مرجع خبری پرسپولیس : كيا آنقدر از ما دور بوده كه حالا با وجود اينكه 2سال است به ايران برگشته باز هم انبوهي سوال نپرسيده از او وجود دارد.
كياي دوستداشتني سر قولش هست و باز هم در مورد پرسپوليس صحبت نميكند اما بر كسي پوشيده نيست كه دلش جايي حوالي اردوگاه قرمز گير است. موشک دوست داشتنی قرمزها از گذشته و آيندهاش صحبت كرده است.
بازگشت به ايران خوش گذشته؟
(خنده) نه، اصلا خوش نگذشت. شرايط سختي داشتم، اما به اتفاقات امسال با داماش اميدوارم.
فوتبال ايران نسبت به وقتي كه آن را ترك كردي، چقدر عوض شده؟
وقتي كه من رفتم، فوتبال ايران هنوز آماتور بود، اما حالا 10 دوره از ليگ حرفهاي گذشته و شرايط دگرگون شده. هر چند كه هنوز معتقدم اسمش بيشتر حرفهاي است.
برگرديم به عقبتر، زماني كه به آلمان رفتي فكر ميكردي آنجا پاگير بشي؟
پيشبينياش سخت بود، چون يك جوان 21 ساله بودم و شناختي از فوتبال خارج از ايران نداشتم. اما به نظر انتخابهاي درستي داشتم، خصوصا هامبورگ. روزي كه ميخواستم از ايران بروم، خود همين آقاي عابديني يك پيشنهاد چهار ميليون دلاري جلوي من گذاشت، اما من خيلي سفت و محكم تصميم گرفتم قيد پول را بزنم و با رقمي بسيار پايينتر به اروپا بروم. آنجا هم پلهپله بالا آمدم.
پرتاب شدن از يك محيط آماتور به حرفهاي حتما سخت است؟
بله، من از يك فوتبال كاملا آماتور به جايي رفته بودم كه سرآمد نظم در دنياست. حتي زبان هم بلد نبودم. ما خانواده پرجمعيت و عاطفياي هم هستيم و خصوصا براي همسرم فوقالعاده سخت بود تا به شرايط جديد عادت كند. اما بعد از مدتي ما از زندگي در هامبورگ كه شهر زيبايي است، لذت برديم.
كريم باقري به خاطر ندانستن زبان با مشكلاتي در آلمان مواجه شد و حتي سر يكي از تمرينات نرسيد، از اين اتفاقات براي تو هم افتاد؟
اوايل مترجم داشتم، همه چيز را چند بار ميپرسيدم. بالاخره آنها روي دقيقه و ثانيه حساس هستند و براي آن جريمه در نظر ميگيرند. من زبان را در محيط ياد گرفتم، البته هنوز هم به خوبي زبان مادري آن را صحبت نميكنم.
قصد داري براي زندگي دوباره به هامبورگ برگردي؟
قطعا، آلمان كشوري است كه شرايط زندگي در آن بسيار راحت است.
در مدت اين چند سال رفتاري نژادپرستانه از آنها ديدي؟
من چيزي حس نكردم. حتي بعضي مواقع احساس ميكردم من را بيشتر از بازيكن كشور خودشان دوست دارند.
با بازيكني در آلمان ارتباطت را حفظ كردي؟
ما با چند خانواده ايراني و آلماني آنجا معاشرت ميكرديم، اما اصولا من آدم رفيقبازي نيستم؛ ولي با همه ارتباط خوبي دارم.
بين ايرانيها چطور؟
با سه نفر خيلي رفيقم؛ ادموند بزيك، يحيي گلمحمدي و رضا ترابيان. 14، 15 سال است كه ما با هم رفت و آمد خانوادگي داريم.
و بين مربيان؟
آقاي دوستي كه من فوتبالم را به ايشان مديونم.
در مورد رقم قراردادت براي رفتن به آلمان گفتي، در آن دوره خيلي حرف و حديث در مورد آن بود. اينكه به حساب شخصي علي پروين ريخته شده و شايعاتي از آن دست.
در هر حال پرسپوليس از آن انتقال بودجه يكي، دو سال خود را درآورد و حالا اينكه سر پول چه بلايي آوردند، خيلي به من ارتباطي ندارد.
شرايط قراردادت طوري بود كه حتي بعد از رفتن از بوخوم هم گويا بايد رقمي به پرسپوليس ميدادي؟
بله، تا چند سال اين اتفاق افتاد.
از دادن اين پول راضي بودي؟
بله، من با رضا و رغبت به پرسپوليس پول ميدادم، چون در اين تيم رشد كردم. هميشه هم گفتم هر چقدر كه از انتقال من پول گيرشان آمد، نوش جانشان.
روز خداحافظي مهدويكيا از هامبورگ حتما روز خاطرهانگيزي براي خود اوست؟
آه… بله، روز قشنگي بود. وقتي دور آخر را در آن استاديوم زدم، همه گريه ميكردند و من هم همينطور كمتر پيش ميآيد آلمانيها براي يك بازيكن خارجي اينقدر سنگ تمام بگذارند.
تو هم با اين تيم كم افتخار كسب نكردي.
بله، ما قهرمان جام يوفا شديم، سوم بوندسليگا شديم، دو بار چهارم شديم، دو بار در جام باشگاهها حاضر شديم. چند سال هم براي بقا جنگيديم. من با اين تيم بالا و پايين زيادي تجربه كردم.
يك سال هم خيلي براي ماندن در تيم با سرمربي جنگيدي.
توماس دال خيلي اذيتم كرد، من هم خيلي با او جنگيدم.
او اعتقادي به تو نداشت، اما خودت را به او ثابت كردي.
خيلي سخت است كه يك مربي در چشم تو نگاه كند و مستقيما بگويد كه بايد بروي، چون تو را نميخواهم. هيچكس فكرش را نميكرد كه من بتوانم در اين تيم ماندگار شوم، اما طوري تمرين كردم كه او چارهاي جز استفاده از من نداشت. حتي وقتي 10 دقيقه به من بازي ميداد، يا گل ميزدم يا پاس گل ميدادم. آنجا رسمي هست كه آخر فصل باشگاهها يك ميهماني ميگيرند، يادم هست كه آنجا من را بغل كرد و جملهاي گفت كه معادل فارسياش تقريبا اين ميشود: «تو من رو از رو بردي.» همين زومديك كه الان به پرسپوليس آمده و كمكمربي بوخوم بود، ميتواند شهادت بدهد كه چه روزهاي سختي به من گذشت.
فقط با تمرين اين جنگ را بردي؟
من به خاطر نوع حرف زدن او انگيزه مضاعفي گرفتم. مثلا روي تردميل آخرين سرعتي كه فوتباليستها ميدوند 18 است، اما من به مربي بدنسازمان گفتم ميخواهم با سرعت 20 بدوم. با اين سرعت دو دقيقه دوام آوردم، بعد از روي تردميل پرت شدم پايين. مربي بدنسازمان همان موقع به سرمربي گفت اين بازيكن جنگ را با تو شروع كرده و به راحتي كنار نميرود.
تماشاگران هامبورگ هم تو را به صورت عجيبي تشويق ميكردند و اسم كوچيكت را ميكشيدند.
اين رسم از زمان رودي فولر در آلمان به وجود آمده، هر وقت او پا به توپ ميشد، فرياد ميزدند رووووددييي. بعدا عين همين كار را در مورد من ميكردند و هر جاي زمين بودم، وقتي توپ زير پايم ميآمد، ميگفتند ميديييي و توقع داشتند كه استارت بزنم.
مثل اينكه آنقدر كه آلمانيها مهدويكيا را تحويل گرفتند، ايرانيها قدرش را ندانستند؟
من اين همه سال در فوتبال آلمان بازي كردم، اما متاسفانه تلويزيون ايران هيچوقت توجهي به من نكرد. هيچ خبرنگاري سراغ من را نگرفت. يك برنامه هم كه در مورد لژيونرها ساختند، اصلا پخش نشد. جالب است كه يك خاطره براي شما تعريف كنم، يك روز رفتم سر تمرين ديدم يك لشكر خبرنگار خارجي آمده سر تمرين. قضيه اين بود كه يك بازيكن ژاپني به نام تاكاهارا آمده بود فقط تست بدهد. حداقل 10 تا شبكه خبري ژاپن خبرنگار و دوربين فرستاده بودند. آن وقت من آنجا شش سال فيكس بازي كردم، هيچكس سراغم را نگرفت. البته اگر دروغ نگويم، يك بار يك دوربين فرستادند كه آن هم ماجراي جالبي دارد.
چه ماجرايي؟ تعريف كن.
فكر كنم با بايرن بازي داشتيم كه گفتند خبرنگار تلويزيون ايران از برلين با يك دوربين آمده براي مصاحبه. اتفاقا چون روز قبل از بازي بود، باشگاه اجازه مصاحبه نميداد. خلاصه به زور خواهش و تمنا اجازه گرفتم كه با دوربين او مصاحبه كنم. فكر ميكنيد آقاي خبرنگار چي پرسيد؟ پرسيد «برنامه شما چيه؟!» همانجا گفتم دوربين را نگه دار، اين چه سواليه شما ميپرسيد؟ شما سه ساعت از برلين پرواز كرديد آمديد هامبورگ از من بپرسيد برنامهام چيه؟ حداقل چهار تا سوال درست و حسابي آماده ميكرديد. خلاصه اين هم تنها مصاحبه من با ايرانيها بود.
اكثر بازيكنان ايراني كه به آلمان آمدند، حتي تا بايرنمونيخ هم پيش رفتند، اما عمر حضورشان در اين تيم كم بود؛ تو چرا بايرن نرفتي؟
بايرنمونيخ مثل پرسپوليس است. اگر فيكس بازي كنيد، اوج ميگيريد. اما اگر بازي نكنيد به مشكل برميخوريد. علي دايي به نظرم در اين تيم خوب عمل كرد و اينكه چطور رفت هرتابرلين را نميدانم. من هم يك پيشنهاد فوقالعاده از شالكه داشتم، اما وقتي شما شرايط خوبي در يك تيم داريد، دليلي ندارد كه الكي جابهجا شويد. بالاخره تغيير شرايط زندگي سخت است، حتي از هامبورگ به فرانكفورت، چه برسد به يك كشور ديگر.
اما بالاخره تو در سن پايينتر اين سختي را به خودت دادي و به آلمان رفتي، پس ميتوانستي آنجا هم ريسك كني. مثلا اگر از بارسلونا پيشنهاد داشتي، نميرفتي؟
بارسلونا كه خيالپردازي است، من هم آرزوي بارسلونا را نداشتم؛ اما يك دوره در جام باشگاههاي اروپا زمزمههايي از منچستر بود، اما شرايط قراردادم آنقدر پيچيده بود كه مجبور شدم در هامبورگ بمانم.
همان جام باشگاههايي كه مقابل يوونتوس درخشيدي؟
آن مسابقه شايد جزو بهترين بازيهاي باشگاه هامبورگ در تاريخش باشد. در موزه هامبورگ شما ميتوانيد گوشي بگذاريد و آن مسابقه را با صداي گزارشگر تماشا كنيد. اين فيلم هميشه در آن موزه هست. ما بازي 3بريك باخته را 4 بر 3 برديم. همه تماشاگران، كوسنهايي كه زير صندلي داشتند را از هيجان پرت كردند داخل زمين. يوونتوس همه ستارههايش را داشت؛ زيدان، دل پيهرو، داويدز و… ما حتي در تورين هم بازي را برديم.
آرزوي برآورده نشده در فوتبال داري؟
قهرماني با هامبورگ در بوندسليگا. دو سال خيلي به آن نزديك شديم، اما نشد.
برگرديم به فوتبال ايران. چرا نسل مهدويكياهاي ايران در فوتبال اروپا منقرض شده؟
چون يك قفل دو كيلويي زدند به سردر باشگاه بانك ملي.
يعني باشگاههايي كه كار پايه ميكنند؟
بله، آنها من را به مراسم خودشان دعوت كردند، فكر ميكردند تقدير و تشكر ميكنم، اما همانجا روي سن رفتم و انتقاد كردم كه چرا بانك ملي ديگر به فوتبال پايه توجه نميكند؟
جامجهاني نرفتن چقدر در اين اتفاق موثر بود؟
بالاخره جامجهاني يك ويترين است، اما شرايط و كيفيت بازيكنان فرق كرد. تيم سال 98 نسل طلايي فوتبال ايران بود كه سخت است تكرار شود. من در پرسپوليس سه سال فيكس بودم، وقتي در تيم ملي بازي ميكردم ميگفتند جوان است، اما حالا يك جوان وقتي يك بازي براي پرسپوليس ميكند، ميگويند پديده است و بايد به تيم ملي دعوت شود.
از آن نسل بازيكني بود كه به حقش نرسيده باشد؟
مهدي پاشازاده كه در لوركوزن رباط پاره كرد، او ميتوانست بالا بيايد. يا رضا شاهرودي كه در تيم ملي عالي بود، اما در جامجهاني روز قبل از بازي يوگسلاوي مچش خراب شد. او اگر مصدوم نميشد، حتما لژيونر ميشد.
در يك دورهاي متهم شدي به كمكاري براي تيم ملي.
اين مربوط به تيمي است كه در آن راحت نبودم، يعني سال 2000 كه تيم ما در لبنان اوت شد. دليلش هم اين بود كه من در تيم باشگاهيام جا افتاده بودم، اما در تيم ملي تركيب مدام تغيير ميكرد.
چند بازي ملي داري؟
دقيق نميدانم، 107 يا 108 تا. البته من از 50، 60 بازي ملي صرفنظر كردم، چون بازيهاي كماهميتي بودند و بازيكنان جوان در آنها فرصت حضور پيدا كردند.
اما علي دايي همين بازيها را آمد و ركورددار بازي ملي شد و من هم قبول نميكنم كه ركورد داشتن بازي ملي براي بازيكني مهم نباشد.
من در مورد ديگران حرف نميزنم، اما همين كار من باعث شد حسين كعبي در تيم ملي مطرح شود. چرا من در يك جام كم اهميت نبايد جايم را به يك جوان بدهم تا او هم خودي نشان دهد؟ اگر ركوردشكني برايم مهم بود، آن 50 بازي را هم انجام ميدادم تا ركورددار شوم.
چرا شماره دو؟
اين شماره اصلا با من سنخيتي نداشت، چون فوروارد بودم و سالي بيشتر از 30 تا گل ميزدم. اما وقتي آمدم تيم ملي، سعداوي رفت و من هم شماره دو او را پوشيدم.
از خانواده مهدويكيا باز هم فوتباليستي درميآيد؟
هادي كه بدشانس بود، يك خواهرزاده دارم كه او هم خوب فوتبال بازي ميكند.
اولين ماشيني كه با آن سر تمرين پرسپوليس رفتي چي بود؟
من آن موقع ماشين نداشتم، چون گواهينامه نداشتم؛ برادرم من را ميرساند. بعد هم كه گواهينامه گرفتم، يك بيامو 320 خريدم.
پس از اول هم عشق آلمان بودي؟
(خنده) من دوست دارم ماشين خوب سوار شوم، حالا هم پورشه دارم.
پس از آن دست بازيكنان نبودي كه از فقر به همهجا ميرسند؟
پدرم از اولين فروشندهها و واردكنندههاي لوازم اتومبيل بود. اين شغل در خانواده ما موروثي است.
پس تو هم بيزينسات لوازم يدكي ماشين است؟
نه، من بيزينسي غير از فوتبال ندارم.
مهدي مهدويكيا روزي سرمربي يك تيم بزرگ ميشود، اينطور نيست؟
قطعا دوست دارم در فوتبال بمانم، اما بايد با برنامه و پله به پله جلو بروم.
ممكن است در مربيگري هم لژيونر شوي؟
خيلي علاقهمند هستم كه با باشگاه هامبورگ كار كنم، ارتباطش را هم دارم. شايد كار را از ردههاي پايه هامبورگ شروع كنم.
اگر به تو هم ناگهان سرمربيگري تيم ملي يا پرسپوليس پيشنهاد شود چه؟
قبول نميكنم. من گفتم زماني كه در تيم ملي مثمر ثمر نباشم، خداحافظي ميكنم؛ در 32 سالگي اين كار را كردم. حالا هم ميگويم وقتي نتوانم با بازيكنان زير 20 سال رقابت كنم، كلا از فوتبال خداحافظي ميكنم كه اين كار را هم خواهم كرد.
پس تمركز كردي روي سرمربيگري هامبورگ؟
اين هم كمي روياپردازانه است، اما شما به هرچه كه بخواهيد و تلاش كنيد، ميرسيد. حالا بگذاريد اول از فوتبال خداحافظي كنم، بعد در آن مورد تصميم ميگيرم.
از تيم ملي سال 98 خيليها وارد عرصه مربيگري شدند.
بله، علي دايي موفقترين آنها است. خداداد هم مربيگري كرد كه البته الان نميدانم كجاست. استيلي هم شروع كرده، كريم باقري كه خودش نميخواهد مربيگري كند. به هر حال اميدوارم آن 11 نفر سرمربي 11 تيم ليگ برتري شوند.
مهدويكيا كمتر در اين سالها جنجال درست كرده كه آخرين آن مربوط به همين داستان پرسپوليس است و اينكه استيلي را دروغگو خطاب كردي.
هميشه دوست دارم تعاملم با همه براساس احترام باشد، اما انسان از آهن نيست و بعضي وقتها مجبور به واكنش ميشود.
ميخواهي مديريت را در فوتبال تجربه كني؟
مديريت بحث ديگري است، چند سالي است كه روي آن فكر ميكنم و ميخواهم روي بازيكنسازي و كارهاي پايه كار كنم، نه مديريت در سطح كلان.
بالاخره برميگردي تا با پيراهن پرسپوليس از فوتبال خداحافظي كني؟
(مكث) بماند!
چه بازياي براي خداحافظيات رويايي است؟
هميشه دوست داشتم كه در بازي تيم ملي مقابل هامبورگ در ورزشگاه هامبورگ از فوتبال خداحافظي كنم. مثلا نيمه اول را براي هامبورگ بازي كنم و نيمه دوم براي تيم ملي؛ هميشه در ذهنم به اين بازي فكر ميكنم.
پاس گل «كيا» به خيرين/ كفشي كه با آن به آمريكا گل زد را به حراج ميگذارد
وقتي مهدي مهدويكيا در جلسه مطبوعاتياش در باشگاه داماش اعلام كرد قصد دارد بخش اعظم قراردادش را صرف تاسيس موسسهاي جهت كمك به بيماران سرطاني و كودكان بيسرپرست كند، تمام حاضران در آن جلسه او را يك كف مرتب ميهمان كردند. كيا تمام ويژگيهاي يك ستاره را دارد فوتباليستي محبوب و حرفهاي كه اتفاقا راه و رسم استفاده از «برند» مهدويكيا بودن را ميداند. او ميداند كه اسمش ميتواند بسياري از خيرين و حتي ديگر ستارههايي كه دستي دركار خير دارند زير پرچم موسسهاي كه او قصد تشكيل آن را دارد جمع كند. اتفاقي بزرگ و فرخنده كه از دو چهرهاي متمايز برجاي خواهد گذاشت. مثل تمام استارهاي دنيا كه تا دلار آخر ثروتهاي خود را در حسابهاي بانكي پسانداز نميكنند و بردر آن قفل نميزنند. كيا در خارج از مصاحبه از فكرهاي بزرگش براي به راه انداختن حركتي بزرگ و خيرخواهانه گفت. او فكر همهجايش را كرده و تمام ابزارها را هم براي عملي كردن نيتش به كار خواهد گرفت. همينقدر بدانيد كه او در كلكسيون فوتبالياش كفشي كه با آن حساسترين گل تاريخ فوتبال ايران مقابل آمريكا را هم به ثمر رسانده كنار گذاشته تا به وقتش آن را هم در حراج بزرگي كه به همين منظور برپا خواهد كرد به فروش برساند. مهدي همه بزرگان فوتبال، هنر، سينما و… را هم براي همراهي خود در اين كار خير فرا خواهد خواند. او بازهم پاس گل ميدهد تا آنها كه ميخواهند گلي هم براي آخرتشان بزنند پا پيش بگذارند.
تيم منتخب تيم ملي به قلم و انتخاب مهدويكيا
13 سال تداوم در تيم ملي زمان كمي نيست. او با نسلهاي متفاوتي از بازيكنان در تيم ملي همبازي بوده از آن تيمي كه به جامجهاني 98 فرانسه رفت تا جام ملتها در تيمهاي جلال طالبي و امير قلعهنويي و بالاخره مقدماتي جامجهاني در كنار دايي و قطبي. بازيكنان زيادي كنار او آمدند و رفتند، اما نكته جالب اينكه وقتي از خود مهدي مهدويكيا خواستيم كه با دستخط خودش بهترين همبازيها و تيم رويايياش را روي كاغذ بياورد، تركيبي نوشت كه اكثر آن متعلق به همان نسل طلايي سال 98 بودند. اولين اسمي كه او روي كاغذ آورد، احمدرضا عابدزاده بود كه لحظهاي هم در مورد آن ترديد نكرد. بعد از آن يك نفر در هر پست، يحيي گلمحمدي، علي كريمي و علي دايي و بعد از آنها كمكم نفرات ديگر تركيب 11 نفرهاش را چيد. بيشترين تامل را هم در مورد هافبك چپ كرد. شايد بيش از 10 دقيقه طول كشيد و نام تمام چپپاهايي را كه در طول اين سالها كنارش بودند سبك، سنگين كرد و سرآخر هم نام مهرداد ميناوند را روي كاغذ نوشت. در مورد سرمربي هم استدلالش اين بود كه برانكو بهترين نتيجه را گرفته و نتيجه هم از هر چيزي مهمتر است. شايد از همينجا بشود نتيجه گرفت اگر او روزي مربي شود، يك مربي نتيجهگرا خواهد بود. شما ميتوانيد تيم رويايي مهدويكيا را با دستخط خودش بخوانيد:
كيك را به صورت «كيا» كوبيدند/ موشك 34 ســاله شد
بساط جشن تولد اين روزها در تمرينات تيمهاي ليگ برتر رونق زيادي دارد و جالب اينكه بيشتر اين جشنها به بازيكنان قديمي و پا به سن گذاشته اختصاص دارد.
بعد از اينكه پرسپوليسيها در اردوي اين تيم تولد وحيد هاشميان را جشن گرفتند اين بار نوبت همدوره وحيد در تيم ملي يعني مهدي مهدويكيا بود كه توسط همبازيهايش در داماش سورپرايز شود. همبازيهاي مهدي مهدويکيا در اولين جلسه تمرين داماش پس از بازگشت از اردوي ترکيه با جشني که براي 34سالگي وي بعد از تمرين ترتيب دادند او را غافلگير كردند.
تيم پرستاره داماش اين روزها حتي در جشن تولد گرفتن هم نميخواهد از رقبا عقب بيفتد. آنها كيك بزرگي براي كيا تدارك ديدند و مطابق رسم جشنهايي از اين دست كيك را به سر و صورت كيا هم كوبيدند تا مشخص شود او به چهره محبوب اردوگاه رشتيها تبديل شده است.
به قلم رضا خدادادي/محمدرضا ميرشاهولد نشریه گل
برای ثبت نظرات خود بدون نیاز به تایید عضو کانال تلگرام پرسپولیس نیوز شوید(کلیک کنید)
Monday, 25 November , 2024