پنجشنبه 10 بهمن(11:20) 

مرجع خبری پرسپولیس :طنز هفته :  كابوس هاى يكى كه ۹۰ را نديده بود

خب خب خب. مسلماً الان شما هم مثل ۷۰ ميليون خواننده و هموطن ديگر چشم انتظار اين هستيد كه ببينيد استاد گمنام سرحال هست كه يك طنز باحال و خفن و كاردرست به خوردتان بدهد يا درست مثل هفته قبل قرار است يأس و بدبينى بدهد خدمتتان! در همين راستا يك مژده خوب و خوش برايتان داريم، من برگشتم و خيلى هم سر حالم (هورا)
•••
در هفته اى كه گذشت اختلافات برنامه ۹۰ و مسئولان سازمان تربيت بدنى به اوج رسيد. اوجى كه مصادف شد با دهن كجى به عادل و قطع شبكه ارسال پيامك هاى سرور دولتى مخابرات به جعبه دريافت اتوماتيك پيام هاى برنامه ۹۰ در حالى كه مطابق شايعات چند ميليون پيامك با هدف حمايت از موجوديت برنامه ۹۰ به صندوق ۲۰۰۰۹۰ ارسال شده بود اما قطع سرور دولتى باعث شد تا تنها ۱۰۰ هزار پيام به صندوق اين برنامه برسد. عادل هم قيد برنامه ۹۰ را زد و با يك بيانيه شديد الحن كه بوى استعفا و تحريم هم مى داد توپ را انداخت در زمين رسانه هاى جمعى. رسانه هاى جمعى هم كه حس همدلى شان گاهى به صورت مشترك قلمبه مى شود، هر چه زور داشتند ريختند روى هم و آنچنان دمارى از روزگار منتقدان ۹۰ درآوردند كه نگو و نپرس. حاصل همين فشارهاى خيره كننده رسانه هاى جمعى و مردم اين شد كه تمام كسانى كه تا ديروز عليه برنامه ۹۰ جبهه گيرى كرده بودند بازى «كى بود كى بود من نبودم» را در پيش بگيرند.
كفاشيان – مرد همه كاره فدراسيون! – كه يكى از آغازگران ماجراى

«۹۰ گيت» بود در مصاحبه اى اين برنامه را مفيد دانست و پس از او كيومرث هاشمى هم كه مصاحبه تندش عليه ۹۰ آغاز جنگ غيررسمى سازمان عليه فردوسى پور بود، در مصاحبه اى تأكيد كرد كه «من كجام؟ اينجا كجاست؟ ۹۰ رو كى تعطيل كرده؟
•••
شب بود، زمستان هم بود البته اما بيابان نبود و كسى هم هراسان نبود و الى آخر. خلاصه شب بود. برنامه ۹۰ هم داشت. همه جا هم صحبت برنامه ۹۰ بود. روزنامه را باز مى كردى صحبت برنامه ۹۰ بود. داخل تاكسى مى نشستى صحبت برنامه ۹۰ بود. در راه پله خانه همسايه طبقه دوم كه فوتبالى بود و مى دانست كه تو خبرنگارى از تو در مورد برنامه ۹۰ سؤال مى كرد. در محيط كار هم كه كار ديگرى نداريم جز اينكه بنشينيم و زل بزنيم به همديگر و بعد از چند دقيقه بگوييم، خب از ۹۰ چه خبر؟!
خلاصه اوضاع اين روزهاى تهران- من كار به بقيه جاها ندارم. جايى كه خودم هستم و مى بينم را مى گويم- ۹۰ باران و ۹۰ آلود است. دوشنبه كه اوضاع خفن تر از اين حرف ها بود. مردم از صبح على الطلوع مشغول صحبت كردن در مورد ۹۰ بودند. ۹۰ شده بود موضوع واحد صحبت همه! همه داشتند موبايل هايشان را تميز مى كردند كه شب موقع پيامك فرستادن مشكلى پيش نيايد! انگار كه مثلاً جنگى در كار است و موبايل هم اسلحه است كه بايد تميز شود!
خلاصه خود من هم تحت تأثير جو تصميم گرفتم كه ۹۰ را حتماً سروقت ببينم. آخر من يك «۹۰ نگاه كن حرفه اى» نيستم. شرايط خانه ام طورى است كه نمى توانم تلويزيون را بعد از ساعت ۱۲ شب روشن نگه دارم. امكانش نيست. همه خوابند و اصرار براى روشن نگه داشتن تلويزيون بعد از آن ساعت با لنگه كفش و جارو همراه مى شود. خلاصه اينكه دوشنبه شب تصميم گرفتيم در راه دفاع از دموكراسى! بيدار بمانيم و ۹۰ را ببينيم. خب! از شانس بد بنده آن روز تمام مردم تهران مشكلاتشان را ريختند روى سر بنده! از صبح كه در ترافيك ماندم و دير رسيدم روزنامه و در نتيجه زمان بندى كه براى مصاحبه بعدازظهرم داشتم ۲ ساعتى جابه جا شد در نتيجه سوژه اى كه بايد ساعت ۵ بعدازظهر مى آمد روزنامه نيامد و قرار شد كه من ساعت ۸ شب بروم سمت نياوران براى مصاحبه اش! خب! ترافيك تهران در آن ساعت از حد معمول فراتر بود. ظاهراً همه داشتند مى رفتند منزل كه ۹۰ را ببينند. در نتيجه من نيم ساعتى هم ديرتر به مصاحبه رسيدم و نيم ساعتى هم ديرتر از مصاحبه خارج شدم. از صبح تا شب هم آنقدر دويده بودم كه امانم بريد! خلاصه شب كه رسيدم خانه ساعت نزديك هاى ۱۲ بود. همه هم خواب بودند. خودم هم خسته تر و كم جان تر از آنكه بتوانم تلويزيون ببينم يا بيدار بمانم. قاچاقى تلويزيون را روشن كردم و خيالم از بابت پخش شدن ۹۰ راحت شد. منتظر شدم تا سؤال برنامه دوباره زيرنويسى شود و بعد هم پيامكم را ارسال كردم و همين كه خيالم راحت شد كه به وظيفه ام در مورد دموكراسى عمل كرده ام تلويزيون را خاموش كردم و زدم توى گوش خواب!
•••
خواب بودم. غرق خواب هم بودم. چه خوابى هم بود. آب وهواى خوبى كه كافى شاپ محل مصاحبه داشت – خيلى جاى فازى بود- بوى دود و دمى كه در كافى شاپ راه انداخته بودند،شامى كه خورده بودم و دلم را آشوب كرده بود، خستگى طول روز و خلاصه بقيه ماجراها كافى بود تا دوباره يكى از خواب هاى سوژه سازم را ببينم. از طرف ديگر از آنجا كه از صبح تا شب مرتب در مورد برنامه ۹۰ صحبت كرده بودم و يا حرف شنيده بودم پس زمينه تمام خواب ها و كابوس هايم ۹۰ بود! خلاصه خواب ديدم. از ۷ يا ۸ ساعتى كه خوابيده بودم، ۶ يا ۷ ساعتش اختصاص داشت به عادل فردوسى پور و برنامه ۹۰! يك تعداد از خواب ها بى ربط بود. يكسرى از خواب هاى ديگر من هم تداخل سوژه بود يعنى سوژه چند خواب با هم قاطى شده بودند. مثل خوابى كه در آن من و مكس پين و عادل ۳ تايى با هم داشتيم در مراحل مختلف بازى مكس پين دمار از روزگار آدم بدها درمى آورديم.
خواب هاى ديگرى هم بود. در يك خواب،من شده بودم دختر شاه پريان و عادل سوار بر اسب سپيد داشت مى آمد تا مرا از جنگ آقا غوله نجات دهد و در طول مسير هم با موبايلش به سمت ديوها و غول ها، پيامك شليك مى كرد. خلاصه سرتان را درد نياورم! آن شب تمام خواب هاى بنده رنگ و طعمى از عادل داشت. چند نمونه اش را محض شيرين كارى نوشتم اما خواب اصلى را الان تقديمتان مى كنم.
•••
خواب ديدم كه در لباس هايم هستم. بعد كه دقت كردم ديدم علاوه بر لباس هايم در دفتر پشت ميزم هم حضور دارم و دارم ستون گمنام را مى نويسم كه يكدفعه در باز شد و على آبادى، آخوندى و كفاشيان وارد شدند، آمدند داخل و روى صندلى هاى تحريريه نشستند!
كمى بعد هم دوباره در تحريريه باز شد و اين بار ضرغامى ، پورمحمدى و فردوسى پور آمدند داخل! بنده هم كه فكم چسبيده بود به كف ميز، هيچ حركتى نكردم!
انتظار داشتيد چه بكنم؟! خلاصه يك چند دقيقه اى صم و بكم همديگر را نگاه كرديم تا اينكه من به خودم آمدم و ضمن عرض احترام به آقايان پرسيدم: فرمايشى بود كه بزرگواران با هم تشريف آورده اند؟
براى اينكه ۲ گروه متخاصم كم نياورند هر ۶ نفر با هم جواب دادند: آمده ايم كه حكميت استاد گمنام را در دعواى پيش آمده متقاضى باشيم! (حالا اگر جمله اش يك مقدار مشكل ادبى دارد شما سخت نگيريد. خيلى سخت است كه ۶ نفر بخواهند همزمان با همديگر اخم كنند و يك جمله اى را هم با صداى بلند بيان نمايند!
پرسيدم: حالا حكم قحطى بود يا مرا گير آورده ايد؟ كدامش؟
همه با هم گفتند: نه! حكم قحطى بود!
گفتم:آهان!
•••
۶ نفر را برديم سالن كنفرانس ۳ نفر نشستند اينور، ۳ نفر نشستند آنور!
وقتى پذيرايى انجام شد، پرسيدم: خب! چه كسى شروع مى كند؟ ضرغامى و على آبادى تعارفى به هم زدند و ضرغامى گفت: شما خودت حكم باش.
گفتم: چشم. آقاى على آبادى! مشكل شما با ۹۰ چيست؟
على آبادى گفت: برنامه ۹۰ مربوط است به فوتبال. عادل ۲ماهى است مدام دارد ما را مى كوبد. هى عكس ورزشگاه هاى درب و داغان شهرستان هاى مختلف را نشان مى دهد. به پرسپوليس حمله مى كند، كار ما را زيرسؤال مى برد. خلاصه پايش را گذاشته روى سيم ما! هى گير مى دهد. ما هم ديگر اعصابمان خورد و خاكشير شده. ناسلامتى بنده به قول آقاى جواد خيابانى پدر ورزش ايران هستم! قرار نيست كه هفته اى يكبار در برنامه ۹۰ سكه يك پولم كنند.
بنده گفتم: البته آقاى على آبادى من خودم يك سرى مسائل و انتقادات در همين مورد دارم اما چون حكم بايد بى طرف باشد، حرفى نمى زنم. آقاى ضرغامى شما حرف بزن.
ضرغامى گفت: به هر حال ما هم كار اطلاع رسانى مى كنيم. شما خودت رسانه اى هستى. مى دانى كه ما چه مسئوليت هايى داريم. قرار نيست كه چون يك سرى نا بسامانى هست ما اطلاع رسانى نكنيم. ما همين اطلاع رسانى در مورد كمبودهاى ديگر در حوزه هاى اقتصاد يا هنر را پوشش مى دهيم. استثنا قائل نمى شويم. هميشه هم حرمت را نگه داشته ايم. قرار نيست كه ما در كار ديگران يا ديگران در كار ما دخالت كنند. ما نمى گوييم فلان مربى اخراج شود يا به فلان مربى اين حرف را بزنيد. كسى هم به ما نگويد مجرى را كنار بگذاريد يا به او حرفى بزنيد!
پرسيدم: بقيه حرفى دارند؟
همه سر تكان دادند. فقط عادل گفت: من ۱۰ سال است كه كارم را انجام مى دهم. هيچ وقت هم انتقادات من شخصى نبوده. با كسى هم مشكلى ندارم.
كفاشيان هم گفت: من شده ام رئيس بهترين فدراسيون فوتبال آسيا. بعد ضايعم مى كنند. خب اعصاب آدم مگسى مى شود ديگر!
خلاصه همه يك چيزى گفتند. اينجا بود كه من به عنوان حكم مورد تأييد طرفين احكام زير را صادر كردم.
۱آشتى كنان صورت بگيرد و طرفين همديگر را ماچ كنند.
۲برنامه ۹۰ به حيات خودش ادامه بدهد و ديگر هم سرور پيامك ها خود به خود دچار مشكل نشود!
۳عادل هم يك مدتى عكس مكس ورزشگاه هاى درب و داغان شهرستان ها را كار نكند!
۴همه پسرهاى خوبى باشند.
۵كفاشيان از اين توهم خارج شود كه بهترين رئيس فدراسيون فوتبال آسياست.
صلوات فرستاديم و دعوا تمام شد!

 

 

برای ثبت نظرات خود بدون نیاز به تایید عضو کانال تلگرام پرسپولیس نیوز شوید(کلیک کنید)