در متن نامه محرمی آمده است: سلام، سلام خدمت جامعه فوتبال، مردم عزیز و همه آنهایی که مجتبی محرمی را به نوعی می شناسند. سلام به همه آنهایی که دست به دست هم دادند تا پسر بازیگوش خیابان استخر سر از شاهین، پرسپولیس، تیم ملی و شاید هم قلب عدهای از مردم ایران درآورد.
خدمت همه مربیان، همبازیان، دوستان و رفقا عرض سلام و ادب دارم و با همان دل سادهای که پس از پایان دوران قهرمانی چوب روزگار را خورد، وظیفه خود می دانم از همه عزیزانی که طی مدت بستری بودنم، با حضور در بیمارستان پارسیان به نحوی جویای احوال این حقیر بودند، صمیمانه تشکر کنم.
برای من نامه و بیانیه نوشتن کار آسانی نیست. به همین خاطر نمی دانم چگونه باید حرف دلم را روی کاغذ بیاورم و از همه آنهایی که نگران حال تب دار من بودند، تشکر کنم. راستش وقتی جمعه شب از بیمارستان مرخص شدم، به اتفاق چند نفر از دوستان و همبازیانم به مشهد مقدس رفتم و یک دل سیر در حرم مولایم امام رضا(ع) گریستم. به خاطر بازگشتن به زندگی و نعمتهایی که خداوند به من داده تا محتاج کسی نباشم از خدای خودم سپاسگزاری کردم. خدا را شکر کردم که در دریای محبت دوستان با معرفت و مردم عزیز و دوست داشتنی غرق شدم. برای من بستری شدن چند روزه در بیمارستان یک نعمت بزرگ بود. نعمت از این بابت که علاوه بر بهبودی کامل، با بذل توجه جامعه فوتبال و به ویژه مردم عزیز مواجه شدم تا باور کنم که برخلاف حرف قدیمیها؛ فقط پهلوان زنده را عشق نیست.
حقیقتش را بخواهید یکی از همبازیان قدیمی که به اتفاق او به مشهد رفته بودم، پس از اینکه از حرم بیرون آمدیم، رو به من گفت: مجتبی، چند خط برای مردم بنویس و حرف دلت را بزن. این طوری شاید کمتر با خودت کلنجار بروی. دیدم پیشنهاد خوبی است. حالا من قلم و کاغذ دستم گرفتهام و می خواهم اگر توانستم دو موضوع را آن طور که در دلم می گذرد، با شما در میان بگذارم.
1- وظیفه خودم می دانم خالصانه و صمیمانه از آقایان دکتر اسدی مدیرعامل محترم بیمارستان پارسیان، دکتر صفا آرا، دکتر حمدیه و پرسنل با محبت بخش 6 بیمارستان پارسیان تشکر کنم. از همبازیان و مربیان قدیمی، از مسوولان ورزش و مدیران فوتبال کشور که طی این مدت قدم رنجه کرده و به عیادتم آمدند، سپاسگزاری می کنم و دست مردمی که چه در دوران قهرمانی و چه پس از آن فراموشم نکردند را می بوسم و به عشق آنهایی که هنوز مجتبی را از یاد نبرده اند، با اراده ای قوی تر از گذشته بر می گردم تا حقم را از این فوتبال بگیرم و اگر توانستم ثابت کنم که می توان همه چیز را دوباره از نو ساخت. همچنین وظیفه خود می دانم صمیمانه از محبتهای دوستان خبرنگار و اهالی رسانه ها تشکر ویژه ای داشته باشم.
2- گذشتههای من هر چه بوده، گذشته است. دوران نوجوانی و خاطرات غبار گرفته محله استخر و راه پیما، سر و کله زدن با توپ در زمین های خاکی، سری تو سرها در آوردن و بازی کردن در نیروی زمینی، راه آهن، شاهین، پرسپولیس و تیم های ملی و اتفاقات پس از آن، همگی خواب و رؤیایی بود که هر چه بود گذشت؛ چه تلخ و گزنده، چه بیاد ماندنی و رؤیایی. و حالا من به فردا فکر می کنم. بله! دوران قهرمانی مثل برق و باد گذشت. یک روز قهرمان آسیا شدیم و در عرش سیر می کردیم و یک روز هم در اوج جوانی خون به مغزمان نمی رسید و متاسفانه می شدیم یاغی، جنجالی و پرحاشیه.
بعد از دوران قهرمانی اما داستان من مجتبی محرمی حکایت مثنوی هفتاد من کاغذ است. خودم بهتر می دانم چه بر من گذشت و دیگران نیز با قهرمان شکست خورده چه کردند. اتفاقا اینکه عدهای با یک قهرمان شکست خورد چه رفتاری داشتند را هرگز از یاد نمی برم و فقط می توانم در یک کلام بگویم؛ با معرفتها، این رسمش نبود!
حالا اما بستری شدنم در بیمارستان و محبتی که بار دیگر از سوی مردم با گوشت و پوست و استخوانم لمس کردم، بهانه ای شده برای اینکه دوباره برگردم به حال و هوای فوتبال و این بار برای دوباره بلند شدن بدون تعارف علاوه بر لطف خداوند به همراهی همه اهالی فوتبال و رسانه ها نیازمند هستم. می خواهم همه چیز را دوباره از نو بسازم و از زنده یاد پرویز خان دهداری یاد گرفتهام که برای مربی بودن باید خیلی چیزها را رعایت کرد.
خلاصه کنم حرف بسیار است و درددلهای من تمام نشدنی. با حرف زدن و نامه نوشتن نیز نمی توانی حقات را از این فوتبال گرفته و این روزگار بی رحم بگیری. به امید آن روز که بتوانم مثل دوران بازیگری، در دنیای مربیگری نیز حرفی برای گفتن داشته باشم.
Saturday, 9 November , 2024