تبعید عقاب ها از حجازی تا عابدزاده

مرجع خبری پرسپولیس : يچي كردن بال پرنده‌اي كه اشتباه مي‌پرد، صدور حكم مرگ اوست. معامله‌اي كه ما با خيلي از ستاره‌هاي‌مان كرديم، چندان عادلانه و شرافتمندانه نبود؛ عابدزاده را بعد از سال‌ها خانه‌نشيني، از خلوتش بيرون كشيديم تا مديران ناكام فوتبال ايران زير سايه اسم و رسمش مشروعيت بگيرند و پشت ميز كارشان برگردند.

 

1- سرانجام حرف و حديث‌ها و زمزمه‌هايي كه در مورد عدم‌بازگشت احمدرضا عابدزاده به كشورمان به وجود آمده بود و دهان به دهان مي‌چرخيد، رنگ و بوي واقعيت به خودش گرفت و خبر رسيد كه سنگربان افسانه‌اي فوتبال ايران براي مدت زماني طولاني – شايد هم هميشه! – در ينگه‌دنيا ماندگار خواهد بود.

 

اينگونه، عابدزاده‌اي كه براي پي گرفتن امور پرورش حرفه‌اي فرزندش در آمريكا به مهد مهاجرت دنيا سفر كرده بود، به دوران دوري‌اش از وطن ادامه خواهد داد تا ستاره‌اي ديگر از آسمان تاريك فوتبال ايران وداع كند و عقابي ديگر پر بكشد و برود.

2- حال عقاب‌ها خوب نيست متاسفانه؛ يكي‌شان را بي‌چشمداشت و خالصانه تقديم ينگه‌دنيا كرده‌ايم و ديگري را روي تخت بيمارستان مي‌بينيم كه مثل شمع آب مي‌شود.

 

اشكال كار كجاست كه احمدرضا عابدزاده‌ها و ناصر حجازي‌ها، اينجا، در سرزمين پدري‌شان، جايي كه زير آسمانش روي خشت افتادند و براي مردمش شيرجه زدند، نمي‌توانند پر بگيرند و بالا بپرند؟ بال‌هاي آنها قيچي شده يا آسمان ما به تنگ آمده؟ حجازي اندكي پيش از آنكه زمين‌گير تخت مريض‌خانه شود، از اندوه زندگي با كلاغ‌ها گفت، از غيرت نوشت و ضجه دردهاي ناشنيده «هم‌ميهن» را زد؛ چنان كه عابدزاده كمي پيش از آنكه رفتني شود، از غم تحقير شدن به دست «موقت»ها به ستوه آمد و اتاق به اتاق گشتن براي دريافت طلب مختصرش از باشگاه محبوبش را زيبنده خودش ندانست. شايد اما، حالا آنها در آرامش بيشتري باشند؛ در آمريكا، جايي كه با حكم «موقت» نمي‌توان دو سال رياست كرد و به قتل عام اسطوره دست زد و البته در بيمارستان، آنجا كه كلاغ‌ها، غير از ساعات محدود عيادات، مجال ديگري براي تنگ كردن عرصه بر عقاب‌ها ندارند!

 

3- شايد امثال ناصر حجازي و احمدرضا عابدزاده، يا حتي علي كريمي و ديگر ستاره‌ها و اساطير اين فوتبال هم گاهي اسير اشتباهات يا بدقلقي‌هاي خاص خودشان شده باشند، كج رفته باشند، زياد خواسته باشند يا حضور در سنگري كه مهارتش را نداشته‌اند توقع كرده باشند، اما راه برخورد با آنها، آن چيزي نبود كه ما در پيش گرفتيم. قيچي كردن بال پرنده‌اي كه اشتباه مي‌پرد، صدور حكم مرگ اوست. معامله‌اي كه ما با خيلي از ستاره‌هاي‌مان كرديم، چندان عادلانه و شرافتمندانه نبود؛ عابدزاده را بعد از سال‌ها خانه‌نشيني، از خلوتش بيرون كشيديم تا مديران ناكام فوتبال ايران زير سايه اسم و رسمش مشروعيت بگيرند و پشت ميز كارشان برگردند. «تاريخ‌مصرف» او اما وقتي تمام شد، مثل يك «قاب دستمال» بيرون انداختيمش تا در حال تضرع براي وصول مطالباتش، هر روز سوژه دوربين خبرنگاران رنگارنگ شود. كمي آن‌سوتر اما، با ناصر حجازي قبراق و سرپنجه چه كرديم كه حالا برايش عافيت مي‌طلبيم؟ غير از اين است كه با توطئه كلاغ‌ها، از مرز قهرماني آسيا پايين كشيديمش و كمي بعدتر، تير خلاص را به دست شاگردانش به سمت شقيقه‌اش شليك كرديم؟ صحنه‌گردانان آن بهار نامبارك 78، حالا در بهار نامبارك‌تر 90 كجايند تا بال‌هاي زخم‌خورده عقابي را ببينند كه رنج بالانشيني ناكسان، به اين روز ناخجسته‌اش انداخت؟ نه؛ شايد آسمان فراخ و گشاده دست آمريكا كه ديري است ستاره‌هاي پرفروغ ديگران را مي‌بلعد، يا حتي كنج عزلت مريض‌خانه‌اي كه چراغش به شمع «دعا» روشن مي‌شود، براي عقاب‌هاي ما ايمن‌تر باشد. اينجا ديري است كه صوت منحوص «قار قار»، هر صداي ديگري را از نفس انداخته است!

 

4- «لحظه‌اي چند بر اين لوح كبود، نقطه‌اي بود و سپس هيچ نبود»؛ اين روايت حزن‌آلوده شاعري چيره‌دست است از پر گشودن عقابي مهاجر كه كلاغ‌ها را با بزم محقر خودشان باقي گذاشت و به سمت ابديت، بالا پريد. سقفت كه كوتاه شود، آسمانت كه تنگ بيايد، بالاي سرت كه محقر باشد، كم‌كم نفست به شماره مي‌افتد. زندگي بي‌ستاره، زندگي خاموش است؛ مرگي است كه «زندگي» خوانده مي‌شود.

 

رسول بهروش

 

 

 

برای ثبت نظرات خود بدون نیاز به تایید عضو کانال تلگرام پرسپولیس نیوز شوید(کلیک کنید)