مرجع خبری پرسپولیس : بعد نوبت به دروغهاي شاخدار ميرسد؛ از بچگي طرفدار فلان تيم بودم، بهخاطر پول اينجا نيامدم يا به عشق مردم اين تصميم را گرفتم.
1- فصل نقل و انتقالات كلا در فوتبال ايران دوران اعصاب خردكن و دل بههمزني است. اين مقطع از سال، معمولا با حرف و حديثهاي ضدونقيض و سرگيجهآور آغاز ميشود و سپس با طرح ارقام حيرتانگيز و ميلياردي، به روح و روان هوادار تهي دست ايراني تعرض ميكند.
بعد نوبت به دروغهاي شاخدار ميرسد؛ از بچگي طرفدار فلان تيم بودم، بهخاطر پول اينجا نيامدم يا به عشق مردم اين تصميم را گرفتم. شنوندهها مدتهاست كه اين حرفها را باور نميكنند، اما گويندهها همچنان با برق نگاهي قلابي و نفرتانگيز، بازي در اين تئاتر مصنوعي را ادامه ميدهند تا شايد بتوانند ذرهاي از تصوير پول پرست و طماع خودشان را در ذهن مخاطبان تعديل و اصلاح كنند. تازگيها اما، اين فصل پرآزار و اذيت،يك فينال عذابآور جديد هم پيدا كرده است؛ آنجا كه بسياري از بازيكنان ناكام و ستارههاي كاغذي اين فوتبال، پس از كنار گذاشته شدن از باشگاه سابقشان شروع ميكنند به ناله و نفرين كردن و ناسزاوارانه دانستن اين جدايي. اين سالها، صفحات مطبوعات و خيلي از كانالهاي صوتي و تصويري كشورمان پر بودهاند از اظهار خشم فوتباليستهايي كه گمان ميكنند در تيم سابقشان با آنها خوب رفتار نشده و يا قرار گرفتنشان در ليست مازاد، عادلانه نبوده است. چنان از عمق جان آه ميكشند و تيم قبليشان را به خدا واگذار ميكنند كه انگار تمام طول فصل را در قامت ستارههايي تعيين كننده ظاهر شده و تيمهايشان را به جامها و جاهاي مرغوب و اعلي رساندهاند، اما كسي قدرشان را ندانسته و حكم به عدم تمديد قراردادشان دادهاند. خوشبختانه طي اين مدت، همه رقم فوتباليست نفرين كننده با كيفيتهاي گوناگون هم داشتهايم؛ از پيروز قرباني و بهادر عبدي تا يكي مثل مهدي اميرآبادي كه در ضعيفترين سطح فني ممكن، حتي به بازوبند كاپيتاني آبيپوشان هم رسيد، اما موقع جدايي از اين تيم مدعي شد عمرش را در استقلال تلف كرده است! تازگيها پرسپوليسيها هم با چند پديده خيره كننده مشابه روبهرو شدهاند. مازيار زارع كه بهطور قطع يكي از ضعيفترين بازيكنان فصل قبل اين تيم بوده، اخيرا سنت غيرحرفهاي آرزوي موفقيت كردن بازيكنان اروپايي براي تيمهايشان را خرق كرده و مدعي شده پرسپوليس كهكشاني هم موفق نخواهد شد، چون «آه» او پشتسر اين تيم است! غير از زارع، سرخپوشان براي كاميابي در ليگ دوازدهم بايد از سد ناله و نفرينهاي يك دردمند ديگر هم عبور كنند؛ سوءتفاهمي بزرگ و آزاردهنده به نام شيث رضايي خنكدار!
2- ميگويد كاشاني خيلي مرد بود، اما رويانيان را حلال نميكنم. ميگويد غير از خانواده خودم، چند خانواده ديگر هم چشمشان به پولي است كه من از پرسپوليس ميگيرم. ميگويد به خاطر پرسپوليس از سه پيشنهاد ليگ برتريام گذشتم و آخرش هم رفتم ليگ يك كه مجبور نشوم جلوي اين تيم بازي كنم. ميگويد قول داده بودند جريمهام را ببخشند، اما اين كار را نكردند و ميگويد پرسپوليسيها ماشين مرا از پاركينگ خانهام بردهاند. او اما لابهلاي افشاگريهاي كور و «من غريبم» بازيهاي دوستنداشتنياش، فراموش ميكند بگويد خودش با اسم و رسم پرسپوليس چه كرد. مگر لطمه وحشتناكي كه او با انواع و اقسام رفتارهاي غيرموجهاش به اعتبار اين باشگاه بزرگ وارد كرد، از حافظه تاريخ پاك شده است كه وي حالا بخشوده شدن مجازات مالياش را توقع ميكند؟ مگر نمايشهاي فني رضايي در پرسپوليس چه گلي به سر اين تيم زد كه مسوولان باشگاه به خاطرش بخواهند شيث را نگه دارند و در اين زمينه از سه باشگاه ليگ برتري خواهان او(!) سبقت بگيرند؟ آيا بايد رضايي را حفظ ميكردند تا باز با آن ژست چندشآورش مثل بازي با راهآهن پنالتي مفت بدهد يا مثل مسابقه با الاتحاد، محوطه جريمه تيم خودي را با پارك و تفرجگاه عوضي بگيرد؟ شيث در اين سالها در پرسپوليس چه كاشت كه حالا برداشتي طلايي را انتظار ميكشد؟ دستاورد او براي اين تيم، چه بود غير از بارها حاشيهسازي، ضعف شديد فني، اخراج پشت اخراج و مدتها گوشهنشيني؟ شايد اگر قدري انصاف بيشتر در كار بود، يكي مثل شيث رضايي از اعماق قلبش براي برقراري و پايداري پرسپوليس دعا ميخواند؛ چه اينكه دشوار بتوان باشگاه ديگري را در دنياي فوتبال پيدا كرد كه از اعتبار و عظمت خودش مايه بگذارد، به چون اويي شهرت و ثروت ببخشد و در ازايش چيزي جز بدنامي و ناكامي و كسر شأن به چنگ نياورد.
3- كسي چه ميداند؟ شايد سالها بعد دوباره از ضعف حافظه تاريخي افكار عمومي سود بردند و اين بار امثال شيث رضايي را به عنوان نمادهاي «نسل سوخته» فوتبال ايران، به مردم قالب كردند. آن روز اما بايد يادمان باشد ستارههايي كه در درياي بيكران پول و امكانات امروز فوتبال كشورمان شنا كردند و دست آخر، با تني برهنه و دستاني خالي به ساحل فراموشي رسيدند، خودشان بيشتر از هر كس ديگري مسوول اين فاجعه هستند و شايد لقب نسل «خود سوخته» برايشان برازندهتر باشد. مگر شيثي كه امروز از اجبارش براي فروختن ساعت مچياش حرف ميزند و بابت از دست دادن اتومبيل اهدايي باشگاه پرسپوليس شكايت ميكند، با ماشين آخرين سيستم و ساعت لوكس از حميدآباد ساري به تهران آمد كه حالا بدون آنها معذب باشد؟ او يكي از هزاران نوجوان گرامي روستايي بود كه از شانس «ديده شدن» برخوردار شد و از رهگذر تواناييهايش به چنين مواهبي دست پيدا كرد، اما وقتي استعدادش جنگ تن به تن را به حاشيههايش باخت، به ناچار بخشي از اين دارايي را از دست داد و چنانچه اين رويه همچنان ادامه بيابد، مجبور است با ديگر داشتههايش هم وداع كند؛ پس جاي اعتراضي باقي نيست. اگر آن يكي فوتباليست ما نميتواند بر اميال آنچنانياش غلبه كند و با افتادن در دام فلان مخدر، شش ماهه از عرش به فرش ميرسد و يا اگر فلان ستاره خوش بَر و روي ايران از كنار سفره تازه رنگين شده فوتبال مملكت كنار ميرود تا لقمهاش را از گردفروشي به جوانان معصوم هموطنش تامين كند، «جامعه» مقصر بزهكاري آنان نيست و نبايد سوگوارههاي حزنآلودشان را بشنود. بهتر آن است دوستاني كه بيرحمانه بر سر غنايم سرشار و دولتي فوتبال ايران نشستهاند، دستكم مسووليت رفتارهاي خودشان را بپذيرند و اگر همچنان نميتوانند از اين خوان گسترده سهمي متناسب بردارند، حداقل ناله و نفرينشان را براي ديگران به ارث نگذارند.
4- خدا كند اين «آه»ها گيرايي نداشته باشند، وگرنه بيشتر از آه ميليونرهايي مثل شيث رضايي و مازيار زارع، آه هواداراني اثر ميكند كه آه ندارند با ناله سودا كنند، همه عشقشان را به تيمهاي محبوبشان بستهاندو دست آخر، اميدشان توسط مشتي بازيكن ضعيف و پرحاشيه نااميد ميشود.
* رسول بهروش
برای ثبت نظرات خود بدون نیاز به تایید عضو کانال تلگرام پرسپولیس نیوز شوید(کلیک کنید)
Sunday, 24 November , 2024