از دستفروشي دايي تا رونالدوهاي ديده نشده
مرجع خبری پرسپولیس : امروز اما، در شرايطي بيشتر نوجوانان ما پس از وداع از توپهاي دو لايه و تير دروازههاي زنگ زده، پاي پلياستيشن «بست» نشستهاند، كه مكانيزم تنبل بار آمده فوتبال كشورمان هم هنوز نميتواند قطع جريان ورود ستارههاي خود ساخته را باور كند و خودش را مجاب به يافتن استعدادهاي پنهان بداند.
1) «از دستفروشي و كارگري به اينجا رسيدم.» اين بخشي از اظهارات اخير علي دايي- سرمربي اين روزهاي پرسپوليس- است كه در آن، شهريار به روزهاي فقر و تنگدستياش اشاره ميكند و اينكه در روزهاي فرازش، ايام فرودش را از ياد نميبرد. دور شدن از پيله غرور، بيگمان اخلاق پسنديدهاي است، به ويژه در روزگاري كه ستارههاي كاغذي اين فوتبال، سرمست از تصاحب ناعادلانه ثروت ملي، خرجشان را از توده سوا كردهاند و متكبرانهساز ناكوك خودشان را مينوازند.
دايي را بابت اين دغدغهاش ستايش ميكنيم، گرچه تامل در احوالات او، پرسش جدي را در انديشهمان متولد ميكند. آيا علي دايي، آخرين دستفروش ايراني است كه توانست آقاي گل دنيا شود؟ نه علي آقا، تو آخرين نفر از اين تبار نيستي.
زندگي روزمره ما پر است از كريس رونالدوها و كاكاها و كاسياسها و استيون جراردها يا حتي استاد خيامها و دكتر حسابيهايي كه نگاه معصومانهشان را از كنار ديوار بيتفاوتي ما عبور ميدهند و ملتمسانه خريداري براي فالهاي كاغذيشان ميجويند تا شبي ديگر، سرگرسنه بر بالين نگذارند.
شهر خاموش ما آقاي دايي، مملو از ستارههاي درخشاني است كه ديده نميشوند، كه كسي زير پروبال آنها را نميگيرد، كه سپهري براي فروزش آنان فراهم نيست. شما آنها را ميبينيد شهريار ؟
2) اين وظيفه يك جامعه استاندارد است كه به دنبال زايش ستارههاي تازه برود؛ استارهايي كه بنا بر استعدادشان «كشف» و به سمت موفقيتهاي باشكوه «هدايت» ميشوند. براي يك سيستم توانا و ايدهآل، چه تفاوتي دارد فوتباليست آيندهاش يا صنعتگر و تاجر و رييسجمهور آيندهاش، هم اكنون پسر بچهاي دردانه در يك خانواده مرفه و خوشحال باشد يا كودكي بيسرپرست، كنج يك نوانخانه دولتي؟
او پي «استعداد» را ميگيرد و به جايي ميرسد كه بايد برسد. مدير خوشفكر باشگاه بارسلونا در سال 99 بايد در روزاريوي آرژانتين باشد تا بتواند بزرگترين ستاره اين روزهاي فوتبال جهان را فرسنگها دورتر پيدا كند و غنيمتي تازه به مجموعه كاميابش بيفزايد. اينجا اما- به قول خود علي دايي كه از كارگري به آقاي گلي رسيد- «ايران» است!
شايد هم به همين دليل باشد كه انبوهي از ستارههاي بالقوهاش محكومند به سوختن و از ميان رفتن،مگر استثنائاتي كه به اتكاي بخت و اقبال، خودشان را به اين سيستم معيوب و مكانيزم بيمار «تحميل» ميكنند. يكي ميشود مثل علي دايي كه از كارگري به كاپيتاني تيم ملي رسيد و ديگري ميشود …
3 ) بيگمان يكي از مهمترين دلايل فقر وحشتناك ستاره در فوتبال امروز ايران، خداحافظي نسل خودجوشهايي است كه از زمينهاي خاكي و كوچه پس كوچههاي داغ محلههاي فقيرنشين به سمت تيمهاي ملي پل ميزدند و سيستم را از وظيفه استعداديابياش معاف ميكردند. امروز اما، در شرايطي بيشتر نوجوانان ما پس از وداع از توپهاي دو لايه و تير دروازههاي زنگ زده، پاي پلياستيشن «بست» نشستهاند، كه مكانيزم تنبل بار آمده فوتبال كشورمان هم هنوز نميتواند قطع جريان ورود ستارههاي خود ساخته را باور كند و خودش را مجاب به يافتن استعدادهاي پنهان بداند.
نتيجه هم روشن است؛ كريم باقري و فرهاد مجيدي با سي و چند سال سن، هنوز سوپر ستارههاي اين ليگ ورشكستهاند و حتي به ديد اغماض هم نميشود از بين 18 تيم چند 10 ميلياردي در دسته برتر (!) به اندازه تعداد انگشتان يك دست پديده آيندهدار پيدا كرد!
4) همه اينجا هستند؛كانديداهاي جدي فتح توپ طلاي اروپا و جهان، نامزدهاي اصلي جايزه اسكار، مدعيان نوبل ادبي و شايد هم بهترين رييس جمهور تاريخ ايران. همه اينجا هستند،اينجا در متروي تهران، شايد هم كمي دورتر اطراف ترمينال مسافربري مشهد، يا حتي آن طرفتر، در كوچه و خيابانهاي اردبيل آدامس ميفروشند. گوش كن آقاي دايي؛ قصه تلخ ستارههايي كه «نميشوند» هميشه قابل شنيدن است. شايد همه فرق پسربچه گردو فروشي كه تمام روزياش با يك فال كمتر و بيشتر فروختن به خطر ميافتد با ليونل مسي، يك جفت چشم بينا باشد، پس حالا كه خودت همداستان ستارههاي خاموشي، «چشم» باش آقاي شهريار!
نویسنده: رسول بهروش
برای ثبت نظرات خود بدون نیاز به تایید عضو کانال تلگرام پرسپولیس نیوز شوید(کلیک کنید)
Monday, 18 November , 2024