پرسپولیس نیوز : شايد براي او بهترين اتفاق فوتبالي در بدترين روز فوتبالي‌اش رخ داد.

كسي كه روياي فوتبالي‌اش بازي در پرسپوليس بود حالا در عرض 45 دقيقه دو بار دروازه اين تيم را باز كرده بود اما به يكباره همه چيز خراب شد و قسمتي از سكوهاي ورزشگاه متقي ساري فرو ريخت. علي پروين در مورد او اعتقاد داشت كه يك فرشاد پيوس ديگر متولد شده است و شايد همين حرف، فشار روحي رواني زيادي را به او وارد كرد. به هر حال طي 5 سالي كه در پرسپوليس بود بازي‌هاي خوبي را به نمايش گذاشت. او لحظه به لحظه آن روزها را به ياد دارد و هرگاه فرصت كند سري به دفتر خاطراتش مي‌زند. سهراب انتظاري را هنوز هم بايد يك پرسپوليسي دو آتشه دانست؛ بازيكني كه جدايي از تيم محبوبش را مرگ اولش مي‌داند.

از شموشك و مسابقه‌اي شروع كنيم كه براي تو سكوي پرتاب شد؛ جام حذفي و بازي با پرسپوليس. سهراب انتظاري قبل از آن بازي چه حال و هوايي داشت؟ چقدر از آن روز يادت هست؟
لحظه به لحظه و به قول معروف مو به موي آن روزها را به ياد دارم. ما تازه از ليگ دو به ليگ يك آمده بوديم. اگر اشتباه نكنم بازي‌هاي‌مان هم پنجم، ششم اسفند تمام شده بود كه جام حذفي را قرعه‌كشي كردند و ما حريف پرسپوليس شديم؛ مسابقه‌اي كه قرار بود ديدار رفت آن در دهه اول ارديبهشت سال بعدش برگزار شود.

پس حدوداً 2 ماه فرصت داشتيد؟
من يك پرسپوليسي دو آتشه بودم و عاشق علي پروين و اصلاً باورم نمي‌شد كه قرار است با آنها بازي كنيم. خيلي دوست داشتم رفتارهاي علي آقا را از نزديك ببينم و بفهمم خودم چه شرايطي پيدا مي‌كنم. اينكه همه مي‌گفتند سلطان علي پروين، برايم خيلي هيجان‌انگيز بود كه رفتارهايش را از نزديك ببينم. من كه كاپيتان شموشك بودم چنين شرايطي داشتم، خودتان وضعيت بقيه بازيكنان را هم مي‌توانيد پيش‌بيني كنيد.

بازي رفت در تهران بود؛ همان مسابقه‌اي كه ساعت 10 صبح انجام شد.
بله، ما دو ماه فرصت داشتيم و مدام تمرين مي‌كرديم. آقاي مختار بابايي مربي ما خيلي خوب متوجه شرايط روحي‌ام شده بود و يك روز گفت: «بيا دفتر كارت دارم» من هم رفتم و گفت: «سهراب چته؟!» گفتم: «من خوبم آقا، چطور؟» گفت: «كاش يك دوربين داشتم و حالت‌هاي تو را در اين مدت فيلمبرداري مي‌كردم. تو خيلي زحمت مي‌كشي اما يك نصيحت مي‌كنم و اينكه اگر مي‌خواهي از اينجا بكني و پيشرفت كني همين بازي وقتشه.»

تو چه گفتي؟
من يك جوان 19-18 ساله بودم و اصلاً متوجه نمي‌شدم كه منظورش چيست چون در عالم ديگري بودم. حقيقتش را بخواهيد خودمان هم قبول داشتيم كه نمي‌توانيم پرسپوليس را ببريم و هدفمان دريافت گل‌هاي كم بود. اين بازي براي ما حكم بازي برزيل – مالديو را داشت.

بازي شروع شد و…
بازي ساعت 10 در شيرودي سوت مي‌خورد و من از ساعت 6 بيدار بودم. رفتيم در زمين، افشين پيرواني را به عنوان كاپيتان ديدم، باورم نمي‌شد. بعد چشمم به بازيكنان پرسپوليس افتاد كه انگار همين الان از خواب بيدار شده بودند البته بعدش كه رفتم پرسپوليس از آنها پرسيدم چرا روز بازي با شموشك صورت‌هاي‌تان خواب‌آلود بود كه گفتند صبحانه نخورده خودشان را به زمين رسانده بودند.

آن بازي را صفر-يك باختيد؟
بله، نيم ساعت اول بازي كه من انگار در زمين نبودم. دقيقه 15 اسماعيل حلالي با دست گچ گرفته يك گل زد و من هم يك بار با ضربه سر به تير دروازه زدم. بين دو نيمه با بچه‌ها در رختكن صحبت كردم و گفتم، «من خودم دوست داشتم علي پروين را از نزديك ببينم، شما هم مي‌خواستيد پرسپوليسي‌ها را ببينيد. حالا اين اتفاق در 45 دقيقه اول افتاد و ديگر تمام شد، پس حالا برويم و بازي خودمان را انجام دهيم. خداوكيلي نيمه دوم خيلي هم خوب بازي كرديم. البته صفر – يك باختيم اما يادم هست علي آقا بعد از بازي گفته بود كه شماره 10 آنها خيلي خوب بود، ناصرخان ابراهيمي هم گفته بود براي بازي برگشت بايد به فكر شماره 10 آنها باشيم، باورم نمي‌شد كه اينها در مورد من حرف مي‌زدند.

حتما روزنامه‌هاي فرداي بازي را خريدي؟
‌ هم خريدم و هم اينكه تا امروز آنها را نگه داشته‌ام. هر كدام از بچه‌هاي تيم هم چند تا روزنامه خريده بودند تا اسم‌ها و عكس‌هاي‌شان را ببينند. يادم هست برادر و پسر عمويم به من مي‌گفتند كه سهراب خوب بازي كردي اما بايد گل بزني. همان موقع مهندس حسيني مديرعامل باشگاه كه خيلي به من محبت كرده گفت بگوويچ و شيخ‌لاري هم از فولاد و تراكتورسازي تو را مي‌خواهند. بعد گفت كه هيچ جا صحبتي در مورد اين پيشنهادها نمي‌كند تا بازي برگشت برگزار شود. جالب اينكه سرمربي تيم هم مي‌گفت بايد گل بزني.

براي تو قابل باور بود؟
اصلا، حتي به مربي گفتم كه شايد پرسپوليسي‌ها در بازي رفت ما را دست‌كم گرفته بودند.

ولي بازي برگشت براي تو يك روز خاص بود؟
فكر كنم حدود 20 هزار نفر به استاديوم آمده بودند البته اين تعداد تماشاگر براي پرسپوليسي‌ها عادي بود اما براي ما بي‌سابقه، ضمن اينكه پرسپوليس پس از سال‌ها به ساري آمده بود. دقيقه 17 بازي، من با يك بغل پا توپ را گل كردم كه چون تور پاره بود، توپ از آن طرف خارج شد و كمك داور هم آن را تاييد كرد. انگار استاديوم دور سرم مي‌چرخيد، خدايا يعني من به پرسپوليس گل زدم؟! اكثر دوستان و برادرم پشت نيمكت ما نشسته بودند. بعد از گل اول مصدوم شدم كه با برانكارد مرا به كنار نيمكت بردند. همان موقع صداي برادرم را شنيدم كه گريه مي‌كرد و در همان حالت به من مي‌گفت، «سهراب كجايي؟ به خودت بيا». اين حرف برادرم مرا به خودم آورد. باور كنيد انگار هيچ‌كس در استاديوم نبود و من راحت به بازي ادامه دادم و در دقيقه 33 گل دوم را هم زدم كه اصلا روي زمين بند نبودم. به خاطر ازدياد جمعيت هر دو تيم نتوانستند به رختكن بروند. اما…

اما چه؟
اما داور خواست نيمه دوم را آغاز كند كه آن اتفاق تلخ افتاد و قسمتي از سكوي ورزشگاه فرو ريخت. به خدا قسم من ديگر حواسم به فوتبال نبود. مدام گريه مي‌كردم. تا اينكه برادرم خودش را به من رساند و گفت همه سالم هستيم. همان لحظه مرا به رختكن برد و طوري كه تماشاگران متوجه نشوند مرا از ورزشگاه خارج كرد. وقتي به خانه رسيدم جمعيت زيادي را آنجا ديدم انگار من قهرمان ليگ شده بودم.

بعد از اين بازي به پرسپوليس آمدي؟
يادم هست مهندس حسيني مي‌گفت كه ذوب‌آهن، سپاهان و اكثر تيم‌ها تو را مي‌خواهند اما چون پرسپوليس بعد از آن اتفاق از جام كنار كشيده بود ما حريف سايپا شديم تا اينكه يك روز تلفنم زنگ زد كسي كه آنطرف خط بود اينطور حرف زد: «من ناصر ابراهيمي هستم. علي آقا گفته فردا بيا دفترش» من هم گفتم: «آقا ما را گرفتي، ناصر ابراهيمي كه به سهراب انتظاري زنگ نمي‌زنه» دوباره گفت: «پسرم من ابراهيمي هستم شما هم فردا بيا تهران» خلاصه من باور نكردم و رفتم سر تمرين كه آنجا مهندس حسيني به من گفت: «سهراب، ناصر ابراهيمي به تو زنگ زد؟» گفتم: چي؟ يكي زنگ زد گفت ابراهيمي هستم اما باورم نشد.» خلاصه فردا ظهر در دفتر علي پروين بودم تا مرا ديد به شوخي گفت: «پدرسوخته تو دوتا گل به ما زدي بيا، يه كوبيده بخوريم و بعد برو سر تمرين» من اصلا متوجه صحبت‌هاي علي‌آقا نبودم. من فقط يادم هست كه امضا كردم و گفتم هيچ وسايلي ندارم، بروم فردا برمي‌گردم.»

رفتي و برگشتي.
رفتم اما از من 50 ميليون بابت رضايتنامه‌ام مي‌خواستند. خلاصه من يكي دو هفته با پرسپوليس تمرين كردم در حالي كه با شموشك قرارداد داشتم. كار به كميته انضباطي كشيد و پرسپوليس حدود 21 ميليون داد و من پرسپوليسي شدم.

اولين جلسه تمرين چطور بود؟
آن‌موقع پرسپوليس 11-10 بازيكن ملي‌پوش داشت كه فقط مي‌دانم به چين رفته بودند. البته ابراهيم تقي‌پور كه آن‌موقع در پرسپوليس بود خيلي به من كمك كرد و دستش درد نكند. من در هر جلسه تمرين 3-2 گل مي‌زدم و فردا عكس‌هايم در روزنامه‌ها بود. تا اينكه ملي‌پوشان آمدند. استيلي، پيرواني، كاويانپور، شاهرودي، جباري، رهبري‌فرد و انصاريان كه اين دو نفر و حامد خيلي با من گرم گرفتند و نصيحتم مي‌كردند انگار 8-7 سال است كه با آنها دوست هستم.

اولين بازي‌ات مقابل چه تيمي بود؟
فكر نمي‌كردم بازي به من برسد اما 60 دقيقه مقابل فولاد بازي كردم. انگار در زمين راگبي بازي مي‌كردم و انگار زمين ته نداشت. فرداي بازي كه ما صفر-يك برديم علي‌آقا صدايم كرد و گفت: «مي‌دانستيم كه جو استاديوم تو را مي‌گيرد به همين دليل بازي‌ات دادم تا بداني كجا آمدي، الان هم 3-2 بازي روي نيمكت مي‌نشيني تا بيشتر با جو تيم و استاديوم آشنا شوي، همين‌طور هم شد تا بازي با ابومسلم كه دو گل زدم.

5 سال براي پرسپوليس بازي كردي بعد به راه‌آهن رفتي، با شهرداري تبريز به ليگ برتر آمدي و تربيت يزد هم آخرين تيم تو بود. چرا از پرسپوليس رفتي؟
سال 85-84 در زمان مربيگري علي‌آقا خوب هم بازي مي‌كردم تا اينكه آقاي انصاري‌فرد مديرعامل شد و علي‌آقا را كنار گذاشتند و آري‌هان آمد. يونگ دستيارش خيلي به بازي من اعتقاد داشت اما همه چيز از قبل از دربي آغاز شد كه آري‌هان عذر انصاريان، كاويانپور و رهبري‌فرد را خواست و من هر چقدر از آنها مي‌پرسيدم چيزي به من نمي‌گفتند. البته من همه سال‌هاي حضورم را در دفتر خاطراتم نوشتم.

نگفتي چرا از پرسپوليس رفتي؟
نمي‌خواهم نبش قبر كنم، ما وقتي از اردوي دبي برگشتيم ديدم يونگ اصلا به من نگاه نمي‌كند. بعد از چند روز به اردوي كردان رفتيم، آنجا آري‌هان دو تيم گذاشت كه بازي كنيم اما از احسان خرسندي و چند بازيكن اميد استفاده كرد ولي مرا بيرون گذاشت. انگار دنيا روي سرم خراب شده بود. 5-4 دقيقه به پايان تمرين بود كه به من گفتند بيا تو زمين اما گفتم روحيه ندارم، گفتند برو خوابگاه من هم رفتم وسايلم را جمع كردم. بعد قاسم عبدالصمدي گفت كه آري‌هان گفته وسايلت را جمع كن و برو. من هم با عصبانيت به اتاق دستيارانش رفتم و … ولش كن اما هيچ‌وقت آنها را نمي‌بخشم. چون بعدها وقتي آري‌هان براي تسويه‌حساب آمده بود به من گفت كه چه كساني پشت سرم دروغ گفته‌اند.
(انتظاري خيلي شفاف از اتفاقات آن روز و اردوي كردان براي ما صحبت كرد اما خواست كه به رسم امانت پيش ما بماند.)

الان بازي‌هاي پرسپوليس را مي‌بيني؟
مگر مي‌شود نبينم، ان‌شاءا… هميشه سلامت باشند. باور كنيد انگار خودم بازي مي‌كنم و داخل زمين هستم چون به آن روزهايي كه براي پرسپوليس بازي كردم افتخار مي‌كنم ولي هميشه اين حسرت باقي ماند.

چه حسرتي؟
اينكه چقدر زمان زود گذشت. همه مي‌گويند ورزشكاران دوبار مي‌ميرند يك بار وقتي دوران قهرماني‌شان تمام مي‌شود و يك بار هم وقتي مثل همه مي‌ميرند اما به‌نظر من براي پرسپوليسي‌ها مرگ اول زماني اتفاق مي‌افتد كه از پرسپوليس جدا مي‌شوي، مگر اينكه هميشه كنار تيم باشي. از بازيكنان هم انتظار دارم كه قدر پيراهن و قدر لحظه لحظه حضور در پرسپوليس را بدانند.

 

برای ثبت نظرات خود بدون نیاز به تایید عضو کانال تلگرام پرسپولیس نیوز شوید(کلیک کنید)