مرجع خبری پرسپولیس : چرا نبايد امروز گمان كنيم مصطفي دنيزلي تركتبار از فرهاد مجيدي ايرانيتر است وقتي او براي عواطف و احساسات مردم ما بيشتر از هموطن خودمان ارزش قائل ميشود؟
1) تصادف عجيبي بود. اولين روز حضور مصطفي دنيزلي در تمرينات پرسپوليس، دقيقا مقارن شد با نخستين جلسه تمريني فرهاد مجيدي با الغرافه قطر كه به تازگي به آن پيوسته است.
در اولين روزهاي زمستان سرد 90، مردي كه در تركيه هواخواهان زيادي داشت به ايران آمد تا سرنوشت حرفهاياش را اينجا دنبال كند و در مقابل، ستارهاي كه در تهران از هواداران بيشماري بهره ميبرد، به قطر رفت تا ادامه فصل پيش رو را در حاشيه خليجفارس بگذارند. گاهي اقامتگاه آدمها با زادگاهشان تفاوت پيدا ميكند و اين مساله به ويژه در حوزه فوتبال «حرفهاي» امروز، چيز غريبي نيست. با اين وجود اما، در مورد اين دو انتقال خاص، همه چيز به همين سادگي قابل هضم نيست و نميتوان يكبار ديگر با استناد به اصول حرفهايگري، اوضاع را كاملا موجه جلوه داد. اگر بداني مسافر بامداد شنبه تركيش ايرلاين، به گواه رسانههاي اين كشور از دو قطب فوتبال تركيه پيشنهاد داشته و با دستمزدي نازلتر به ايران آمده و اگر بداني كاپيتان استقلال در حساسترين شرايط ممكن تيمش را رها كرده تا به بهانه دلتنگي براي عزيز در امارات ماندهاش، از «قطر» سر در بياورد(!) به سختي ميتواني لبخند بزني و با موضوع كنار بيايي. اتفاقات اخير رخ داده در فوتبال ايران، يك بار ديگر نشان ميدهد در عصر سلطنت آهنپارهها، در دوران اقتدار ماشين و تكنولوژي و در روزگار فرمانروايي حرفهايهاي بيرحم، هنوز جايي براي عشق و احساس پيدا ميشود؛ آنچه بعضيها روي چشم ميگذارندش و بعضيهاي ديگر چشم بر آن ميبندند!
2) فرهاد مجيدي از استقلال جدا شد، پيراهن الغرافه را پوشيد و تمريناتش را به طور رسمي با اين تيم آغاز كرد. اين حق هر بازيكني است كه باشگاه آيندهاش را انتخاب كند و فرهاد مجيدي هم از اين قضيه مستثني نيست. او يا از نظر قانوني حق فسخ قراردادش را با آبيپوشان داشته كه در اين صورت قصور حقوقي بر گردنش نيست يا استقلاليها به طور فوقالعاده با تقاضاي خارج از برنامه او موافقت كردهاند كه در اين حالت هم مديران باشگاه گناهكارند و بايد پاسخگو باشند. به خاطر تعلقات خانوادگي باشد يا دغدغههاي مالي، فرهاد اختيار آيندهاش را داشته و ميتوانسته براي خودش تصميم بگيرد. نكته كليدي اما آن است كه محافظهكاريهاي عقلاني و ملاحظات مالي و منفعتطلبانه، به ندرت ميتوانند با «اسطوره» ماندن در يك ظرف جمع شوند. نميتوان در تعيينكنندهترين شرايط ممكن دست تيمي را كه ميليونها نفر دلنگران آن هستند در پوست گردو گذاشت و هنوز چهرهاي اساطيري داشت. اگر امثال حجازي و حاجيلو و ورمزيار به بخشي از ماندگارترين صفحات تاريخ باشگاه استقلال تبديل شدهاند، دليلش آن است كه بارها در شرايط مشابه دست رد به سينه اين قبيل وسوسهها زدهاند و بابت تعلق خاطرشان به رنگ آبي، هزينههاي گزاف پرداختهاند؛ وگرنه نه كرشمههاي تيمهاي متمول ايراني و خارجي منحصر به برهه كنوني بوده و نه نگراني پدرها براي آينده بچههايشان چيزي است كه مربوط به امروز و ديروز بشود.
3) چرا نبايد امروز گمان كنيم مصطفي دنيزلي تركتبار از فرهاد مجيدي ايرانيتر است وقتي او براي عواطف و احساسات مردم ما بيشتر از هموطن خودمان ارزش قائل ميشود؟ بالاترين احترامها سزاوار پيرمرد روشنضميري است كه نيمههاي شب در فرودگاه تهران روي قلمدوش هواداراني رفت كه به گفته خودش نميتوانسته شور و اشتياق آنان را بيپاسخ بگذارد؛ گرچه پيش از او يك آقاي ستاره توانسته بود اشك و آه و التماس شبانه جماعتي از همين جنس را پشت در خانهاش ناديده بگيرد و بيجواب رها کند. مرز بين اسطوره بودن يا نبودن، شايد همين باشد؛ همين كه يك نفر هميشه از مردم ميخواهد شرايطش را درك كنند و با مالاندوزي جواني و عافيتطلبي ميانسالياش كنار بيايند، اما يك نفر ديگر خودش داوطلبانه شرايط مردم را درك ميكند و با ناديده گرفتن مشكلات شخصي و خانوادگياش، به كشوري ميرود كه حتي براي هجوم مشتاقانه فيسبوكي آدمهايش هم احترام قائل است. مصطفي دنيزلي كه يك سال و نيم پيش بعداز قهرمان كردن بشيكتاش در ليگ و جام حذفي و نيز شكست دادن منچستريونايتد، در اوج افتخار و به خاطر بيماري قلبي از كارش كنار رفت، امروز در حالي به ايران ميآيد كه هم در بزرگترين تيمهاي مملكت خودش ميتوانست كار كند و هم پول پرسپوليس را از شبكههاي تلويزيوني تركيه بگيرد، اما او اينجا آمد، چون تپش قلب هواداران را حس كرد و خودش را در قبال اين ضربان مقدس، مسوول دانست. تفاوتها روي همين لبه باريك رقم ميخورند؛ جايي كه يك ايراني نميتواند فرزندش را براي چهار ماه به سرزمين آبا و اجدادياش بياورد، اما يك مربي خارجي با وجود ايران هراسي وسيع در جهان، دست همسر جوانش را ميگيرد و بهرغم بيماري پدرش، او را با خودش به تهران ميآورد. دنيزلي و مجيدي هر دو انسانهاي بالغي هستند كه در چارچوب اختيارات قانونيشان براي خودشان تصميم گرفتهاند؛ بنابراين مجبوريم به رفتار هر دوي آنها احترام بگذاريم، اما خوشبختانه مجبور نيستيم حركت هر دو نفرشان را دوست داشته باشيم!
4) عشق و علاقه، مرز و مميز نميشناسد و چه بسا غير ايرانيهايي كه شوق خوشحال كردن ايرانيان را بيش از ساكنان همين سرزمين داشته باشند. ايراني بودن، به سجل و سنت و سيره ايراني داشتن نيست. مليت آدمها را سمت و سوي تپش قلب آنها تعيين ميكند. متاسفيم اما، ايراني بودن حتي به فارسي حرف زدن هم نيست؛ چه بسا كاپيتانهايي كه عارشان بيايد به فرزندشان فارسي ياد بدهند!
* رسول بهروش
برای ثبت نظرات خود بدون نیاز به تایید عضو کانال تلگرام پرسپولیس نیوز شوید(کلیک کنید)
Wednesday, 6 November , 2024