پرسپولیس نیوز :  بازیکن سابق تیم ملی و پرسپولیس، خاطرات زیادی از تقریبا ۲۲ سال فوتبال بازی کردنش دارد. او این خاطراتش را با ما مرور کرد تا یک بار دیگر همه چیز برایش تازه شود.

مرور خاطره‌ها. عکس‌هایی که شاید بارها دیده باشیم. عکس‌هایی که در اینترنت هستند‌؛ شاید هم نباشند. عکس‌هایی که توضیحات ما نمی‌تواند همه چیزش را بیان کند. پس توپ را به زمین کسانی می‌اندازیم که می‌خواهند درباره این نوستالژی‌ها حرف بزنند. این‌بار سراغ حمید استیلی رفتیم. بازیکن سابق پاس، پرسپولیس، تیم‌ملی و… با حمید استیلی این عکس‌ها را ورق زدیم و او خاطرات شیرینی برایمان تعریف کرد.

به خاتمی گفتم نقد حساب می‌کردی!

 

 

این عکس مربوط به بعد از جام‌جهانی‌ 98 فرانسه است. آن موقع آقای خاتمی رئیس‌جمهور بودند و صفایی فراهانی را به عنوان رئیس فدراسیون انتخاب کردند. همان‌طور که می‌بیند کت و شلوار یکدست پوشیده‌ایم. من تا برسم برای عکس دیدم جا نیست و مجبور شدم آن ته بایستم. یادم هست که در آن دیدار آقای خاتمی به ما یک دیوان حافظ داد که خیلی سنگین بود و بزرگ. من هم گفتم آقای خاتمی کاش نقدی حساب می‌کردی که ایشان هم خندید. همانجا نفری یک مجوز ورود ماشین هم به ما دادند. آقای صفایی هم که نیازی به تعریف ندارد. در آن زمان فوتبال را به بهترین شکل مدیریت کرد. مصاحبه نمی‌کرد و بیشتر عمل می‌کرد. قبل از جام‌جهانی‌ اردوهای خوبی برای تیم‌ملی دست و پا کرد. رفتیم کرواسی، ایتالیا و بعد از جام‌جهانی‌ هم رفتیم آمریکا. تمام امکانات را با وجود سختی‌ها کامل کرد. الان هر دفعه به آکادمی فوتبال می‌روم، می‌گویم خدا پدر و مادر صفایی فراهانی را بیامرزد. با اینکه با پول جام‌جهانی‌ آنجا را ساخت ولی خیلی از این پول‌ها به فوتبال ما رسید ولی هدرش دادند. باز دست صفایی درد نکند که آن زمین‌ها، هتل و … را ساخت تا اعتباری برای فوتبال ما شد. در این عکس سیبیل‌‌های دایی، پیروانی، محمدخانی و … را هم می‌بینید که آن موقع سیبیلو بودند ولی حالا نه!

با علی کریمی مشکل نداشتم

این عکس مربوط به همین دو سال پیش است که من سرمربی پرسپولیس بودم. علی کریمی همیشه سعی می‌کرد به من احترام بگذارد. چه در استیل‌آذین و چه در پرسپولیس. او همیشه جزو بهترین شاگردان و بازیکنان من بود. البته شایعاتی درست می‌کردند که من و علی از قدیم مشکل داریم ولی این‌طور نیست. وقتی علی به پرسپولیس آمد، اواخر فوتبال من بود. از همان اول هم به من احترام می‌گذاشت. این یک احترام متقابل بود. اگر به عقب برگردیم، می‌بینم او هر وقت با من کار کرد، هم گل می‌زد و هم پاس گل زیاد می‌داد. زمان من علی کمترین تنش را در تیم داشت.

سر خاک حجازی می‌روم


این عکس هم مربوط به جشن خبرورزشی است. خدا ناصر حجازی را بیامرزد. او یک اسطوره بود. بعد از مرگش بود که به بزرگی او پی بردیم. تا زنده بود از او درست و حسابی تجلیل نشد ولی وقتی رفت همه فهمیدند چه انسان خوبی بود. باطن و ظاهر ناصرخان یکی بود. همیشه هم منظم دیده می‌شد. کروات می‌زد و خوش تیپ بود. حتی در اواخر عمرش هم خوش تیپ می‌گشت. یادش به خیر، حتی با آن حال و وضعش برای ختم برادر من آمد. هر وقت به بهشت زهرا (س) می‌روم سر خاک ایشان هم حاضر می‌شوم و فاتحه‌ای برایش می‌خوانم.

در حق علی پروین ظلم شد


این عکس هم مربوط به روزی است که من به پرسپولیس آمدم. حضور علی آقا در پرسپولیس باعث شد که من در دوران بازیگری از پاس به پرسپولیس بیایم. البته اولین دلیل، هواداران بود و بعد علی آقا. فکر کنم سال ۶۹ بود. یک‌سری خصوصیات علی پروین را دوست داشتم. به دیگران خیلی کمک می‌کرد. وقتی به سورتمه می‌رفتیم می‌دیدم که چطور با دیگران رفتار می‌کند. به‌خاطر همین اخلاقش بود که با پول کمتر به پرسپولیس آمدم و جای دیگر نرفتم. بعد از شکست تیم‌ملی در قطر و برکناری آقای پروین بود که من و خاکپور احساس کردیم به او بی‌احترامی شده. با اینکه یک‌سال بود برایش بازی می‌کردیم ولی تصمیم گرفتیم یک‌سال بازی نکنیم. علی آقا به ما می‌گفت بروید بازی کنید. مخصوصاً اینکه آقای عابدینی آمده بود ولی ما گفتیم حرفش را زده‌ایم و پای حرفمان می‌ایستیم و بازی نکردیم. اعتقاد داشتیم در حق علی آقا ظلم شده است.

امیر می‌گفت من را نزنی!


این عکس متعلق به زمانی است که ما کلاس مربیگری می‌رفتیم. امیر بچه محل من است. زیاد هم روبه‌روی هم بازی کرده‌ایم. موقعی که شاهین بود، من پاس بازی می‌کردم. بعد هم رفت استقلال که من راهی پرسپولیس شدم. همیشه قبل از بازی‌هایی که رودرو داشتیم به من می‌گفت حمید تو را به جان هرکسی که دوست داری پای ما را نزن! من خیلی خشن بودم و امیر همیشه این جمله را قبل از بازی‌های رودررو می‌گفت. می‌ترسید مصدومش کنم.

خداداد کاست دایی را انداخت بیرون!


این هم مربوط به زمان حضور ما در تیم‌ملی است. فکر کنم قبل از جام‌جهانی‌ است. علی دایی همشهری من بود و رابطه نزدیکی داشتیم. اکثراً هم‌اتاق بودیم و در اردوی تیم‌ملی هم کاست ترکی گوش می‌دادیم! یادم هست قبل از جام‌جهانی‌ خداداد این کاست را از ضبط اتوبوس درآورد و به بیرون انداخت که باعث درگیری‌شان شد! (خنده) در آن تیم‌ملی اکثریت بچه‌ها آذری زبان بودند. نه اینکه ما باند داشته باشیم ولی می‌خواستیم تیم یک همیت و نزدیکی با هم داشته باشد. اتفاقاً خیلی تلاش می‌کردیم در تیم وحدت ایجاد شود. به‌خاطر همین بود که به کره ۶ تا زدیم و به عربستان ۳ گل.

به طرفدارن توهین نکردیم

در این عکس همان‌طور که می‌بینید من و علی کریمی داریم با افرادی حرف می‌زنیم. آنها طرفداران پرسپولیس بودند که از نتایج شکایت داشتند و به بازیکنان می‌گفتند بی‌غیرت. ما به آنها گفتیم که سعه صدر داشته باشند. گفتیم یک مقدار آرامتر باشید. ما هیچ‌وقت به هواداران توهین نکردیم. هر چی هم داریم از این طرفداران است. آنها بعداً فهمیدند که شاید باید کمی بیشتر صبر به خرج می‌دادند.

من رضا شاهرودی را مصدوم کردم


من و رضا شاهردوی را در این عکس مشاهده می‌کنید. رفته بودیم برای افتتاح باغچه افشین قطبی در فرحزاد. رضا از بازیکنان خوب فوتبال ما بود که بدشانسی آورد. من هم عامل مصدومیتش قبل از جام‌جهانی‌ شدم. در اردوی تیم‌ملی اتفاق افتاد. من و رضا در یک تیم بودیم که برای زدن یک توپ با هم به هوا بلند شدیم. وقتی به زمین افتادیم پای من رفت روی مچ پای رضا و باعث شد مصدوم شود و جام‌جهانی‌ را از دست بدهد. بنده خدا خیلی بدشانس بود. از همانجا مهرداد میناوند شد فیکس تیم‌ملی.

از کی روش استفاده نکردیم


اینجا رفته بودم سر تمرین تیم‌ملی. می‌خواستم راجع به بازیکنان پرسپولیس با کی روش حرف بزنم. حرف‌‌های خوبی زدیم و تجربه خوبی به دست آوردیم. وقتی راجع به تک تک بازیکنان از او پرسیدم، اطلاعاتی داد که خیلی خوب بود. من که استفاده کردم و حالا هم مهم است که بتوانیم از این آدم استفاده کنیم. متأسفانه تا الان اطلاعات و تجربیات او به مربیان ما منتقل نشده است. فضای لازم فراهم نشد و نتوانستیم به ‌نحو ‌احسن از این مربی استفاده کنیم.

از همه خبر دارم غیر از باغمیشه


به به! در این عکس هم که پرسپولیسی‌ها جمع هستند. فکر کنم اردوی تیم‌ملی است. لباس‌‌های رنگارنگ را هم که می‌بینید. کفش‌‌های من هم رنگی است. من اولین نفری بودم که در فوتبال ایران استوک رنگی را باب کردم. آن‌وقت‌ها من در سنگاپور بازی می‌کردم و با استوک قرمز. هنوز این استوک‌‌های رنگی به ایران نیامده بود. وقتی آمدم این استوک‌ها همراهم بود. می‌بیند که هاشمی‌نسب هم از دست من کپی کرده! از بچه‌های این عکس از همه خبر دارم جز باغمیشه. نمی‌دانم کجاست ولی بچه‌های دیگر را گهگاهی می‌بینم. همان‌طور که می‌بینید علی انصاریان در این عکس خیلی جوان بود. البته فکر کنم عکس متعلق به تمرین پرسپولیس در زمین شماره ۲ آزادی است.

رفتیم هالیوود


یادش به خیر سفر به آمریکا و هالیوود! بعد از جام‌جهانی‌ برای بازی‌های دوستانه به این کشور رفتیم که سرمربی آقای پورحیدری بود. من خودم برای اولین بار رفتم آمریکا. جو عالی بود با آن هواداران ایرانی. همه چیز تازگی داشت. در بازی با آمریکا مثل زمان جام‌جهانی‌ آماده نبودیم. خیلی از ایرانی‌ها آمدند و تیم‌ملی را تشویق کردند. آن سفر خیلی خوش گذشت. به هالیوود هم رفتیم. خاطرات خوبی بود.

دقیقاً چیکار می‌کنیم؟!


واقعاً ما داریم در این عکس چکار می‌کنیم؟ می‌بینید که من و رضا شاهرودی داریم ناصر خان ابراهیمی را بلند می‌کنیم. یا افتاده زمین داریم این کار را می‌کنیم و یا اینکه ناراحت است. البته بگذارید…. یادم آمد. فکر کنم از دو تا از بچه‌های تیم ناراحت شده بود و داشتیم برش می‌گردانیم سر تمرین. استایل ما و آقا ناصر هم گویای همین مسئله است.

یک اشتباهی کردیم


از این بازی زیاد حرف نمی‌زنم. خاطراتش خوب نبود. یک اشتباهی کردیم. بعدش هم که رفتیم زندان. اینها را تعریف کرده‌ام. فقط برومند خیلی حیف شد.

عکسم را زده بودند روی در و دیوار


این هم دم در خانه ما در نازی آباد، چهارصد دستگاه. جایی که در آن به دنیا آمدم و بازی کردم. اینجا فوتبالم را استارت زدم. این عکس هم متعلق به بعد از جام‌جهانی‌ است. در محل ما عکس‌های من را زده بودند و همسایه‌ها جمع شده بودند. این دو خانم هم از همسایه‌های ما هستند. این عکس پر از خاطره است. داخل خانه می‌رفتی هر طبقه دو واحد داشت. ۴ طبقه بود. ما هم در یکی از واحدهای ۷۰ متری آنجا زندگی می‌کردیم.

پاترول رفیقم شد، اپل کورسا


من، مهرداد میناوند، منصوریان و نامجو مطلق را در این عکس می‌بینید. بعد از صعود به جام‌جهانی‌ است. عجب شبی بود! یادم نمی‌رود. من از استرالیا یک کلاه استرالیایی گرفته بودم و گذاشتم روی سرم. در تهران وقتی از هواپیما پیاده شدم سرم بود. از این کلاه‌های وسترن بود. گذاشتم روی سرم و از هواپیما آمدم پائین که همه می‌گفتند این دیگر چه کلاهی است. مردم آن شب ریخته بودند آنجا. یادم هست من و چند تا از بچه‌ها سوار ماشین پاترول رفیقم شدیم که به‌خاطر هجمه مردم، داغون شد. مردم حتی روی سقف ماشین رفته بودند و خلاصه این سقف ماشین کلاً خوابید و ماشین شد عین این اپل کورساها! ماشین رفیق ما کلی آسیب دید.

کولاک پیله‌ها


عجب عکسی! (خنده) چیزی که در این عکس مشاهده می‌کنید یک مشت پیله است. در واقع پیله‌های شلوارها کولاک بود. به این‌ها می‌گوئیم شلوار خمره‌ای! آن زمان این لباس‌ها مد بود. ما هم همزمان با مد پیش می‌رفتیم. پشت موها هم که تو چشم می‌زند. این عکس را در سوریه گرفتیم. لباس‌ها را فدراسیون داده بودیم و فکر می‌کردیم خیلی بچه خوش تیپیم!

شبی که گریه کردم


هر وقت این عکس را می‌بینم، برایم تازگی دارد. به قول معروف با تمام قدرت، فریاد می‌زنم و هر چی درونم هست را بیرون می‌ریزم. از کودکی آرزویم بود که در جام‌جهانی‌ بازی کنم و گل بزنم. مسابقات جام‌جهانی‌ 78 آرژانتین را می‌دیدم و می‌گفتم آیا می‌شود؟ برایم یک رؤیا بود. من اصولاً گلزن نبودم ولی این رؤیا تبدیل به واقعیت شد. خدا را شکر می‌کنم. بعد از گل گریه کردم. حسی که داشتم را در صورتم می‌بینید. بعد از اینکه فیلم بازی را دیدم متوجه شدم چه گلی زدم و چه حرکاتی انجام دادم.

 

برای ثبت نظرات خود بدون نیاز به تایید عضو کانال تلگرام پرسپولیس نیوز شوید(کلیک کنید)