مرجع خبری پرسپولیس : آهاي دنيا؛ چشمانت را باز كن و ما را ببين، ما آدمهايي را كه بزرگترين اسطوره فوتبالمان، كتكخور بزن بهادرها ميشود و ميهمان دايمي مهمترين مراسمات فيفا، چيزي بيشتر از خشم مشتي بزن بهادر صيد نميكند.
1 – چقدر جماعت سادهدل و زودباوري هستيم ما كه داخل زمين، عقب بدبختيهاي اين فوتبال ميگرديم و خوشخيالانه ريشه مصايب بيشمار اين بيمار رنجور را در همان مستطيل سبز ميجوييم. انگار رسم زمانه بر اين قرار است كه هر از گاهي تلنگرمان بزند و يادمان بياورد كلاه فوتبال اين مملكت، تا كجا پس قافله است؛ چقدر اعتراف زجرآوري است اينكه اين فوتبال گاهي رنگ تهوع به خودش ميگيرد؛ چيزي شبيه ديروز كه صورت علي دايي، بزنگاه مشتهاي بوقچي شد.
آهاي دنيا؛ چشمانت را باز كن و ما را ببين، ما آدمهايي را كه بزرگترين اسطوره فوتبالمان، كتكخور الوات ميشود و ميهمان دايمي مهمترين مراسمات فيفا، چيزي بيشتر از خشم مشتي بزن بهادر صيد نميكند.
2 – روزگار نانجيبي است زمانه ما. دژخيم تلخ لمپنيسم و پادشاهي «نعره»، انديشه و خرد را به گروگان گرفته و چه باك اگر در چنين روزهاي تيرهاي، جاي مشت آقاي بوق، روي پيكر آقاي گل دنيا به يادگار بماند؛ يادبودي از دوران اسارت فرهيختگي و اصالت جنون! غصهدار نباش علي دايي عزيز، مهر محبت عربدهكشيهاي صاحب منصب فوتبال ايران، پيش از تو اندام عقاب آسيا را هم نوازش داده بود.
كجا ارج و قرب داريد شما اگر پرچم «ايران» را در دنيا بالا برديد و اگر حماسه ملبورن و ژرلان را رقم زديد و اگر دهها بار شور و شعف را به خانههاي سوت و كور همميهنان غمزدهتان آورديد؟ در اين ملك، ملاك برتري گويا هرچه سهمگينتر فرياد زدن و دهان دريدهتر بودن است. مگر نه اين است كه هزار پروين و دايي و عابدزاده و كريمي آمدند و رفتند و فراموش شدند، اما شيفته های چلوكباب و سينهچاكهاي كله و پاچه و دل و جگر و قلوه و سيراب و شيردان، بر مسند قدرت ماندند و با اسلحه بران «حنجره»شان به نبرد با آبروي ستاره بعدي شتافتند؟ مگر نه اين است كه در همين استاديوم آزادي، عزت و آبروي يك علي كريمي فداي اراده «نرخدار» سلاطين سكوها شد تا جادوگر قصههاي سرخ به غربت سرد ژرمنها تبعيد شود و آن هایی بمانند که با هزار نفر تماشاگري قرار است آخرين شاهدان ترويج فرهنگ بيعاري و پارچه ورماليدگي در فوتبال ايران باشند؟ تو هم دير يا زود خواهي رفت علي آقا؛ آنچه ميماند، نعرههاي مرداني است كه سندداران استاديومهاي برهنه و رخوتزده اين سرزميناند.
3 – حتما خيلي درد داشت. بازي كردن با طحال پاره درد داشت، گل زدن با شيرجهايترين هد دنيا درد داشت، جنگيدن با سر شكسته درد داشت، اما اگر تحمل اين دردها به عشق مام ميهن ميسر بود، با درد اين كبودي تلخ زير چشم چه بايد كرد؟ زخم بيمرهم و درد بيدرمان اين ديده را چطور بايد تسكين داد؟ راستي چشم شما هم روشن آقاي كاشاني؛ چه هارموني ناميموني است تراژدي تحقير سوپراستارها در دستگاه شما؛ عابدزاده بايد «درشت» بشنود، كريمي بايد فحش بخورد و لابد سهم دايي با توجه به سوابق ملي و بينالمللياش هم همين مشتهايي بود كه نوش جان كرد.
4 – و ما ميمانيم و عفريت خشونت كه روز به روز، افسار گسيختهتر از قبل پيش چشمانمان تركتازي ميكند. كاش ما هم به اندازه اسپانياييها در زمينه اخلاق و فرهنگ و تمدن بيادعا بوديم، اما روابط ورزشيمان از همان جنسي بود كه ژنرال ژاوي را واميدارد در جستوجوي كودكي كه در غم نديدن او ميان صدها هزار نفر اشك ريخته، كل شهر را بههم بريزد و به افتخارش جشني ترتيب بدهد. راستي چقدر سياه است، تصوير اين خشونت لختي كه انديشه و روحمان را به محاق چالشي جانفرسا ميكشاند. كاش تمام اينها فقط يك كابوس بود. كاش!
نویسنده: رسول بهروش
برای ثبت نظرات خود بدون نیاز به تایید عضو کانال تلگرام پرسپولیس نیوز شوید(کلیک کنید)
Sunday, 24 November , 2024