خيلى ها بدانند در چه دسته اى قرار مى گيرد. سعدى و حافظ و مولوى و خيام و جامى و ديگر ادباى ما كتابخانه ها را به تسخير خود درآورده اند بى آنكه محدود شوند به سبك يا دوره. كسى كه در درياى شعر حافظ غرق مى شود آنقدر از خود بيخود است، آنقدر مست و سرمست است كه برايش اهميت ندارد حافظ از شعراى سبك هندى است يا عراقى يا … على كريمى در فوتبال رو به اضمحلال ايران چنين وضعيتى دارد. او خود هنر است و هنر فراتر از دسته بندى هنر است. در وصف بازى او بايد فراموش كنى كه او «فانتزيست» است.يعنى مستقل از تيم، خود صاحب اراده به حركت درآوردن توپ مى باشد يا اينكه طراح تيم است و تيم را به حركت درمى آورد. قلم وقتى به ستايش مى پردازد از بازى على كريمى آنوقت بايد مجنون شود. بايد ديوانه شود. بايد فراموش كند هرچه سيستم و پست و شرح وظيفه و دستور فنى است. بايد فراموش كرد كه پرسپوليس چگونه تيمى است و چه خصوصياتى دارد و چه مى خواهد و چه مى گويد و اصلاً حرف حسابش چيست وسط آن مستطيل سبز. بايد فراموش كرد همه چيز را. بايد كار را و زندگى را و مقاله را و سرمقاله را و روزنامه را و استقلال و پرسپوليس را و آسيا را از ياد برد. بايد موبايل را خاموش كرد و تلفن را از دوشاخه بيرون كشيد و به آن مزاحمى كه مى كوشد مانع از لذت بردن و ارضا شدن ذهن از تماشاى يك بازى خوب شد، شليك كرد و بعد با خيالى راحت نشست به پاى پاى على كريمى و هنر پاى او. بايد نشست به پاى ساق هايى كه شعر مى گويند و شعر مى ريزند و شعر مى سازند و تاريخ را و لحظه را و خلقت را و خالق را به وجد مى آورند و يادت مى آورند كه كمال بى منتهاست و تكنيك على كريمى خودكمالى است بى انتها و سرمستى حاصل از اين كمال نيز همچون خودش بى انتهاست.
پس دفعه ديگر كه پرسپوليس بازى دارد، موبايلت را خاموش كن، تلفن را از دوشاخه دربياور و يك تفنگ دولول پر شده بغل دست خودت آماده داشته باش تا اگر لازم شد هر فوتبالدوست غريبه اى را كه به اين دريبل ها و به اين ساق هاى خلاقانه ايمان ندارد، به گلوله ببندى! بنشين سر فرصت فوتبالت را نگاه كن و غرق شودر شاعرانگى ساق هايى كه فوتبال را انگار از نو برايت تعريف مى كنند و بعد كه خوب سرمست شدى و جذبه و شوق ذوبت كرد، برو و تا خاموش نشدى، تا شعله ور ماندى، تا تب شعر در وجودت داغ بود قلم را بردار و ستايش كن.فوتبالى را كه على كريمى دارد.
Sunday, 24 November , 2024