پرسپولیس نیوز : بخوانی یا برایت بخوانند و خبربیاورند برزخی می شوی، می دانم. بهشت را اما تنهایی نرو…

ترمز زد، پیاده شد و سریع به سمت پیاده رو دوید. پیرزن را از روی زمین بلند کرد. تصور کردم او را می شناسد. اما نه. زمین خوردنش را دیده بود. مثل من که همراهش بودم و مانند همه عابران آن پیاده رو آمیخته با جغرافیای مشابه کوفه. گفت: «مادر پیر شی. بذار اینجا نفسی چاق کنم.»

کیسه داروهایش را برانداز کرد. خدا را شکر آمپولش نشکسته بود. دستش را گرفت و به سمت ماشین آورد. او را نشاند روی صندلی عقب ماشین و آدرسش را پرسید. پیرزن سر درد و دلش باز شد. علی را نمی شناخت اما نشانی بنده های خدا سر راست است.

یک شباهت و یکسان بودن آسمانی. دلها پل می زنند به همدیگر. او را تا منزلش رساندیم. تا آنجایی که مرد خانه روی آن تشک کهنه دراز کشیده بود با درد کهنه ترش. من آمدم بیرون، پیرزن قصه بیماری و تنهایی همسرش را تا روی چارچوب درب آن حیاط پر از فقر جنوب شهر روایت کرده بود.

علی با چشمانی پر از بغض کنارم نشست. حرفی نزد، حرفی نزدم. وارد پمپ بنزین که شدیم و بنزین که زد پرسید: «داداش کارتخوان دارید؟» کارگر پمپ بنزین که تازه باور کرده بود او کیست گفت: «داریم اما خرابه. قابل نداره آقای کریمی»

به من گفت پول همراهته؟ گفتم آره. دادم و بغضم گرفت. همین دوساعت پیش، همان بانک، باجه داری که استقلالی بود و کری خواند و خندید…

4میلیون و 700هزاری که تراول گرفت و گذاشت کنج جیبش. حالا چرا پولها نبود؟

پیرزن امشب تا قیامت دعایت می کند اسطوره!

 

برای ثبت نظرات خود بدون نیاز به تایید عضو کانال تلگرام پرسپولیس نیوز شوید(کلیک کنید)