بهترین دروازه بان های تاریخ پرسپولیس – بخش دوم

مرجع خبری پرسپولیس : قبل از پرسپوليس براي تيم‌هاي نيروي هوايي و عقاب بازي مي‌كردم و همراه با تيم ارتش چند سفر خارجي هم رفتم. توسط آقايان عسگرزاده و حاج رضايي هم به تيم اميد دعوت شدم، درحالي كه براي كيان بازي مي‌كردم كه اكبر خشكباري مربي‌اش بود.

 

نمي‌دانم سال 60 بود يا 61 با پرسپوليس بازي داشتيم و تا دقيقه 70، يك-2 جلو بوديم كه در يك صحنه عباس كارگر پيراهنم را گرفت و روي من خطا كرد تا پروين توپ را گل كند و بازي مساوي شود. در آن بازي من خوب بازي كردم و مورد توجه پرسپوليسي‌ها قرار گرفتم.

 

در يكي از بازي‌هاي ديگر هم با كيان مقابل هما بازي كرديم كه چند بازيكن مصدوم و بيمار داشتيم و 5- هيچ باختيم اما من صبح روز بعد در مجله دنياي ورزش به عنوان بهترين گلر انتخاب شدم. در آن بازي دوتا پنالتي گرفتم و چندين توپ خطرناك را مهار كردم. باور كنيد در آن بازي بايد 30-20 گل مي‌خورديم اما من خيلي خوب بازي كردم.

بعد از اين بازي‌ها علي پروين فرستاد دنبالم. استقلالي‌ها هم دنبالم آمدند اما من ناصر حجازي را واقعا دوست داشتم و او الگوي من بود. آن موقع اواخر فوتبال ايشان بود و احساس كردم به دوران فوتبال وي لطمه مي‌خورد. از اين رو به خاطر ارادتم به علي پروين، پرسپوليس را انتخاب كردم. وقتي آمدم پرسپوليس 10 هزار تومان پول گرفتم، 10 سال بعدش هم كه اواخر فوتبالم بود 150-100 هزار تومان پول مي‌گرفتم.

 

من در 33 سالگي با پيراهن پرسپوليس فوتبال را كنار گذاشتم كه البته براي يك گلر سن خيلي پاييني بود چون رفتم آلمان و به خاطر درسم مجبور شدم برگردم.

آن زمان يك هوادار بازاري پرسپوليس به نام ابزارچي يك دوست منيجر در آلمان داشت. اين فرد من و ناصر محمدخاني و حميد درخشان را به اين منيجر معرفي كرد و ما سه ماه در شهر بيله‌فلد آلمان زندگي كرديم. ما به شهرهاي مختلف از جمله كلن و هانوفر رفتيم اما سبك فوتبال آنها طوري بود كه بازيكن دريبل‌زن را نمي‌خواستند. يك بار كه در كلن بوديم تيم فوتسال آن من را انتخاب كرد و با اين تيم اول شديم. قرار شد به خاطر اين مقام يك تور 15 روزه در سارايوو داشته باشيم. نمي‌دانم چه اتفاقي براي ناصر و حميد افتاد كه برگشتند اما من به سارايوو رفتم و برگشتم، بعد از آن حدود 2 سال و نيم براي تيم پليس كلن در دسته دوم فوتبال آلمان بازي كردم.

 

در سال 1986 حدود 4500 مارك حقوق مي‌گرفتم كه پول خوبي بود. به همين خاطر و موقعيت خوبم در آلمان قبل از اينكه تيم ملي با مربيگري ناصر ابراهيمي به هندوستان برود، آمدم در ورزشگاه آزادي تمرين كردم اما با عذرخواهي برگشتم آلمان.
من چندتا عنوان را به دست آورده‌ام كه يكي‌اش اولين گلر ايراني است كه در ليگ‌هاي اروپايي بازي كرده. كمترين گل ملي را در بيش از 30 بازي ملي خورده‌ام. وقتي به ايران برگشتم ديپلم نداشتم و ازدواج كرده و دو فرزند داشتم اما موفق شدم درسم را هم بخوانم و حتي مدرك كارشناسي بگيرم. اولين بار هم به من لقب «عقاب آسيا» را دادند.

 

آنقدر خوب بودم كه اجازه نمي‌دادم مدافعان جلويي‌ام سربزنند و خودم همه توپ‌ها را جمع مي‌كردم. يك روز ديدم مرتضي فنوني‌زاده با ناراحتي به رختكن وارد شده و غرغر مي‌كند كه «علي آقا اين پدر ما رو درآورده و اينقدر مياد توپ‌هارو مي‌گيره، ما به تيم ملي دعوت نمي‌شيم.» علي پروين هم گفت گلر هميشه بايد طوري بازي كند كه مدافعان جلويي‌اش راحت باشند.

ما با پرسپوليس هر شهرستاني كه مي‌رفتيم، مي‌گفتند بيا بازي كن. مثلا اگر شمال مي‌رفتيم در فاصله شهرها، در شهرهاي كوچكتر بچه‌ها بازي مي‌كردند و خسته مي‌شدند، يك بار همين اتفاق افتاد تا مقابل هما 11 نفرمان خيلي سخت جور شد تا من در خط حمله بازي كنم. نمي‌دانم سال 65 يا 66 بود كه مقابل هما در خط حمله بازي كردم و با سانتر حميد درخشان به احمد سجادي كه گلر هما و تيم ملي هم بود، گل زدم.

 

البته من سرزن نبودم و در آن صحنه همه چيز جور شد تا گل بزنم. البته من كلا واليباليست بودم و سال 1357 براي تيم ملي نوجوانان واليبال و بازي‌هاي كرمان دعوت شدم اما با اصرار دوستم دكتر خوش‌دست به فوتبال رو آوردم. به همين خاطر گاهي اوقات در تمرين‌ها فوروارد بازي مي‌كردم و به اين پست هم علاقه داشتم.

تقريبا مي‌توانم بگويم در تيم ملي رقيب نداشتم و از اين بابت مشكلي را احساس نمي‌كردم. اولين باري كه به تيم ملي دعوت شدم، آقايان كربكندي، بوستاني و فريادشيران هم بودند كه از جام جهاني آمده بودند. بعد هم حسن عبدي آمد كه همه به خاطر من خط خوردند. البته به خاطر تغيير ميانگين سني هم بود. من اولين بازي ملي‌ام را مقابل لايپزيك آلمان شرقي انجام دادم و بعد از جام ملت‌هاي آسيا در سال 1371 فوتبال را كنار گذاشتم. در پرسپوليس هم گاهي اوقات علي پروين، من و وحيد قليچ را يك در ميان بازي مي‌داد اما علي‌آقا هميشه به من محبت داشت و در بازي‌هاي مهم، هميشه من به ميدان مي‌رفتم.

بدترين خاطره‌ام مربوط به بازي مقابل خيبر خرم‌آباد در جام حذفي است. ما با اتوبوس به خرم‌آباد رفتيم و پذيرايي خوبي هم از ما شد. هيچ وقت يادم نمي‌رود، روز قبل از بازي رفتيم به يك رستوران تا غذا بخوريم، يك فرد آمد داخل رستوران گفت شما فردا مي‌بازيد. روز بازي استاديوم كيپ تا كيپ پر شد اما يكهو همان فرد آمد پشت دروازه فوت كرد يا كار ديگر، نفهميدم، اينطوري هم نيست كه مساله اعتقاد به اين حرف‌ها باشد يا نه.

 

نيمه اول صفر- صفر شد اما حول و حوش دقيقه 80-78 بود كه بازيكن حريف شوت زد و من با وجود اينكه خيلي آماده و در اوج بودم هر كاري كردم نتوانستم توپ را بگيرم و گل خورديم. در آن بازي صد تا گل نزديم و با وجود اينكه داور 8-7 دقيقه برايمان وقت اضافي گرفت اما باختيم و حذف شديم.

در آن زمانه ما هيچ وقت مربي گلرها نداشتيم و خودمان براي خودمان تمرين مي‌كرديم. اكثرا جمعه‌ها بازي مي‌كرديم و بيشتر روزهاي يكشنبه علي‌آقا ما را به تپه‌هاي داوديه مي‌برد. علي‌آقا هم در تمرين‌ها خودش در يك تيم مي‌ايستاد و بازي مي‌كرديم. روز چهارشنبه يا پنج‌شنبه هم شوت به دروازه داشتيم. همه‌اش همين بود و تمرين خاصي نداشتيم. هر چه بود همت خودمان بود كه بايد خود را آماده نگه مي‌داشتيم هر چند باز هم بدن‌ها تحليل مي‌رفت.

الان من در زمين دستگردي گلرهاي جوان را از شهرستان‌هاي مختلف تعليم مي‌دهم اما فدراسيون زياد اهميتي به كار ما نمي‌دهد. در كلن كه بودم، هارولد شوماخر گلر معروف آلماني‌ها بعد از پايان دوران فوتبالش، در ماه يك روز مي‌آمد به 25 كيلومتري كلن و حد فاصل اين شهر با بن، در يكي از زمين‌هاي كلن تمرين مي‌داد كه حدود 3 هزار نفر تماشاگر، خبرنگار و دوربين‌هاي تلويزيوني مي‌آمدند. اينجا اما با اينكه مسوولان پاس به من تخفيف دادند اما بالاخره مشكل وجود دارد. به فدراسيون نامه نوشتم كه لباس بدهيد، جواب دادند از لباس‌هاي مندرس براي گلرهاي جوان استفاده كنيد كه واقعا عجيب بود.

 

برای ثبت نظرات خود بدون نیاز به تایید عضو کانال تلگرام پرسپولیس نیوز شوید(کلیک کنید)