مرجع خبری پرسپولیس : «على پروين» هنوز هم طرفداران خود را دارد. برخى آنقدر متعصب كه بخواهند زنگ بزنند و«گير سه پيچ» بدهند به روابط عمومى كه چرا اين نويسنده تان به خودش اجازه داده وارد محدوده اختصاصى «على  آقا» شود؟ هر چه باشد سلطان ها براى خودشان قرق دارند و قرقچى! قرق را هم اگر برهم بزنى بايد مجازات شوى يا دست كم مورد عتاب و خطاب قرار بگيرى. حالا تو حسابش را بكن. من بنشينم و بنابر رسالتم، بنابر آنچه يادم داده اند، آنچه دوست ندارم و نمى پسندم و فكر مى كنم براى ديگران هم ناپسند است را «واكاوى» كنم و نقدش را بنويسم. حسابش را بكن اين نقد مربوط شود به على پروين. به ريش سپيدى كه البته يكى، دو هفته قبل حتى مشهورترين شاگردان نيز تن ندادند به حكميتش. حسابش را بكن. دارم پايم را مى گذارم داخل قرق ممنوعه. قرقى كه البته سال هاست پايان يافته و تنها شده اما «شكار بانانش» خبر ندارند از آن. مثل همان داستان هاى هميشگى. جنگ تمام شده اما سرباز از آن خبر ندارد. هنوز هم در وضعيت جنگى است. هنوز هم دارد از «قرق» دفاع مى كند. كار خودم را سخت كرده ام با انتخاب اين سوژه ممنوعه. نه؟!

پروين نه. خيال قرقچى ها راحت. با پروين حرفى نيست. «ارادات و انتقاد» هر دو مثل سابق سرجاى خودش وجود دارد. بحث اما با «پروين جديد» است. با «پروين كوچك» با كسى كه خبرنگارهاى قديمى مى گويند: كپى برابر اصل پدر خود است اما با «غرور» ، «نخوت» و «خودپسندى» بيشتر. يعنى اگر آن پروين از اول پروين نبود و «على زاغى» خيابان عارف بود، اين پروين از همان اول در محاصره خدم، حشم، نديم و جان نثار بزرگ شد. آن پروين اگر «زرنگ ذاتى» بود و حتى به قول همبازى هاى قديم به قيمت يك بستنى آلاسكا، دور و بر خودش را پر مى كرد از جان نثار، اين پروين  اما هرگز نياز پيدا نكرد به حتى زحمت كشيدن براى آنكه يك بستنى بخرد و بدهد رفقايش بخورند و تا زمين خاكى بيايندو تشويقش كنند. از روز اول هم بنز زير پايش بود و هم اينكه جان نثارها بى  هيچ كم وكاستى در دسترس بودند. او حتى «مديريت خان خانى» پدر را ياد نگرفت. امرونهى كردن و گردن كلفتى و دستور دادن راه و رسم برترى و سرورى نيست. گاه بايد بلد باشى كه با ديگران چگونه سخن بگويى يا دل فرودست را چطور به دست بياورى. پروين بزرگ به واسطه آنكه امپراتورى خود را ساخته بود اين مهم را مى داند و بلد است. پسر اما نه. نه آيين كشور گشايى مى داند و نه آيين كشوردارى، نه به امپراتورى پدر سرزمينى اضافه مى كند و نه حداقل همين حدومرزها را نگه مى دارد. نتيجه؟ مى رود در رختكن پرسپوليس و فرياد مى زند: تيم مال بابامه! تا ۲ هفته بعد مدير عامل مهربان با پدر را عوض كنند. جلوى دوربين مثل بازيكنانى كهنه كار و حرفه اى و صاحب حق، وعده وعيد مى دهد كه اگر درست نشود و من به تركيب برنگردم افشا مى كنم و تو مى مانى كه آخر يك بازيكن هنوز به سن و سال خاصى نرسيده را چه به اين حرف ها؟ چه به اين خط و نشان كشيدن ها ؟ يعنى پرسپوليس آنقدر بدون بزرگ تر شده كه بازيكن جوان و تازه آمده و هنوز سابقه ندارش اينگونه خط و نشان بكشد؟ هيهات…
•••
پروين بزرگ بود چون اسباب بزرگى را مى دانست اما در كارنامه او هم اشتباهات گزافى ديده مى شود كه طبيعى است. آدم هاى بزرگ اشتباهات بزرگى دارند. اشتباهات كوچك از آن آدم هاى كوچك است. حكايت كسى كه هنوز بزرگ نشده و بزرگى مى كند اما
چگونه ؟
•••
پسر پروين خود را بزرگ مى داند. پسر پروين از موضع قدرت سخن مى گويد با من و شما. يكبار ديگر نحوه خطاب قرار دادن خبرنگار را نگاه كن. طورى حرف مى زند كه انگار پروين بزرگ دارد صحبت مى كند. ايراد هم همين است. اگر على پروين با شصت وخرده اى سال و كوهى از مقام و عنوان و افتخار، در صحبت هايش« بزرگى» را حس كنى ايراد ندارد. هم سنى بزرگ تر است و هم جايگاه بزرگ ترى در اختيار اوست. پسرش اما چه؟ پسرش اما كه؟
كدام افتخار در كارنامه او ديده مى شود كه به خود حق بدهد اينگونه بزرگى كند؟
پدرش خوب، پدرش بزرگ، پدرش رئيس، پدرش سلطان السلطان السلاطين. خودش كيست؟ پدر را از او جدا كن. چه مى ماند براى پسر؟!
•••
پسر باهوش است. پسر بازيكن خوبى است. پسر فيزيك خوبى دارد. پسر بايد خيلى بالا برود. او استعدادش را دارد. اين اما رسمش نيست. اين اما راهش نيست. اينكه فكر كنى براى خودت «كسى» هستى دقيقاً نقطه سرآغاز سقوط است. يك وقتى مى افتى ته چاه كه فكر مى كنى تا رسيدن به خود خورشيد يك قدم فاصله دارى. تنها وقتى مى فهمى افتاده اى ته چاه كه صدا و درد شكسته شدن استخوان ها از« توهم» بياوردت بيرون!
•••
دوره   خان و خان بازى تمام شده. خان هاى فوتبال ايران همه تبعيد شده اند به فراموشگاه خلوت خود.آخرين خان همين هفته قبل با كل گروهش از تيمش جدا شد. ديگر اصلاً نه خانى مانده و نه خانى خواهد آمد. خان ها رفته اند و ديگر خانى نخواهد آمد. «پسر» آيا اين واقعيت تلخ فوتبال ايران را فهميده ودريافته و هضم كرده؟
•••
كاش پسر پروين نبود. كاش از امپراتورى رو به زوال پدر بيرون مى آمد و شروع مى كرد به ساختن «ده» شخصى خودش. كاش «جومونگ» را نگاه مى كرد و از او ياد مى گرفت كه روى پاى خودش بايستد و با فضل پدر كارى نداشته باشد.

 

برای ثبت نظرات خود بدون نیاز به تایید عضو کانال تلگرام پرسپولیس نیوز شوید(کلیک کنید)