باوي: خداوكيلي سرزن روي دست من نيامده

مرجع خبری پرسپولیس : در فرديس كرج زندگي مي‌كرديم. من بيشتر اوقات در جبهه و عمليات‌ها بودم اما بعد از عمليات در فكه 10 روز مرخصي گرفتم و آمدم خانه.


يك روز آمديم در تهران و در يك زمين خاكي با بچه‌هاي فرديس يك تيم شديم. در آن بازي حريف را 4-يك برديم، تيمي كه امير قلعه‌نويي و رحيم يوسفي در آن بازي مي‌كردند. در آن بازي خوب بازي كردم و گل زدم تا قلعه‌نويي از طريق دوستم بيايد دنبالم. رفتيم باشگاه شاهين.


آن زمان مرحوم شاهرخي مربي شاهين بود، نصرالله عبداللهي هم بود. گفتند بيا تمرين كن و تست بده تا ببينيم چطوري بازي مي‌كني. من تست دادم و خدا همه چيز را جور كرد تا عالي بازي كنم و گل بزنم. از بازي من خوششان آمد گفتند فردا عكس و شناسنامه‌ات را بياور اما من گفتم بايد بروم جبهه، خلاصه 3 هزار تومان به من دادند كه آن موقع پول زيادي بود.

 


آن موقع كرايه خانه ما 900 تومان بود. به همين خاطر از فرط خوشحالي از ميدان نارمك تا ميدان انقلاب دويدم تا براي مادرم يك انگشتر طلا بخرم. آن موقع مرد طلافروش كه مرا ديد فكر كرد ديوانه‌ام. بعد از چند روز حضور در جبهه آمدم، تمرين كردم و عضو شاهين شدم. قبل از آن براي تيم‌هاي جوانان آبادان و خوزستان بازي كرده بودم.
■ ■ ■
حضورم در پرسپوليس بيشتر به خاطر پيشنهاد سيروس قايقران و علاقه به علي پروين و مردم بود. با سيروس رفاقت زيادي داشتم. به من گفت برو پرسپوليس، خودم هم سال بعد مي‌آيم. با مرتضي كرماني هم رفيق بودم. سال 65 بود كه پرسپوليسي شدم. قبل از آن البته با استقلالي‌ها هم صحبت كرده بودم. رضا نعلچگر آمد دنبالم و رفتيم در يك چلوكبابي غذا خورديم. با مدير باشگاه‌شان هم حرف زديم اما با صحبت‌هاي قايقران و دهداري و علاقه‌اي كه به پروين داشتم، رفتم پرسپوليس.
من و مجتبي محرمي از شاهين به پرسپوليس رفتيم و قلعه‌نويي، يكه و اردستاني به استقلال رفتند.
چند سال در پرسپوليس بازي كردم اما پولي نصيب من نمي‌شد. در واقع فوتبال براي من چيزي نداشت. حتي براي رفتن به زمين تمرين مشكل كرايه ماشين داشتم. البته پروين مي‌گفت بيا سر تمرين پول كرايه‌ات را مي‌دهيم اما فوتبال آن زمان فقط عشق و علاقه بود و بس والا هيچ چيز نداشت. آن زمان كه با استيلي و خاكپور در پرسپوليس بوديم، حميد استيلي يك پيكان مدل 47 داشت كه سخت روشن مي‌شد و مدام بايد هلش مي‌داديم. علي پروين هم عرق كردن ما را مي‌ديد و مي‌گفت اينطوري كه دو بار تمرين مي‌كنيد!
■ ■ ■
يادم مي‌آيد در جام حذفي و در يزد يك گل خيلي خوب با ضربه سر به تيم استقامت اين شهر زدم كه فوق‌العاده بود.
مي‌توانيد از محمود خوردبين بپرسيد. اغراق نمي‌كنم اما به گفته خيلي‌ها خداوكيلي سرزن روي دست من نيامده.
درست است كه بزرگاني مثل همايون بهزادي و ديگران بوده‌اند اما من فوتبال را به طور جدي انجام ندادم. وقتي مي‌ديدم فوتبال خشك و خالي است و هيچ چيزي ندارد بي‌انگيزه شدم. حتي به تيم ملي هم اهميتي نمي‌دادم. يك مواقعي از خدايم بود كه بگويند برو خانه چرا كه با فوتبال بازي كردن هيچ كدام از مشكلاتم حل نمي‌شد حتي كرايه ماشين را هم نداشتم و از راه دور مي‌رفتم سر تمرين.
به تيم استقامت يزد كه گل زدم يك گلر خوب ملي‌پوش داشتند كه بعدا به خودم گفت مي‌داني چقدر پريدي هوا؟ به من گفت انگار بال زده بودي. من توپ را محكم به زمين كوبيدم و ضربه چكشي‌ام گل شد. ورزشگاه يزد يكهو ساكت شد و يكي از بهترين گل‌هاي ضربه سرم بود. قبل از آن با پيراهن شاهين به استقلال و پرسپوليس گل با ضربه سر زده بودم اما با پيراهن قرمز به استقلال گل نزدم.
■ ■ ■
قطري‌ها به من ويزاي 2 ساله اين كشور را داده بودند و هر دو ماه يك بار به باشگاه نادي‌العربي مي‌رفتم و مي‌آمدم. اما نمي‌گذاشتند 2 هفته بيشتر آنجا بمانم. اگر آنجا مي‌ماندم وضعم خيلي خوب مي‌شد چون خيلي از فوتباليست‌هايي كه به قطر رفتند اوضاع مالي خوبي پيدا كردند. كلا خاطرات تلخ و شيرين زيادي از فوتبال و پرسپوليس دارم اما نامهرباني‌هاي زيادي ديدم و زير پايم را خالي كردند. بهترين خاطره‌ام اما حضور در مكه است همراه پرسپوليس. اين آرزوي هر بچه مسلماني است كه مكه و قبرستان بقيع را ببيند و حضور در پرسپوليس مسبب آن شد كه در سال 1367 اين اتفاق براي من بيفتد. من يك سال آخر فوتبالم را به شاهين اهواز رفتم و در سال 75 فوتبال را كنار گذاشتم.

 

 

برای ثبت نظرات خود بدون نیاز به تایید عضو کانال تلگرام پرسپولیس نیوز شوید(کلیک کنید)