بهترین گلهایم را با پاس کریمی زده ام
مرجع خبری پرسپولیس :  وحید هاشمیان بدون تردید از «خاص‌ترین» فوتبالیست‌های تاریخ ماست. بازیکنی که بدون پشتوانه ملی و حضور در قرمز و آبی راهی بوندس‌لیگا شد و یازده سال در  فوتبال تمام حرفه‌ای ژرمن‌ها دوام آورد. به پیراهن بایرن‌مونیخ رسید و تیم‌ملی را با گل‌هایش به جام‌جهانی 2006 برد و در بازگشت به ایران هم با پرسپولیس فاتح جام‌حذفی شد.

 

اما تنها دلایل فنی و کارنامه برجسته هاشمیان ملاک خاص بودن او نیست. در فوتبال ما چهره‌هایی مثل اوکه رُک و صادقانه  حرف می‌زنند و به خاطر منافع شخصی پای روی اصول نمی‌گذارند، در اقلیت قرار‌گرفته و شاید مثل هاشمیان تا چند دهه دیگر هم نیاید. وحید عصر دیروز ساعاتی مهمان ما بود.

 

بدون مقدمه حرف‌هایشان را بخوانید:

 

*فصل قبل بر سر یک دوراهی بزرگ قرار گرفتی؛ اینکه در آلمان بمانی و دنبال کلاس‌های مربیگری بروی یا برگردی ایران و بازی کنی. تو دومی را برگزیدی، الان پشیمان نیستی؟ چطور و چرا پرسپولیس را انتخاب کردی و این شش ماه چگونه سپری شد؟

 

قرارداد من با بوخوم دو ساله بود و من می‌توانستم امسال هم در این تیم بمانم اما دوست داشتم فقط در لیگ یک بوندس‌لیگا بازی کنم. ما شرایط بدی نداشتیم اما در 13 بازی پایانی آن فصل فقط یک مساوی گرفتیم و تیم به لیگ 2 سقوط کرد. من وقتی 23 ساله بودم یک بار با همین بوخوم لیگ 2 را تجربه کرده بودم ولی دیگر شرایط سنی‌ام اجازه نمی‌داد و ضمناً یک برآورد شخصی داشتم که مانع از بازی در لیگ 2 بوندس‌لیگا می‌شد.

 

*چه برآوردی؟

در بوندس‌لیگا بوخوم و آرمینیا بیله‌فلد مشهور به آسانسور هستند. تیم‌هایی که مدام بین لیگ یک و دو در حال رفت و آمد هستند و هر وقت سقوط کرده‌اند بلافاصله و پس از یک فصل دوباره به بوندس‌لیگای یک برگشته‌اند. وقتی تیم سقوط کرد، من قرارداد داشتم ولی دیدم مربی دارد تیمی ضعیف می‌بندد و حاشیه‌های تیم هم زیاد شده. احساس کردم با این شرایط بوخوم نمی‌تواند برگردد و دیدید که پیش‌بینی من هم درست از آب درآمد و بوخوم در پلی‌آف مغلوب گلادباخ شد و درلیگ 2 ماند.

 

*وقتی از بوخوم جدا شدی شرایط سختی را برای خودت گذاشتی، یا بوندس‌لیگای یک و یا لیگ‌برتر ایران، آن هم تهران. چرا؟

چون شرایط سنی‌ام دیگر طوری نبود که بخواهم اسباب‌کشی کنم و به یک شهر و کشور جدید بروم و دوباره از اول همه چیز را شروع کنم. من پیشنهادات استرالیا و اتریش را رد کردم، در خود بوندس‌لیگای یک هم شرایطم خیلی سخت شد چون جام‌جهانی 2010 برگزار و باشگاه‌ها به سراغ استعداد‌های جوان 20 – 22 ساله رفتند.

 

*انگیزه مالی نداشتید؟

مسلم است که شرایط بوندس‌لیگا یک از هر نظر بهتر از 2 است. چه زمین و امکانات و چه مالی اما من در 35 سالگی دیگر فقط دنبال فوتبال و پول نبودم. حالا می‌خواهم بیشتر از زندگی لذت ببرم، همین که بعد تمرین چند تا از دوستانم را ببینم و با هم شام برویم بیرون و گپی بزنیم. شاید اگر 20 ساله بودم استرالیا که هیچ، به چین هم می‌رفتم و به پول قرارداد هم فکر می‌کردم اما در سن من دیگر پول انگیزه اصلی نبود.

 

*از ابتدای لیگ دهم پیشنهادات مختلفی از تیم‌های لیگ‌برتر داشتی؟

من خودم کارم را سخت کرده بودم، در ایران هم نمی‌توانستم شهرستان بروم و به همین دلیل فقط تیم‌های تهرانی ماندند. از پیکان و صبا پیشنهاداتی رسید ولی جدی نشد، تراکتور‌سازی هم صحبتی کرد ولی بعد ظاهراً خودشان با کمبود جا در لیست مواجه شدند. در آن موقع هنوز به بوندس‌لیگا یک هم چشم داشتم، یادم هست فرایبورگ بود که یک مهاجم 20 ساله کره‌ای یا ژاپنی را گرفت و بالاخره نشد تا نیم‌فصل. در نیم‌فصل وقتی سرپرست پرسپولیس تماس گرفت که آقای دایی روی شما نظر دارد و من هم دیدم پرسپولیس تیمی ریشه‌دار و محبوب است و شرایط خوب بود، قبول کردم.

 

*در بازگشت به ایران فوتبال چقدر تغییر کرده بود؟

سال 77 که من رفتم تازه داشتیم از فوتبال آماتور به سمت نیمه‌ حرفه‌ای می‌رفتیم و وقتی برگشتم از نیمه‌حرفه‌ای به سمت تمام حرفه‌ای در حرکت بودیم. الان تیم‌ها از نظر امکانات و شرایط پیشرفت خوبی کرده‌اند.

 

*ولی قابل مقایسه با آلمان نیست! نترسیدی به مشکل بخوری؟

نه چون وقتی رفتم به مراتب شرایط بدتری داشتیم و با این فضا بیگانه نبودم.

 

*پرسپولیس را چطور دیدی؟

زمان ما در پاس، تیم‌های بزرگ دسته‌بندی داشتند و باند‌بازی بیداد می‌کرد ولی در این پرسپولیس همه با هم دوست بودند و به‌‌شخصه دوستان خوبی پیدا کردم. جو تیم سالم بود و هر روز با احساس خوبی سر تمرین می‌رفتم.

 

*اما می‌گویند با ورود پول فضای تیم‌ها خراب شده و دوستی‌ها رنگ باخته؟

بله، پول زیاد مشکلاتی را برای ما آورده که حاشیه‌های زیاد و فراموش شدن تعصب‌ها و دوستی‌ها و ورود دلال‌ها به عرصه، از نمونه آنهاست ولی من شخصاً در پرسپولیس جو خوبی دیدم و ضمناً داریم به سمت حرفه‌ای‌گری می‌رویم.

 

*در پرسپولیس خوب شروع نکردی و در جام‌حذفی بهتر از لیگ‌ بودی. چرا؟

من اواخر فصل بدنسازی نیم‌فصل به تیم پیوستم و چون شش ماه قبل هم بازی نکرده بودم، در شرایط مسابقه نبودم. البته نه اینکه اضافه‌وزن داشته باشم، من در آلمان تمریناتم را مرتب و مداوم دنبال می‌کردم ولی در شرایط مسابقه نبودم و همین که با پرسپولیس شروع کردم مصدوم شدم. پس از چند هفته بهبود یافته و مقابل فولاد خوب بازی کردم اما دوباره سر بازی الاتحاد عضله‌ام کش آمد و دوباره مصدوم شدم. رفت تا دربی، بعد مقابل ازبکستان خوب بودم ولی بدنم خالی کرد چون بدنسازی نداشتم. فشار بازی‌ها هم زیاد بود و چهار روز یک بار مسابقه داشتیم. رفته‌رفته به آمادگی 80 درصد رسیدم و مقابل ذوب‌آهن گل زدم، برابر استیل‌آذین هم خوب بودم که دیگر لیگ تمام شد. وقتی پرسپولیس وارد جام‌حذفی شد تازه من به هماهنگی با سایرین رسیده و در ترکیب جا افتاده بودم. می‌دانید که برای موفقیت در یک تیم فقط آمادگی جسمانی کافی نیست و باید با سایرین هم هماهنگ شوید و من با شروع جام‌حذفی به آمادگی جسمی و هماهنگی رسیدم که خوشبختانه قهرمان شدیم.

 

*برای فصل بعد چه، مذاکره‌ کرده‌اید؟

خیر، اولویتم پرسپولیس است ولی همه چیز بستگی به شرایط دارد.

 

*اگر پیشنهاد خارجی برسد چه، قبول می‌کنید؟

نه دیگر از سن من گذشته، یازده سال در محیط خشک و پادگانی آلمان فوتبال بازی کردم و دیگر کافی است. زندگی در این یازده سال فقط تمرین بود و مسابقه! آنجا همه چیز برایت فراهم است، زمین و تمرین و استخر و بدنسازی و فیزیوتراپی و… برنامه تمرینات و اردو‌ها و مسابقات هم معلوم است و سر ماه هم پول به حسابت می‌آید، دیگر دغدغه‌ای جز فوتبال نداری.

 

*پیش آمده که تیمی در آلمان سر موعد پول قرارداد بازیکن را ندهد؟

خیر، آنجا مسلم است که منافع مالی بایرن مونیخ با مثلاً بیله‌فلد متفاوت است و بایرن پول بیشتری می‌دهد ولی حتی تیم‌های لیگ چهار و پنج آنها هم کاملاً حرفه‌ای هستند. یعنی هم زمین تمرین و سالن و امکانات دارند و هم طبق قرارداد پول‌ها را سر ماه می‌دهند. حالا هرچه قرارداد شما باشد با پاداش و آنچه شرط کرده‌اید. در آلمان هر تیم قبل از شروع فصل موظف است رقمی را در حسابش به فدراسیون اعلام کند و بعد مطابق با پولش بازیکن و مربی بگیرد نه اینکه بروی ستاره بخری و چک بدهی، بعد چک‌ها برگشت بخورد! اگر هم تیمی اول فصل بودجه نداشت به دسته پایین‌تر می‌رود.

 

*در آلمان دلال هم داشتید؟

به این معنای ایران نه، آنجا مدیر برنامه‌ها می‌رونددانشگاه و درس می‌خوانند و از صافی‌های مختلف عبور و پس از موفقیت در آزمون‌ها مدرک و اجازه کار می‌گیرند. بعد هم ده‌درصد از قرارداد انتقال یک بازیکن را از باشگاه می‌گیرند، نه از خود بازیکن و تمام کارهای بازیکن را هم انجام می‌دهند.

 

*اگر یکی از بازیکن پول گرفت چه؟

اگر بفهمند مادام‌العمر محروم می‌شود.

 

*روزهای تلخ و شیرینی در آلمان داشتی، روزهایی که فدراسیون کشورت علیه تو بود!

آن ماجرا خودش داستانی است، درست می‌دانید از کجا شروع شد؟

 

*نه، خودت بگو!

من برای اولین بار به تیم‌ملی دعوت شدم و در بازی‌های آسیایی 1998 در بازی اول دو گل به قزاقستان و در بازی دوم یک گل به لائوس زدم ولی سپس تا روز آخر به نیمکت تبعید شدم! این قصه فقط در ایران اتفاق می‌افتد و خیلی‌ها همین سرنوشت را داشتند که در ایران فنا شدند ولی من شانس آوردم به آلمان رفتم. بعد از دو سال، برای بازی‌های آسیایی بوسان تیم می‌توانست سه بازیکن بزرگسال ببرد و از روز اول همه می‌دانستند این سه نفر چه کسانی هستند ولی می‌آمدند بازیکن را از باشگاه و کارش می‌انداختند و الکی در بازی‌های دوستانه دعوتش می‌کردند. یادم نیست برای بازی با نیوزلند یا کجا بود که نوبت به من رسید. من به آقای دانشور، دبیرکل وقت فدراسیون گفتم شما نفراتتان را انتخاب کرده‌اید، اجازه بدهید من در آلمان بمانم و برای موقعیتم در ترکیب بجنگم. ایشان هم در ظاهر گفت باشد تو نیا اما در عمل …

 

*نامه نوشتند تا محروم شوی!

همان موقع منیجر من گفت برو یک نامه کتبی از فدراسیون ایران بگیر تا فردا برایت مشکلی درست نکنند. من گفتم مگر چه می‌کنند؟ درست چهل روز گذشت و باشگاه صدایم کرد ایران به فیفا و فدراسیون آلمان شکایت کرده و اگر نتوانی رضایت بگیری، قراردادت را فسخ می‌کنیم و پولی هم به تو نمی‌دهیم! طبق قانون فیفا فدراسیون‌ها می‌توانند به بهانه تمرد از دعوت بازیکن به تیم‌ملی، او را از مسابقات باشگاهی محروم کنند و من مجبور شدم کلی بدبختی بکشم.

 

*دادکان مشکلت را حل کرد؟

بله، خدا خواست و آقای فراهانی از فدراسیون رفت و دادکان آمد. من هم مشکلم را گفتم و او هم نامه را از فیفا و آلمان پس گرفت اما این تجربه برایم درس عبرتی شد تا نامه خداحافظی از تیم‌ملی را کتبی بنویسم و به فیفا و فدراسیون فوتبال آلمان بدهم. وقتی شما کتبی خداحافظی کنی، دیگر فدراسیون نمی‌تواند بهانه تمرد بیاورد و همین شد که تهدید آقایان بعدها نتیجه نداشت!

 

*وقتی بازیکن بایرن شدی و نمی‌آمدی!

(می‌خندد) آنها مرا اذیت کردند و حالا نوبت من بود! هیچ‌کس در مملکت غریب کمکی به من نکرد و خودم تک و تنها زحمت کشیدم تا به بایرن برسم،‌ تازه آقایان داشتند بدبختم هم می‌کردند. تصور کن، نه فقط کمکی به تو نکنند بلکه به آلمانی‌ها بنویسند که این را اخراج کنید! این درد را چطور تحمل می‌کنید؟ وقتی همان آقای دانشور نامه دعوت فرستاد و من نیامدم، آقایان رفتند در تلویزیون و به‌جای اینکه بگویند در حق وحید اشتباه و خطا کردیم، تهدید کردند محرومم می‌کنند! خبر نداشتند من به فیفا نامه داده‌ام و نمی‌توانند هیچ کاری بکنند. تا اینکه خود آقای دادکان آمد و در آلمان صحبت کردیم.

 

*بعدها آقای دانشور را ندیدی؟

چرا و جالب اینکه ایشان در سفر کره‌شمالی آمد و گفت: از دست من ناراحت نشو، من دخالتی در آن قضیه نداشتم در حالی که من نامه ایشان را با مهر و امضایش که به فیفا و آلمان نوشته؛‌ هاشمیان را محروم کنید، هنوز دارم!

 

*برگشتی و ایران را با گل‌هایت به جام‌جهانی 2006 بردی!

آرزوی هر ورزشکاری حضور در تیم‌ملی است ولی من چنان خاطره بدی از تیم‌ملی داشتم که نگو. ماجراهای دوره فراهانی هم بود ولی باز هم دادکان مرا قانع کرد که گذشته را فراموش و دوباره برای کشورم خدمت کنم.

 

*وقتی به گذشته می‌نگری، چه می‌بینی؟

فقط خاطره. از همه ما فقط خاطره می‌ماند و یک اسم که تازه در ایران زود هم فراموش می‌شود. به ناصر حجازی نگاه کنید،‌ آخر کار همه ما همین است.

 

*می‌توانستی در بایرن مونیخ موفق‌تر هم باشی.

بله، ولی یک‌سری عوامل مانع بود. زمانی که بایرن مرا خواست،‌ اوتمار هیتسفلد مربی بود و برنامه‌اش این بود که روی ماکای را در نوک بگذارد و من پشت‌سر او که سر بزنم و بجنگم. تا من قرارداد بستم، ماگات مربی شد و همه می‌دانند او با یک مهاجم بازی می‌کند و در کل فصل فقط به 13، 14 نفر بازی می‌دهد. دایی در بایرن خیلی فرصت داشت چون هیتسفلد از فلسفه بازی چرخشی استفاده می‌کند و به تمام نیروهایش در لیگ، جام‌حذفی،‌ اروپا و سایر میادین فرصت می‌دهد ولی ماگات گران‌ترین خرید بوندس‌لیگا «تورستن فرینگس» را آورد و یک فصل کامل روی نیمکت نشاند! او با یک مهاجم بازی می‌کرد و به جز ماکای، من و سانتاکروز و پیزارو و بقیه فقط نیمکت‌نشین بودیم. به علاوه من در همان مقطع به تیم‌ملی برگشتم و دوباره سفرها، خستگی‌ها، مصدومیت‌ها و دور بودن از تمرینات و اردوها شروع شد. اگر در دو، سه سال قبل آن خوش درخشیدم، به این دلیل بود که تمام توانم را فقط روی باشگاه می‌گذاشتم ولی در بایرن مسابقات مقدماتی جام‌جهانی شروع شد. آسیایی‌ها هم به نسبت اروپایی‌ها به خاطر بعد مسافت مشکلات بیشتری دارند. بازیکن لهستانی یا هلندی دو ساعت می‌رود و برای کشورش بازی می‌کند، ما دو روز تا کره‌شمالی در هواپیما بودیم!

 

*اشکان دژاگه به همین دلیل نیامد؟

او بازیکن بسیار خوبی است و حرفه‌ای فکر ‌کرد. البته فصل قبل او هم گیر ماگات افتاد و حسابی افت کرد! (باخنده)

 

*می‌گویند آلمانی‌ها مردمی خشک و بی‌روح با زندگی ماشینی هستند. درست است؟

آنجا نظم حرف اول را در زندگی و کارشان می‌زند. به قانون احترام می‌گذارند، حالا هر چه باشد، روراست هستند و اگر ازکسی خوششان نیاید،‌ محال است تزویر کنند. اگر در خیابان کسی با ماشین به کسی بزند، اول او را به بیمارستان می‌برند و مداوا می‌کنند نه اینکه دنبال این باشند که پولدار است یا فقیر، بیمه دارد یا نه!

 

*چنین فرهنگی عاری از انسانیت نمی‌تواند باشد!

اگر می‌گوییم زندگی ماشینی و آدم‌آهنی، پس نباید قلب و احساسات داشته باشند در حالی که چنین نیست. آلمانی‌ها خیلی دیر با تو گرم می‌گیرند و اول همه جوانب را رعایت می‌کنند اما دوستی آنها هم مادام‌العمر است. خیلی چیزهایشان با ما فرق دارد ولی نمی‌شود گفت مردم بدی هستند. مثلاً من بعد از ده سال هنوز نمی‌دانم آپارتمان بغلی‌ام کیست. اگر برق برود، نمی‌توانم بروم دم منزل همسایه و کبریت بخواهم، مگر اینکه طرف مراکشی یا ایرانی باشد! در کل مثل ما احساساتی و بی‌انضباط نیستند و دروغ هم نمی‌گویند!

 

*آینده وحید هاشمیان در فوتبال!

اگر کسی سال قبل در همین زمان به من می‌گفت شرط ببندیم که تو از آلمان می‌روی پرسپولیس، اگر بردم یک میلیون بده و اگر باختم صدمیلیون می‌دهم، من شرط نمی‌بستم ولی دیدید که شد. چه کسی باور می‌کرد این همه اتفاق بیفتد؟! حالا هم معلوم نیست فردا چه می‌شود و پیش‌بینی سخت است.

 

*پیش‌بینی نه، برنامه خودت چیست؟

فردا (امروز) عازم آلمان هستم تا به کارهای شخصی‌ام برسم. اگر از باشگاه پرسپولیس تماس گرفتند و به توافق رسیدیم که برمی‌گردم تا تمرینات را شروع کنم وگرنه لااقل تا 40 روز دیگر آلمان خواهم بود.

 

*تا کی فوتبال بازی می‌کنی؟ سال بعد؟

والله با این وضعی که من از جوانان لیگ دیدم، راحت تا چهار سال دیگر می‌توانم بازی کنم چه رسد به سال بعد! اما چگونه رفتن هم برایم مهم است. در همین بازی ملوان من از جوان‌ترها بیشتر دویدم ولی نمی‌خواهم آنقدر بمانم که کنارم بگذارند. بعد هم خدا بزرگ است.

 

*قبلاً می‌گفتی می‌خواهی مربی شوی.

الان هم می‌گویم ولی شاید سال بعد در همین زمان تصمیمم عوض شد.

 

* ولی عاشق مربیگری هستی!

با این چیزی که ما در ایران و لیگ‌برتر به آن می‌گوییم مربیگری، من همین الان مربی هستم! مورینیو شدن سخت است نه این مربیگری!

 

*آلمان کلاس مربیگری می‌روی؟

ثبت‌نام که کرده بودم ولی چند بار به تعویق انداختم. حالا هم قصدش را دارم.

 

*مدرک B یوفا را هم داری. می‌گویند به خاطر بازی در بایرن امکاناتی می‌دهند که…!

نه، هرگز. اتفاقاً بایرن بسیار باشگاه بی‌رحمی هم هست و آن شرایط خانوادگی که در سایر باشگاه‌ها هست و بعد از فوتبال امکاناتی می‌دهند تا مربی شوی‌، در بایرن نیست. نگاه کنید جیووانی البر را می‌آورند و سیصد تا گل برایشان می‌زند، همین که حس می‌کنند دارد سنش بالا می‌رود، او را کنار می‌گذارند و روی ماکای می‌آید. بعد تونی،‌ کلوزه، گومز و… همین سرنوشت در مورد مربیان هم هست و در کل بایرن باشگاهی است که هرگز روی احساسات تصمیم نگرفته و اشخاص و آینده آنها برایش مهم نیست.

 

*پس چطور B گرفتی؟

هرکس 7 سال در بوندس‌لیگا سابقه داشت یا صد بازی در بوندس‌لیگای یک بازی کرد، می‌تواند سر کلاس B بنشیند نه اینکه مدرک B به او بدهند. من چهار سال قبل B گرفتم و در این مدت برای باطل نشدن آن (چون کار مربیگری نمی‌کنم) دوره‌‌های مخصوص را گذرانده‌ام. در مورد A هم همین است و بعد از کسب مدرک و موفقیت در امتحانات باید دوره عملی بگذرانی.

 

* معمولاً فوتبالیست‌های ما از رقیب خوششان نمی‌آید و به همین دلیل پیشرفت نمی‌کنند.

دقیقاً. اولین درسی که پس از ورود به آلمان می‌گیری، همین رقابت سالم و فنی است. منکر نمی‌شوم که گاهی در بازی کردن عوامل دیگر هم دخالت دارند ولی استثناست و در کل اگر تمرین و رقابت کنی، حقت را می‌گیری. من هرگز از رقابت نترسیدم و همیشه بهتر هم شده‌‌ام. در همین پرسپولیس از گلزنی نوروزی و علی‌عسگری به اندازه خودم خوشحال می‌شدم چون رقیب قوی یعنی پیشرفت بیشتر.

 

*حضور علی کریمی به نفع شماست؟

علی هم‌پست و رقیب من نیست، ضمناً بهترین گل‌هایم در تیم‌ملی را روی پاس‌های او به قطر، ژاپن و قزاقستان زدم. وجود علی برای هر مهاجمی غنیمت است و با حضور او در کنار محمد نوری پرسپولیس دیگر غصه پاس گل ندارد و بهترین فصل برای مهاجمان سرخ خواهد بود.

 

*رابطه شخصی‌ات با کریمی چطور است؟

ببینید، ما هرگز در یک باشگاه همبازی نبوده‌ایم. شما در باشگاه می‌توانی با همبازیانت رفیق شوی چون در سفر و اردو و شام و ناهار و هتل با هم هستید و رابطه ایجاد می‌شود ولی ما در این سال‌ها همیشه در اردوی ملی یکدیگر را دیده‌ایم که سه روز بوده و فرصتی برای بیرون رفتن و رفاقت نداشته‌ایم. بنابراین رابطه‌ام با او مثل بقیه و براساس احترام متقابل بوده است.

 

*این روزها بحث بر سر سقف قراردادها و دستمزد کلان بازیکنان و مربیان است.

باید در یک بحث به تمام جوانب دقت کرد. عمر بازی فوتبالیست محدود است و در طول ده سال همیشه این پول کلان را هم نمی‌گیرد. تازه مصدومیت و لطمات جسمی و روحی هم هست. من خودم تا 21 سالگی که اولین قرارداد را بستم، چند سال تمرین و تلاش می‌کردم. یک دانشجو چهار سال درس می‌خواند و با لیسانس استخدام می‌شود و یک عمر حقوق و بازنشستگی دارد. خب یک فوتبالیست برای رسیدن به این پول کمتر از دانشجو زحمت می‌کشد؟ تازه نهایتاً ده سال پول می‌گیرد و باید مابقی عمر را با همین زندگی کند. تازه شانس هم خیلی مهم است، همه که پول کلان نمی‌گیرند. یکی ستاره ملی می‌شود و بقیه در سطح عادی می‌مانند. چرا این‌ها را کسی نمی‌بیند؟

 

*بعضی فوتبالیست‌ها با بی‌توجهی به تغذیه و تمرین درست به طول عمر مفید خودشان هم لطمه می‌زنند.

این دیگر به خود فرد برمی‌گردد. وقتی شغل تو فوتبال است، باید مواظب همه چیز و همه جایش باشی. روز بازی موبایلت را خاموش کنی و در تمرین و مسابقه فکرت فقط فوتبال باشد نه اینکه نگران دوستت باشی! همین تمرکز در زمین چمن معجزه می‌کند و فرصت را هدر نمی‌دهی. آمادگی جسمی هم فقط به تمرین نیست، تغذیه درست، مکمل‌ها، استراحت کافی و ماساژور و دکتر و استخر و سونا هم مهم است. همین ماساژ، می‌دانید در فوتبال حرفه‌ای چقدر مهم است؟ حالا در ایران ماساژور نداریم، خب تو که پول کلان می‌گیری باید برای بدنت خرج کنی و هر جلسه 50 هزار تومان پول ماساژور را از جیب بدهی تا اسیدلاکتیک بدنت دفع شود و عضلاتت مصدوم نشوند. در کنار تمام این جزئیات، حالا شانس و قسمت هم مهم است، اینکه مربی‌ات چه کسی باشد و در طول بازی چه اتفاقاتی برایت بیفتد. شما نگاه کنید همین رضا نوروزی را در استیل‌آذین نخواستند، در فولاد آقای گل شد. یا خود من در بوخوم در یک فصل از آلمان برایم توپ می‌بارید و به در و دیوار و همه جا می‌زدم، گل هم می‌شد ولی در هانوفر طی 5 بازی حتی یک سانتر هم نیامد، من همان بازیکنم و مربی تیم و کناری‌هایت هم مهم هستند. حاشیه‌ها، روزنامه‌ها، چگونگی ارتباط با مردم و هوادار و خبرنگار و… همه این‌ها در موفقیت یک بازیکن اثر دارند. وقتی مربی شش بازی تو را بیرون گذاشت، نباید علیه او توسط تحریک خبرنگار حرف بزنی تا لجبازی کند و ده بازی دیگر هم بازی‌ات ندهد!

 

*بالاخره نفهمیدید تکلیف مربی تیم‌تان چه شد؟ از بین این برنامه‌هایی که کاندیداها دادند، کدام‌یک بهتر است؟

من سر اصل این برنامه دادن بحث دارم. شخصاً هرگز در هیچ‌جای جهان ندیده و نشنیدم از مربی برنامه بخواهند یا برنامه بدهد! حالا چطور در ایران چنین رسمی باب شده، مثل موارد دیگرمان، من نمی‌دانم اما سؤالی دارم.

 

*از ما؟

بله!

 

*بفرمایید!

مربیان ما در این برنامه‌هایشان چه می‌نویسند؟

 

*شما باید بهتر بدانید نه ما!

چند حالت که بیشتر ندارد. یا شما می‌نویسی این فصل قهرمان می‌شویم که دروغ است! یا می‌گویی با من سه سال قرارداد ببندید و من به ترتیب ظرف سه سال تیم را قهرمان می‌کنم و در آسیا به مقام می‌رسانم که این از آن دروغ‌تر است چون وقتی نمی‌دانی فردا چه می‌شود، چطور می‌توانی برای سه سال بعد پیش‌بینی کنی؟ تازه مگر رقبا می‌خوابند تا شما بیایی قهرمان شوی؟ اصلاً از کجا معلوم این آقای مدیر سه سال بعد خودش باشد؟! یا شما باشی و در همین تیم باشی؟!

 

*برنامه سه‌ساله که در واقع تضمینی است برای ابقای مربی در یک تیم و بیشتر در تیم‌های بزرگ و پولدار که مربیان حاشیه امنیت ندارند باب است!

خب این غلط است، مگر بایرن و اولی هوینس وقتی سراغ فان‌گال رفتند، از او برنامه گرفتند؟ مگر مورینیو به پرس برنامه داده؟ یا فرگوسن و ونگر برنامه یک دهه‌ای در منچستر و آرسنال دارند؟

 

*شاید برنامه تمرینات و اردوها و مسابقات را می‌دهند!

این هم غیرممکن است، در فوتبال ما که شب می‌خوابی و فردایش لیگ چهل روز تعطیل می‌شود! مگر می‌شود برای یک سال بعد برنامه داد؟ وقتی هنوز سازمان لیگ برنامه فصل بعد را نداده و معلوم نیست بازی‌ها کی شروع می‌شود، کی تمام و کی تعطیلات است و کی بازی تیم‌ملی و امید، چطور مربی علم غیب دارد که بگوید فلان روز و فلان جا اردو می‌زنیم؟! اصلاً الان بگو شش ماه دیگر از دهم تا بیستم فلان ماه اردو در اسپانیا، شاید آنجا جنگ شد! شاید مدیر تیم عوض شد و نفر بعدی از اسپانیا خوشش نیامد! اصلاً اگر بازی‌ها شروع شد و 5 بازی اول را باختی که به اردوی اسپانیا نمی‌رسد!

 

*برنامه تمرینی و تاکتیکی هم نمی‌شود داد؟

چرا، من مربی روی کاغذ می‌نویسم تیم من قرار است 3-4-3 بازی کند و تمرینات بدنسازی‌ام از این تا این، گلرها این تا این و تاکتیکی از این تاریخ تا آن و در طول تمرین هافبک‌ها چنین می‌کنند و مهاجمان چنان. کدام مدیر فوتبال ما سواد خواندن این برنامه را دارد؟ اصلاً نه مدیران ما، در اروپا هم وظیفه و تخصص و تحصیلات مدیر چیز دیگری است و اگر قرار باشد از این تاکتیک‌ها سر درآورد که مربی می‌شد! تازه مدیری که خودش فردا برکنار می‌شود و دیگری می‌آید، چقدر از این برنامه سود می‌برد و به نفع تیمش کار می‌کند؟

 

*می‌خواهی بگویی از اساس با این برنامه دادن مخالفی؟

از اساس این کار دروغ و الکی و غلط است! من فردا مربی شوم و مدیری از من برنامه بخواهد، می‌گویم خودم برنامه‌ام!‌ اگر قبولم داری کار می‌کنم وگرنه خداحافظ! مربی فقط لیست بازیکنان مورد نیازش را به مدیر می‌دهد که چه کسی را بخرند و چه کسی را نگه دارند، اگر بگویم قهرمان می‌کنم، دروغ گفته‌ام. بگویم تاکتیک تیمم این است شما سواد فهمیدنش را نداری و اگر اردوی درازمدت دادم که هیچی معلوم نیست!‌ پس همش الکی است!

 

*حرف ناگفته‌ای مانده؟

خیر، تشکر از شما و امیدوارم این بدعت‌های غلط فوتبال درست شود.

 


 

برای ثبت نظرات خود بدون نیاز به تایید عضو کانال تلگرام پرسپولیس نیوز شوید(کلیک کنید)