پیشکسوت باشگاه پرسپولیس در صفحه اجتماعی خود نوشت :

امشب ميخوام داستان پرسپوليسي شدنمو واستون تعريف كنم شايد زياد جالب نباشه ولي بدون شك بهترين و زيباترين اتفاق كل زندگي من بوده و خواهد بود. يادم نميره ٢١ سالم بود فتح بازي ميكردم و مربي اونروز هاي فتح اقاي رحماني بود كه رفاقت نزديكي با اقا فرشاد داشت از شانس خوب من تمرين هاي پرسپوليس تعطيل شده بود و اقا پيوس چند جلسه اومدن با تيم ما تمرين كردن و ظاهرا از بازي من بدشون نيومده بوده و به اقا رحماني ميگن به اين پسره بگو ميخوام ببرمش پرسپوليس خدا شاهده وقتي بهم اين پيغامو دادن اصلا نتونستم بهش فكر كنم شيش ماه كارم بود با خودم هضمش كنم كه اخه من پرسپوليس مگه ميشه اخه تو روياهامم جرات نميكردم به اين موضوع فكر كنم بالاخره بعد از شش ماه كلنجار با مربيم و كلي صحبت و انرژي كه بهم داد قرار شد برم سريكي از بازيهاي جام رمضان داخل سالن با اقاي عابديني كه مدير عامل تيم بودن صحبت كنم با هزار ترس و لرز رفتم و در رختكنو زدم تداركات اومد بيرون گفتم من فلانيم اقا فرشاد گفتن بيام رفت داخل و اومد گفت مهندس گفتن فردا بيا سر تمرين قرارداد ببند (دقت كنيد احترام و موقعيت اقا فرشادو بعنوان كاپيتان تيم كه وقتي منو تاييد كرده بود نديده گفتن بيا واسه قرارداد ) واي فردا رفتم تمرين با داداشم از بالا ديدم ورزشگاه پر جمعيت گفتم مگه بازيه گفتن نه بابا تمرينه از بالا ديدم خداي من ناصر فرشاد درخشان مجتبي اقا پنجعلي رضا شاهرودي …به داداشم گفتم من نيستم و فرار كردم داداشم بزور برم گردوند يادش بخير يكربع كارم بود تو دستشويي يواشكي لباسمو عوض كنم از شانس بدم مجتبي محرمي اومد بره دستشويي گفت پس چرا نمياي بيرون نكنه خودتو خراب كردي پريدم چهار دست و پا بيرون زبونم بند اومده بود اقا فرشاد كه زندگيه ورزشيمو مديونشم گفت بيا اينجا بهروز دستمو گرفت و به حميد درخشان معرفيم كرد از اينجا شروع شد و به قاعده چهارده سال با پرسپوليس در كمال افتخار زندگي كردم به اميد روزي كه پرسپوليس عين اونروزها يازده تا ملي پوش داشته باشه تا وقتي يه جوون مثل من شانس بازي توشو پيدا كنه ذوق مرگ بشه و از ابهت و بزرگيش تمام بدنش به لرزه بيوفته و نتونه تا مدتها تو چشم بزرگترهاي تيم نگاه كنه شبتون بخير

 

برای ثبت نظرات خود بدون نیاز به تایید عضو کانال تلگرام پرسپولیس نیوز شوید(کلیک کنید)