پرسپولیس نیوز : می گوید شاهینی‌ترین‌ آدم‌ها کسانی بودند که با امید به آینده به شاهین آمدند و جوانی خود را گذاشتند و طرفی نبستند و رفتند.

کافی است که درباره شاهین از جعفر کاشانی بپرسید تا در جوابتان بگوید: "امثال بهزادی، دهداری، عراقی و سایرین، چه می‌دانستند ظلم کردن چیست یا بدی کدام است؟ شاهینی‌ها همه کبوتر بودند."

 زنده‌یاد دکتر اکرامی وقتی باشگاه "شاهین" را ساخت و شعار "درس، اخلاق، ورزش" را سرلوحه کارش قرار داد، در دلش آینده پرافتخاری برای فوتبال ایران آرزو می‌کرد. شوربختانه امروز از مکتب شاهین خبری نیست و مقصر اصلی هم اهالی همین فوتبالی هستند که آلودگی‌ و فساد سر تا پایش را فراگرفته است. برای شنیدن داستان شاهین و تلخ و شیرین‌هایش با جعفر کاشانی، پیشکسوت باشگاه شاهین و پرسپولیس گفت وگو کردیم و او که دکتر اکرامی "کاشی جان" صدایش می‌زد، با روی باز بخشی از داستان شنیدنی شاهین را برایمان بازگو کرد.

آنچه در ادامه می‌خوانید، محصول گفت‌وگوی دو ساعته ما با جعفر کاشانی است.

 

* از قدیم شروع کنیم، از شاهین و روزگاری که در فوتبال ایران بلندپروازی می‌کرد و اخلاق، سرلوحه کارش بود.

 

30 سال است که در این باره حرف می‌زنیم اما نه گوش شنوایی هست و نه زمینه‌ای برای شنیدن. فرهنگ نظام اجتماعی ما به هم خورده و هیچ کس سر جایش قرار نگرفته است. آنچه درباره یک طرز تفکر مهم است این است که چه خروجی‌ای داشته است. شاهین یک مکتب است که خودم در آن بزرگ شدم اما آیا درهای آن به روی همه باز بود یا فقط افراد خاصی باید به آن وارد می‌شدند؟ خروجی مکتب اخلاق چه بود؟ از آن بهشت موعود چه بیرون آمد؟

 

* منظورتان این است که شعار مکتب شاهین خروجی نداشت؟

 

ظاهر را نگاه نکنید و به عمق مطلب بنگرید. شاهین چه می‌گفت؟ اول اخلاق دوم درس و سوم ورزش. اگر شکم گرسنه باشد می‌شود اخلاق را تعریف کرد؟ آیا آدمی که گرسنه است می‌تواند درس بخواند؟ اگر کسی در ورزش استعداد دارد اما دو مورد دیگر را ندارد نباید به ورزش وارد شود؟ باید این طور باشد اما آیا در شاهین این طور بود؟ من می‌گویم نبود.

 

* این حرف‌ شما باب تازه‌ای برای برای نگاه کردن به تاریخ فوتبال ایران باز می‌کند. این که مکتب شاهین و شعار آن را زیر سوال می‌برید بر چه واقعیت‌هایی استوار است؟

 

اعضای شاهین چه کسانی بودند؟ امثال همایون بهزادی، حمید شیرزادگان، جاسمیان، حسین کلانی و… باشگاه برای آن‌ها چه کار کرد؟ این لغت‌ها چه زمانی مطرح شد و چه اهداف داشت؟ آن زمان مادیات در فوتبال مطرح نبود چون اصلا مادیاتی نبود. مملکت فقیر بود و ورزش جز تفریح جایگاهی در نظام نداشت. با پارچه توپ درست می‌کردند و بعدها توپ آمد اما یک دانه بود! بچه‌ها یک توپ داشتند و باید از آن حراست می‌کردند تا مبادا پاره شود. در زمین‌های خاکی زخمی می‌شدند. نه کسی به آن‌ها می‌رسید و نه اصلا نیازی بود چون چیزی نبود. انرژی همه در آن زمین خالی می‌شد.

 

* شاهین در آن دوره چه جایگاهی داشت؟

 

اهداف باشگاه شاهین قابل بررسی است. وقتی بازیکن بضاعت مالی نداشت به جای شاهین می‌رفت تیم شعاع، دارایی یا دوچرخه‌سواران. چرا به شاهین می‌گفتند تیم دانشجوها؟ آن وقت درس خواندن برای همه میسر بود؟ پرسپولیس را من درست کردم. در ایران ناسیونال هم من بودم. در شاهین هم بودم. چیزی که ملی باشد فراگیر است وگرنه گروه‌گرا می‌شود. آقای ایکس وضع مالی‌اش خوب بود، می‌رفت شاهین چون مسئولانش می‌دانستند که اگر بازیکنانش گرسنه باشند مشکل درست می‌شود!

 

* افرادی که در شاهین بودند همه انسان‌های اخلاق‌مداری بودند که این اصل را همیشه در زندگی لحاظ می‌کردند.

 

شاهین نام یک پرنده درنده است که با مکنونات قلبی سازندگان آن در تضاد بود. چرا نام باشگاه را کبوتر نگذاشتند؟ امثال بهزادی، دهداری، عراقی و سایرین، چه می‌دانستند ظلم کردن چیست یا بدی کدام است؟ شاهینی‌ها همه کبوتر بودند.

 

* شما چطور وارد شاهین شدید؟

 

من بزرگ شده شاهینم. 14 سالم بود که در دبیرستان بازی می‌کردم. دکتر اکرامی فامیل من بود و من را به شاهین دعوت کرد. سال 1322 بود و دکتر اکرامی تازه از انگلیس بازگشته بود. فوتبال آن زمان از مدارس شروع می‌شد که فکر خوبی بود. ارگان یا نهاد منسجمی برای فوتبال نبود و فقط آموزش و پرورش بود. اکرامی از قبل فوتبالیست بود و با گروهی از هم‌دوره‌ای‌هایش برای ادامه تحصیل به انگلیس رفت و چند صباحی ماند و برگشت.

 

* شاهین چطور شکل گرفت؟

 

شاهین با گروهی از دانشجوها که منتخب فکر اکرامی بودند تشکیل شد. اکرامی خانواده‌های آن‌ها را می‌شناخت. شاهین با توجه به شرایط آن زمان توانست شکل بگیرد و مورد توجه عامه مردم قرار بگیرد. شاهین فعالیت کرد تا سال 1346 که به علت سوء مدیریت از جانب باشگاه، تیم شاهین منحل شد.

 

* دلیل انحلال تیم شاهین را سوء مدیریت می‌دانید؟

 

دکتر اکرامی با توجه به موقعیت شغلی‌اش در آموزش و پرورش، بهترین‌ها را برای شاهین انتخاب می‌کرد. تیم بیشتر از 11 بازیکن لازم نداشت پس به همین دلیل افرادی که از نظر اخلاقی و خانوادگی صلاحیت داشتند و برای اکرامی هم خیلی مهم بود به تیم می‌آمدند تا بچه‌های شاهین الگو باشند. باشگاه به جز شاهین، تیم‌های زیاد دیگری داشت که هر کدام توسط فردی که مورد اطمینان اکرامی بود، اداره می‌شد.

 

* شاهین چند تیم داشت؟

 

60 تیم برای شاهین بازی می‌کردند که هر یک نام مخصوص خود را داشتند. نخبه‌های این تیم‌ها به شاهین می‌آمدند. تیم‌ها در رده‌های سنی مختلف و ناشی از فرهنگ باشگاه شاهین بودند. چلچله، پرستو، داریوش، پولاد و… اسامی این تیم‌ها بود.

 

* دکتر اکرامی به همه 60 تیم باشگاه نظارت داشت؟

 

بله! دکتر اکرامی یک حسن قوی داشت که باید از جزئیات زندگی بازیکنانش اطلاع می‌داشت. این که چقدر برای آن‌ها کار می‌کرد بحث دیگری است اما سعی می‌کرد نقطه مبهمی در تیمش نباشد.

 

* چه شد که شاهین دچار ضعف شد؟

 

شاهین از نخبه‌های تحصیل‌کرده دانشگاه و خانواده‌های مرفه شکل گرفت و به کارش ادامه داد تا سال 1338 یا 39. در آن سال سیاست دکتر اکرامی بر این شکل گرفت که تعدادی از بازیکنان باید بروند چون پیر شده‌اند. تیم نیاز به یک رفرم داشت ولی به سختی می‌شد بازیکنان تیم را کنار گذاشت. آن سال برای اولین بار فعل و انفعالاتی در باشگاه شکل گرفت و سبک پذیرش بازیکنان تغییر کرد. تعدادی بازیکن مثل دهداری، حمید برمکی و جاسمیان از شاهین آبادان به تهران آمدند.

 

* یعنی چه که می‌گویید سبک پذیرش بازیکنان در شاهین تغییر کرد؟

 

شاهین از تیم‌های تهران تغذیه می‌شد اما خوزستان چون مهد فوتبال بود، فوتبالیست‌های بزرگی داشت. آن‌ها که به شاهین آمدند، نشان داد که فرهنگ اکرامی ترک برداشته و قاعده‌ای که می‌گفت شاهینی‌ها باید از خانواده‌های تحصیل کرده و مرفه باشند شکست.

 

* چرا این تغییر و تحول شکل گرفت؟

 

هدف این بود که تیم جوان شود اما سخت بود. امیر عراقی، محمود شکیبی، خسرو غفاری، امیر مسعود برومند، حسینی، فاخری و مانند این‌ها را سخت می‌شد از تیم کنار گذاشت. برومند تا 39 یا 40 سالگی بازی کرد. مسیری که دکتر اکرامی برای انتخاب بازیکنان ترسیم کرده بود، شکسته شد و بازیکنان با فرهنگ خودشان وارد تیم شدند. این اتفاق زمینه‌ای شد برای مشکلات آینده.

 

* چه مشکلاتی؟

 

بازیکنی که از شهرستان به تهران می‌آید، پول می‌خواهد، خانه می‌خواهد، کار می‌خواهد ولی تا آن وقت این چیزها در شاهین وجود نداشت. این مسئله تلنگری برای شاهین بود. ماجرا ادامه داشت تا اینکه در سال 1343 تیم آرارات ارمنستان وارد ایران شد.

 

* این تیم ارمنستانی چه نقشی در سرنوشت شاهین داشت؟

 

آن روزها جنگ قدرت بین دارایی و تاج بود و شاهین وجه‌المصالحه قرار می‌گرفت چون محبوبیت داشت. تیم‌های خارجی که به ایران می‌آمدند باید با شاهین بازی می‌کردند. در اصل شاهین پل ارتباطی جامعه و فدراسیون فوتبال بود. روسای فدراسیون هم یا از تاج بودند یا دارایی. سرهنگ مکری از تاج بود، سرودی، خبیری و مرحوم مبشر از دارایی. سال 1343 آرارات ارمنستان به ایران آمد. آن زمان من 18 سالم بود و کلاس ششم دبیرستان بودم. آرارات تیم ملی را برد. آن روزها تیم تهران تشکیل می‌شد که در واقع تیم ملی بود ولی به نام تیم تهران بازی می‌کرد. فردای باخت تیم ملی، ما آرارات را بردیم. تیم ما منسجم بود و همه به اصول اخلاقی معتقد و مومن بودند اما پشت پرده مسائلی بود که کم و بیش می‌شنیدیم اما نمی‌دانستیم چه می‌شود.

 

* پشت پرده در شاهین؟

 

آن سال شاهین برای اولین بار ناهار داد! مرحوم اکرامی در منزل خود تیم را مهمان کرد. برنج را داخل خانه پخته بودند و از بیرون کباب گرفتند. 25 عدد کباب بود اما ما 26 نفر بودیم و به همین دلیل من و گنجاپور با هم نصف کردیم. ناگهان دیدم که دهداری نیست. تیم قرار بود به شوروی برود ولی دهداری قهر کرده بود. آن زمان خیلی رعایت بزرگتر و کوچکتر را می‌کردیم و به خودمان اجازه ندادیم که بپرسیم چرا رفته است. آخر شب، دکتر اکرامی من را صدا زد و یک پاکت به من داد و با لحن خاص خودش گفت: "کاشی جان بیا. باباجان این پاکت را می‌بری به دبیرستان ادیب و می‌دهی به آقای دری."

 

* دری که بود؟

 

دری سردبیر کیهان ورزشی بود. من آنقدر بافرهنگ بودم که پاکت را باز نکردم. آن زمان فقط یک مجله ورزشی بود و من قرار بود فردا با سردبیر آن ملاقات کنم. دیگر فکر می‌کردم که از فردا عکس من روی جلد مجله است و مشهور می‌شوم. از محله 400 دستگاه تا دبیرستان ادیب پیاده رفتم. وقتی رسیدم دیدم که شیرزادگان در دفتر دری نشسته است. شیرزادگان ستاره تیم بود و من تعجب کردم که چرا پاکت را به او نداده‌اند که بیاورد. او تا من را دید به دری گفت: "تمام چیزهایی که به شما گفتم، این هم کاشانی!" فهمیدم که می‌دانند چرا من را فرستاده‌اند. دری پاکت را باز کرد و دیدم که یک چک در آن است. دری با دیدن چک جمله رکیکی گفت و من که فکر کردم با من است به او گفتم خودتی! شیرزادگان به من گفت: با تو نیست با اکرامی است. من هم گفتم دیگر بدتر. آن اتفاق زمینه انحلال باشگاه را فراهم کرد.

 

* چرا؟

 

از همان جا اختلاف دهداری با تیم شروع شد. دهداری واسطه شاهین و کیهان بود و قرار بود شاهین برای تبلیغ دیدار شاهین با تیم خارجی 4 هزار تومان به کیهان بدهد. اکرامی گفته بود که چون کیهان زیر تبلیغ شاهین، تبلیغ موتورسیکلت سوزوکی را چاپ کرده و از نام شاهین سوء استفاده کرده، فقط 2 هزار تومان می‌دهد و این کار زمینه انحلال شاهین را فراهم کرد. البته مسائل دیگری هم در این اتفاق دخیل بود. یکی این که اکرامی از تز اولیه‌اش دست برداشت. دیگر هر که فوتبالش خوب بود به شاهین می‌آمد و تیم از آن حالت قداست بیرون آمد.

 

* مشکل دهداری چه بود؟

 

او حق داشت. به او گفته بودند که برایت زندگی فراهم می‌کنیم اما حتی یک بلیت ورزشگاه به ما نمی‌دادند. شاهین قبل اینکه در لیگ ناکام بماند گروهی از بازیکنانش قهر کردند. همین همایون بهزادی تا صبح روز شروع بازی‌ها بازیکن‌ها را جمع کرد. شش بازیکن نیامدند. بازی‌های باشگاهی شروع شد ولی دهداری که مربی بود کنار کشید و شش نفر هم به خاطر او نیامدند. حمید جاسمیان، برادران وطن‌خواه، ناظم گنجاپور، کاظم رحیمی و یکی دیگر. شیرزادگان هم گفت که نمی‌آید ولی پنهانی آمد. من و بهزادی تا صبح بازیکنان را جمع کردیم. اولین بازی هم با آرارات بود.

 

* این مسئله در چه سالی رخ داد؟

 

1346.

 

* نتیجه بازی چه شد؟

 

نیمه اول را 2 بر صفر باختیم اما در نیمه دوم سه گل زدیم و تیم شکل گرفت. ما جوان بودیم اما تعصب داشتیم. بعد هم که تیم به شوروی رفت، دهداری نیامد. اختلافات داخلی موجب شد که تیم دچار خیلی مسائل شود. خود من فکر نمی‌کردم که تیم شکل بگیرد. آن زمان رییس فدراسیون فوتبال، سرهنگ سرودی بود. خدا رحمتش کند. ما تمام تیم‌ها را بردیم و شرایط طوری شد که آن شش بازیکن بازگشتند. البته دکتر اکرامی آن‌ها را نمی‌پذیرفت ولی به هر حال بازگشتند. دو بازی به پایان فصل مانده بود و ما چهار امتیاز از تیم دوم یعنی دارایی پیش بودیم.

 

* آخر فصل چه شد؟ این فصل آخرین فصلی بود که شاهین به این اسم در آن شرکت کرد؟

 

دو بازی به پایان فصل باقی مانده بود و ما با تهران‌جوان بازی داشتیم. تهران جوان یک بازیکن دو اخطاره داشت به نام محمد طیبی که او را در ترکیب قرار داده بودند. ما یک گل خوردیم و سه گل زدیم. بنا نبود کسی اعتراض کند. اگر هم نیازی به اعتراض بود می‌شد بعد از بازی این کار را کرد. نمی‌دانستیم که در جایگاه ورزشگاه امجدیه (شیرودی) چه می‌گذشت اما بعدها فهمیدیم که مسائل خیلی وسیع‌تر بوده است.

 

* منظورتان از اتفاقات جایگاه، درگیری مدیرعامل باشگاه با رییس فدراسیون است؟

 

بله! گویا عبدالله خواجه‌نوری که رییس باشگاه بود به خاطر بازیکن دو اخطاره تهران جوان به سرهنگ سرودی اعتراض می‌کند. خواجه نوری از یک خانواده محترم بود ولی سرودی به گوش او سیلی می‌زند و همراهان او هم خواجه نوری را می‌زنند. این اتفاق در نهایت به انحلال شاهین انجامید.

 

* پس از انحلال شاهین چه کردید؟

 

ما سرمایه‌های باشگاه بودیم و به همین دلیل مدتی صبر کردیم. پاس، کلانی، من و بهزادی را می‌خواست. کلانی اصلا نیامد. من و بهزادی رفتیم و قرارداد بستیم اما وقتی از باشگاه بیرون آمدیم پشیمان شدیم و گفتیم که نمی‌آییم.

 

* و آن وقت پرسپولیس متولد شد؟

 

نهایتا پشت پرده تبادل نظر شد و پرسپولیس که آن زمان در دسته دو بود به لیگ آمد و بازیکنان شاهین به آن تیم رفتند. من آخرین نفر بودم چون با عقاب قرارداد بستم. کسانی که به پرسپولیس رفتند امثال کلانی، شاهرخی، بیوک وطن‌خواه، آشتیانی، معینی، رضا وطن‌خواه، هادی طاووسی و شیرزادگان بودند.

 

* بازیکنانی که به پرسپولیس رفتند پولی هم گرفتند؟

 

بچه‌های شاهین فرهنگ نجیبی داشتند. در شاهین نه این که پول نگرفتیم که اصلا به خودمان اجازه ندادیم درباره پول حرف بزنیم. وقتی شاهین منحل شد به پرسپولیس رفتیم اما آن جا هم پولی نبود. بعدها سبک و سیاق زندگی عوض شد. همان وقت دارایی و شعاع پول می‌دادند. تاج هم پول می‌داد ولی نه در حد امروز بلکه در حد همان دوران. شاهین ولی به هیچ کس پول نداد. حتی کفش ورزشی هم به ما ندادند!

 

* حتی کفش؟

 

یک روز از طرف باشگاه شاهین به من حواله خرید کفش دادند. آن زمان برندهای معروف امروز نبودند بلکه یک فروشگاه پایین امجدیه بود که از آنجا کفش می‌خریدیم. حواله را دادم به فروشنده و او گفت که قیمت کفش 30 تومان است. 15 تومان را حواله تامین می‌کرد و 15 تومان را من باید می‌دادم. خدا بیامرز عبدالله ساعدی با من بود. او به فروشنده گفت که قیمت کفش 15 تومان است پس چرا آن را 30 تومان می‌فروشد؟ فروشنده جمله‌ای گفت که با شنیدنش خشکم زد. او مدعی شد که به او گفته‌اند این طور بگوید!

 

* چه شد که بازیکنان شاهین که به پرسپولیس رفته بودند، از آنجا هم خارج شدند و به پیکان رفتند؟

 

ایران خودرو، پیکان را تولید می‌کرد و به تبلیغات نیاز داشت. محمود خیامی یکی از بهترین مدیران مملکت بود و اگر اجازه پیدا می‌کرد یک "رئال مادرید" در ایران درست می‌کرد. پیکان آن روز بهترین تیم ایران بود. ما قهرمان جام دوستی شدیم و در فینال زسکا مسکو را زدیم.

 

* پس چه شد که پیکان موفق نشد؟

 

وقتی رییس یک مجموعه، مستقیم وارد بازی می‌شود باید فاتحه کار را خواند. اگر مشکلی پیش بیاید، افراد نمی‌دانند به چه کسی مراجعه کنند. پرسپولیس یک سال قهرمان باشگاه‌های تهران شد و به آسیا رفت اما به مسابقه‌ها دیر رسیدیم. فردای روزی که رسیدیم، بازی داشتیم. آن سال با تیم رژیم اشغالگر قدس مساوی کردیم و به جایگاهی که حق ما بود نرسیدیم. بعد از آن بود که بازیکنان به پیکان رفتند ولی من و کلانی نرفتیم. حال آن که ارتباط من با خیامی تنگاتنگ‌تر از سایرین بود. من به یک اصول اخلاقی پایبند بودم و هنوز هم هستم. بعد از آن به پیکان رفتم و یک سال آنجا بودم.

 

* بعد از یک دوره کوتاه بار دیگر بازیکنان به پرسپولیس بازگشتند. دلیل این مسئله چه بود؟ چرا پیکان در راه ماند؟

 

پیکان یک سال قهرمان ایران شد و به جای تیم ملی در جام دوستی شرکت کرد اما به عللی خیامی از تیم‌داری انصراف داد و بازیکنان به پرسپولیس برگشتند.

 

* سرنوشت شاهین و دکتر اکرامی بعد از ماجرای سال 46 چه شد؟

 

جلسات متعددی داشتیم که با حضور شاهین موافقت شود ولی در نهایت پذیرفتند که باشگاه با تیم دومش یعنی شهباز وارد مسابقه‌ها شود آن هم با این شرایط که دکتر اکرامی در آن هیچ نقشی نداشته باشد. به همین دلیل برای اولین بار جواز باشگاه به نام امیرمسعود برومند صادر شد.

 

* این اتفاق در چه سالی رخ داد؟

 

1354.

 

* دکتر اکرامی بعد از آن چه کردند؟

 

او به همراه محمود مشحون (رییس فعلی فدراسیون بسکتبال) مدرسه پویا را باز کرد و تا سال‌ها آنجا بود.

 

* و شاهین دیگر نبود تا این که انقلاب اسلامی به پیروزی رسید.

 

باشگاه تا زمان انقلاب با نام شهباز کار کرد و بعد از انقلاب دوباره شاهین شکل گرفت و شهباز از نو به شاهین تبدیل شد.

 

* دیگر با دکتر اکرامی کار نکردید؟ او بعد از انقلاب به شاهین بازنگشت؟

 

سال 1358 برای ماموریت به خارج از کشور رفتم. آن سال‌ها به خاطر فعل و انفعالات مملکت برخی مغضوب و برخی محبوب شده بودند. سال 64 به ایران بازگشتم. یک روز که از خانه بیرون آمدم دیدم دکتر اکرامی جلوی خانه نشسته است. من عادت دارم که صبح‌ها بعد از نماز جلوی در خانه را آب و جارو می‌کنم. آن روز هم دیدم که دکتر اکرامی جلوی خانه نشسته است. اکرامی مثل پدرم بود. او من را از کلاس 10 دبیرستان ناصرخسرو به شاهین برده بود. یک ماه زیر نظر او تمرین کردم و به شاهین رفتم. در اولین سفر تیم به خوزستان، در ایستگاه راه آهن 5 هزار نفر به استقبال تیم آمده بودند. در اهواز گوش چپ بازی کردم و سه گل زدم. بازی بعد با تیم کارگر، یکی از بازیکنان مدام من را می‌زد. به او گفتم چرا من را می‌زنی؟ برو بهزادی را بزن. یک تنه به من بزنی، شش تا معلق می‌زنم! (با خنده)

 

* از بحث دور نشویم. گفتید که سال 64، دکتر اکرامی به دیدن شما آمد. چه حرف‌هایی با هم زدید؟

 

آن زمان پرسپولیس دست خودم بود. گفت: "یادت هست که کوچک بودی و به شاهین آمدی؟ حالا باید آن را بسازی."

 

* چه کردید؟

 

سه شرط گذاشتم و آمدم. زمینی به وسعت 25 هزار متر بود که فقط 19 هزار مترش خریداری شده بود. 5 هزار متر هم از سوی نفیسی، شهردار وقت داده شده بود که در آن کتابخانه و استخر بسازند. من در فضای ضد و نقیضی قرار گرفتم. یک طرف اکرامی بود و طرف دیگر برومند. هدفم ساختن باشگاه بود؛ باشگاهی که موزه داشته باشد و همه ببینند که چه کسانی با چه امیدهایی به آن آمدند. نسل امروز باید بدانند کسانی که شاهین را ساختند، یک جفت جوراب نداشتند. خودم سپاه دانش بودم. برای فامیل قمپز در کرده بودم که خبری هست! کدخدای ده ما پسرش را با من فرستاد که بازی تیم ملی با استرالیا را از نزدیک ببیند اما ما را راه ندادند. خجالت کشیدم و گفتم که نمی‌آیم. دنبالم دویدند و پنج بلیت سه تومانی به من دادند. بلیت جایگاه پنج تومان بود.

 

* بعد چه شد؟

 

سپس با مهندس فرخ‌ هاشم‌زاده آشنا شدم. او گفت که هر کاری برای شاهین می‌کند به شرطی که من کنارش بمانم. ابتدا برای باشگاه شخصیت حقوقی گرفتم. خسرو غفاری برای باشگاه اساسنامه‌ای نوشت و چون باید این اساسنامه به تصویب مقامات می‌رسید و آن‌ها هم من را دوست داشتند، مشکل درست نشد. شاید مراحل این کار یک سال طول می‌کشید ولی برای من دو ماه هم نشد. بعد به دنبال سند رفتم. سند قبلی شرکتی بود و شاهین به صورت انتفاعی به نام چند نفر بود. نمی‌دانستم داستان چیست.

 

* بعد از ثبت باشگاه و گرفتن سند زمین چه کردید؟

 

بزرگ‌ترین آرزویم ساخت موزه و آکادمی باشگاه بود. مدرسه‌ای که در آن همه کسانی که استعداد داشتند، بیایند. می‌خواستم شاهین به یک رئال مادرید تبدیل شود. شبانه‌روز کار کردم. یک مگاوات برق برای باشگاه گرفتم و در آن چاه عمیق زدم. می‌توانستم بهترین تیم‌ها را داشته باشم اما گفتم بهتر است اول شاهین درست شود چون وقتی هویت باشگاه بین‌المللی شود به منابع اقتصادی نیاز پیدا می‌کند.

 

* کار طاقت‌فرسایی انجم داده‌اید.

 

سر همین کار مریض شدم و روی کمرم یک عمل جراحی انجام دادم. متاسفانه ما بهارمان خیلی کوتاه است. تا وقتی در سایه هستی، کارت را می‌کنی اما وقتی بیرون می‌آیی همه می‌آیند. همین کار را در پرسپولیس هم کردم. وقتی باشگاه ساخته شود، با فرهنگ خودش بازیکن می‌سازد. این تز دکتر اکرامی بود. باشگاه باید کسانی را بیاورد که شان و شئون آن‌ها به باشگاه بخورد. شاهین امروز سال‌هاست که از هدفش دور شده است.

 

* از نظر سخت‌افزاری برای باشگاه چه کردید؟

 

سالنی که پایین ساخته شده 20 در 30 متر بود که من آن را در ابعاد 30 در 80 متر ساختم که در آن خوابگاهی بسازم و هر سال شاهینی‌های سراسر کشور را دعوت کنم و المپیک شاهینی‌ها را برگزار کنم. می‌خواستم کاری کنم که نخبه‌های شاهین در کالج باشگاه درس بخوانند تا مدیران آن هم از خود باشگاه باشند. آن وقت خانواده‌ها هم می‌آیند و مانند اوایل کار شاهین پشت تیم قرار می‌گیرند. 100 هزار متر زمین در شهریار گرفتم تا در آن استادیوم 40 هزار نفری بسازم.

 

* چه زمانی این زمین را گرفتید و سرنوشت آن چه شد؟

 

زمان مدیریت هاشمی طبا در سازمان تربیت بدنی بود. بعد از آن مریض شدم و دیگر دنبالش را نگرفتم.

 

* اگر اجازه بدهید به زمان حال برسیم. فوتبال ایران را در شرایط امروز چطور می‌بینید؟

 

مشکل امروز فوتبال ما سوء مدیریت است. دیگر بحث تفریح نیست. ورزش قهرمانی کلیه اقشار از خرد و کلان را در بر می‌گیرد. امروز در ورزشگاه از هر فرهنگی تماشاگر نشسته است. وقتی لیونل مسی گل می‌زند همه خوشحال می‌شوند و یکدیگر را در آغوش می کشند. کار مردم باید به دست مردم انجام شود. بخش خصوصی باید در چارچوب طرح‌های ملی دولت وارد کار شود. تمام اهداف ملی کشورها توسط باشگاه‌ها شکل می‌گیرد. در اسپانیا رئال مادرید متعلق به دولت است، بارسلونا هم همین طور. اقتصاد باید شکوفا شود و اتحادیه باشگاه‌ها باید شکل بگیرد.

 

* پس معتقدید که باشگاه‌ها می‌توانند در جامعه نقش‌های وسیعی بازی کنند؟

 

در ورزش همه چیز هست. خوب نیست که گروه خاصی در آن بیندیشند. می‌توان با باشگاه‌ها خیلی از مسائل را حل کرد. وقتی بحث داربی می‌شود حتی در هیات دولت دو ساعت درباره‌اش بحث می‌شود پس خیلی اهمیت دارد. مهم است که سیستم را چه کسی درست می‌کند؛ او که متحجر است یا او که هدفش جهش به آینده است! در فوتبال ساحلی روسیه را به عنوان بهترین تیم دنیا بردیم چون عشق در آن بود. بازیکن شش متر خودش را پرت می‌کرد که توپ حریف گل نشود. اگر این عشق هدایت شود، نسل جوان را جذب می‌کند. این کار در باشگاه‌ها درست می‌شود.

 

* آیا شما دکتر اکرامی را به عنوان "معلم اخلاق" قبول دارید؟

 

صددرصد. اخلاق تعریف دارد و در زمان و مکان قابل بررسی است. الان در فوتبال ما باشگاه نیست بلکه همه تیم هستند. باشگاه سازمان دارد و شرح وظایف افراد در آن مشخص است. شاهین 60 تیم داشت که در شهرستان‌ها هم فعال بودند. آرزو داشتم روزی المپیک شاهینی‌ها را برگزار کنم. می‌خواستم شاهین مجالی باشد برای آن‌ها که استعداد دارند اما استطاعت ندارند تا در آن پرورش یابند و اخلاق‌مدار شوند. نه تنها فوتبالیست شوند بلکه مدیر و متخصص هم بشوند. اگر تربیت شده باشگاه باشند، می‌شوند حافظ منافع باشگاه، تیم هم می‌شود یک خانواده. باشگاه باید استادیوم داشته باشد. همه باشگاه‌ها رستوران‌های 2000 نفری دارند. هواداران به آن جا می‌روند و ضمن غذا خوردن با بازیکنان عکس می‌گیرند. بخش خصوصی باید در قالب طرح ملی وارد کار شوند.

 

* مکتب شاهین امروز هم می‌تواند اجرا شود؟

 

بله می‌شود! تمام این‌ها در باشگاه‌ها شکل می‌گیرد. بازیکن که در باشگاه عضویت پیدا می‌کند، هدفمند آموزش می‌بیند. باشگاه به او کمک می‌کند که در سطح ملی رشد کند و زبان خارجی بیاموزد. باشگاه کتابخانه در اختیار بازیکن می‌گذارد. باشگاهی که 20 – 30 میلیون هوادار دارد، همه چیزش باید حساب و کتاب داشته باشد.

 

* در پایان از شما می‌خواهم که درباره کلمات زیر در یک جمله احساس خود را بیان کنید.

 

– دکتر اکرامی: مرد بزرگی بود.

– شاهین: می‌توانست خیلی نقش‌ها در ورزش ایران بازی کند.

– مکتب شاهین: اگر درست اجرا شود، نیاز امروز جامعه است.

– شاهینی‌ترین فرد: خودم، همایون بهزادی، حسین کلانی. شاهینی‌ترین‌ها کسانی بودند که با امید به آینده آمدند و جوانی خود را گذاشتند و طرفی نبستند و رفتند. اگر موزه باشگاه درست شود، نسل امروز می‌فهمد که قدیمی‌های باشگاه همه تحصیل کرده بودند. نادر افشار، امیر عراقی، محمود شکیبی، خسرو غفاری و برادر مرحومش و خیلی‌های دیگر که اسمی از آن‌ها نیست و نسل امروز آن‌ها را نمی‌شناسد.

 

 

برای ثبت نظرات خود بدون نیاز به تایید عضو کانال تلگرام پرسپولیس نیوز شوید(کلیک کنید)