هفته‌هاي قبل، فرياد زدن نام فرهاد مجيدي روي سكوها، شايد تنها نوعي اعتراض بود به نيمكتي كه آنقدر قداست داشته كه هيچ وقت و تحت هيچ شرايطي، زير بار انتقادهاي هميشگي سكوها نرود.

رجا، براي امير قلعه‌نويي لااقل تا امروز، شعاري براي حيا كردن و رها كردن سروده نشده اما لااقل هواداري كه طي اين سال‌هاي اخير، بارها و بارها از ناصرحجازي و بعد صمد مرفاوي و بعدتر پرويز مظلومي خواسته بودند به جرم نشستن روي نيمكتي كه امير روي آن مي‌نشست حيا كنند و به سود او استقلال را رها كنند، حق اعتراض به او را ندارند؟

امير هنوز آن ديواره سپرگونه را پيش روي خود مي‌بيند. هنوز هم با وجود قرار گرفتن در جايگاهي كه چندان برازنده‌اش نيست، كسي نه حيا كردن او را خواسته و نه رها كردنش را. با وجود نبردن پرسپوليسي كه امسال در بدترین شرایط خود قرار داشت، باز هم كسي نام پرويز مظلومي را روي سكوها فرياد نمي‌زند.

تنها راه اعتراض اما انگار خواندن نام بازيكني است كه قطعا طي سال‌هاي اخير، نماد استقلال شده بود. ولو اينكه فصل قبل، استقلال را تنها گذاشته و رفته باشد. ولو اينكه هنوز هم هيچ كس باور نمي‌كند كه سال قبل، او به‌خاطر دخترش كه در امارات بوده به قطر رفته باشد. ولو اينكه همه مي‌دانند او كار كردن با امير را با دلي چركين پذيرفت و البته همه هم مي‌دانند كه داستان كاپيتاني نكونام در محضر مجيدي، بهانه‌اي بيش نبود!
بحث بر سر باز كردن پرونده مختومه مجيدي نيست. بحث بر سر ديواري است كه آرام آرام شكاف برداشته و در حال فروريختن است. بحث بر سر قداستي است كه لااقل در فوتبال فارسي ما، هرگز پايدار نمانده و براي هيچ كس تا ابد باقي نمانده. بحث بر سر امير قلعه‌نويي است كه روزي حتي اگر بد بازي مي‌كرد و مي‌باخت آنقدر براي هوادار صاحب حرمت بود كه تماشاگر از روي سكوها عليه داوري بي‌گناه فرياد بزند يا بازيكن خودي را به كم‌فروشي و بي‌تعصبي محكوم كند اما به خودش اجازه ندهد امير را محكوم بداند.
 
امير قلعه‌نويي، بي‌شك جدي‌ترين پيرو سبك علي پروين است. مردي كه خواست براي استقلال يك تابو و يك اسطوره و يك نام هميشه جاودان بسازد. براي امير مي‌توان سال‌هايي را يادآوري كرد كه علي پروين افول خود را با استقلال استارت زد. شروع سقوط پروين دقيقا با همان بي‌ميلي هواداران در پذيرفتن قصور اسطوره‌شان همراه شد.
 
پرسپوليس داشت ضعيف نشان مي‌داد و هوادار در همان سالي كه استقلال با پورحيدري و هاشمي نسب قهرمان شد، اسماعيل حلالي را زير لگد شعارهايش گرفت. استقلال قهرمان شد و پروين تنها مردي بود كه كسي فريادي برعليه او سر نداد اما همين هوادار خيلي زود با رفتن پروين خو گرفت. وقتي برگشت هم براي رفتنش سنگ تمام گذاشت.
 
فاصله سني پروين و امير آنقدر هست كه براي قلعه‌نويي هنوز بتوان آرزوي موفقيت كرد اما نمي‌توان اين نگراني كه شايد تاريخ در حال تكرار شدن است را مكتوب و حتي شفاهي نكرد. نمي‌توان به روي تشويق بي‌دليل فرهاد مجيدي بست و مدعي شد كه فرياد زدن نام فرهاد، تنها و تنها برگرفته از محبوبيت او ميان هواداران است.
 
آيا همين هوادار فراموش كرده كه سال قبل مجيدي چگونه آنها را تنها گذاشت و رفت؟ آيا همين هوادار نمي‌داند كه تنها يك گل سه امتيازي فرهاد مي‌توانست استقلال را قهرمان فصل قبل كند؟
 
امير قلعه‌نويي خودش به يك حقيقت اشاره كرده است: «توپ را وارد دروازه كنيد، صداي هيچ كسي در نمي‌آيد!» و اين دقيقا تجربه تاريخي امير است. وقتي امير در سال 82 به جاي حجازي روي نيمكت استقلال نشست، چه كسي تصور مي‌كرد كه اين جوان بي‌تجربه كه تيم استقلال را از وجود ستاره‌هايي مثل پاشازاده و يدا… اكبري و دين محمدي و … خالي كرده بود و به جاي تمام آن ستاره‌ها، مشتي بازيكن جوان را به استقلال آورده بود هرگز مورد نقد سكوها قرار نگيرند؟
 
چه كسي تصور مي‌كرد آن امير، با آن بازيكنان، دربي را مقابل پرسپوليس ببرد و بعد سري در سرها درآورد؟  امروز فرياد زدن نام مجيدي، اعتراضي است به شكل بازي استقلال.
 
روزي كه استقلال راه‌آهن را مي‌برد كسي يادي از مجيدي و محبوبيتش نمي‌كند اما درست در روزي كه استقلال مقابل فجر زمينگير مي‌شود، يك آزادي به ياد شماره 7 مي‌افتد!
 
ديواره سپري امير در حال ترك برداشتن است. يا بايد يك پتروس فداكار پيدا شود و اين ترك را با انگشت تا اطلاع ثانوي پر كند و يا بايد همين امروز اين ديواره را مرمت كرد. شكستن اين ديواره در فوتبال فارسي ما، اصلا دور از ذهن نيست!

 

 

برای ثبت نظرات خود بدون نیاز به تایید عضو کانال تلگرام پرسپولیس نیوز شوید(کلیک کنید)