خبرگزاری پرسپولیس : «عزیزان صدای مرا از ورزشگاه کریکت گرین ملبورن میشنوید. امروز ۱۱ مرد سفیدپوش کشورمان در این زمین یک دست سبز به دیدار استرالیاییها آمدهاند».
برای نسلی که تفریحش لیلی، هفت سنگ، گل کوچک و … بود، یک مسابقه فوتبال، آن هم در روزی که جدالی سخت بین امید و ناامیدی بود، اهمیت زیادی داشت.
آنقدر مهم بود که بچههای دبیرستانی، برای زودتر تعطیل کردن کلاس درس به مدیر مدرسه التماس کنند و یک رادیوی جیبی هم محض احتیاط همراه داشته باشند!
این فوتبال آنقدر مهم بود که یکی به زور سرفه کند تا خانوادهاش مجاب شوند که بیمار است و باید در منزل استراحت کند! و وقتی فوتبال شروع شد، یادش برود که باید سرفههای ممتدی داشته باشد و بعد هم دعوای پدر را به جان بخرد…
یک مسابقه فوتبال بود، اما برای خودش دنیایی داشت، تاریخ به یاد نداشت مسابقه دیگری در ایران اینقدر حرف داشته باشد، حتی دربیهای سرخابی.
اینجا بحث یک ملت بود، بازی آنقدر هیجان داشت که تخمهای هم در کار نباشد. ندای قلب 60 میلیون ایرانی به خدا رسید. ملتی که چراغ علاءالدینی را روشن کرده و تا سر زیر پتو رفته، میخواست تیمش نبازد، یک مساوی میخواست، امید بود اما انگار هم نبود، دوست داشت تیمش نبازد اما انگار آرزویی محال بود، آنقدر دست نیافتنی که وقتی بازی دو بر صفر به سود استرالیا شد، خیلیها تلویزیون را خاموش کردند.
و آنهایی که همواره ندای«گفته بودم، نمیشه» را سر میدهند، باز جملات تلخشان را فریاد بزنند.
یک نیمه خداحافظ جامجهانی
ایران به دست خود، شانسهای راحتتر را برای صعود از دست داده بود تا لقمهای که خیلی راحت به دهان میرسید را دور سرش بچرخاند و بعد آماده خوردن کند.
مقابل ژاپن با وجود جانفشانیهای عابدزاده، ایران 3 بر 2 مغلوب شد تا سرنوشت فوتبال ملیمان با نام استرالیا گره بخورد.
بازی رفت در آزادی یک بر یک مساوی شد و استرالیا کار خود را برای صعود در ملبورن با تماشاگران خودی راحت میدید.
تریونهبلز جنگ روانی را از همان تهران آغاز کرده بود و با خطرناک و ناامن اعلام کردن ایران، حتی آب آشامیدنی تیمش را نیز از استرالیا با خود به تهران آورده بود.
بازی ظهر روز هشت آذر (به وقت تهران) با هجوم وحشتناک استرالیاییها در مقابل دیدگان نزدیک به 85 هزار تماشاگر در ورزشگاه کریکت ملبورن شروع شد.
« بسمالله الرحمنالرحیم. عزیزان صدای مرا از ورزشگاه کریکت بیرین ملبورن میشنوید. امروز 11 مرد سفیدپوش کشورمان در این زمین یک دست سبزپوش به دیدار استرالیاییها آمدهاند که در همین ابتدای کار فرصت برای رابی اسلیتر…»
بازی اینگونه با صدای جواد خیابانی آغاز شد. اگر هم امیدی بود، با این هجوم بیامان به یاس تبدیل میشد.
استرالیاییها میزدند و عابدزاده میگرفت، دو تایش هم درون دروازه جای گرفت، هری کیول و ویدمار گلزنان میزبان بودند.
بازی 2 بر صفر به سود استرالیا بود و این تنها یک معنی داشت: خداحافظ جامجهانی؛
کاردی که تاریخساز شد
تماشاگرنمای استرالیایی! که شاید هم برای مردمش تماشاگرنما نبود، با کارد به جان قفس توری افتاد، نمیدانست همان هجوم تاریخ را رقم میزند…
احمدرضا عابدزاده کاپیتان تیم ملی ایران بود، از آن سوی میدان، امواج مثبت را برای همتیمیهایش ارسال میکرد.
مرد برزیلی که سرمربی چند هفتهای تیم ملی ایران بود، پک محکمی به سیگار زد و آن را به گوشهای انداخت…
در آن شرایط سخت و بحرانی که همه از صعود قطع امید کرده بودند، او همچنان میخندید، تماشاگرنما با عصبانیت تور دروازه ایران را پاره کرده بود اما عابدزاده خونسرد، گویی که هیچ نگرانی و استرسی ندارد، بیاعتنا به جو سنگین ورزشگاه، خودش را گرم کرد، با مدافعانش حرف زد، انگار نه انگار که اتفاقی افتاده، بازی از نگاه او ادامه داشت، همچنان که زندگی در بیرون از این چارچوب سبز جریان داشت.
گلهای کریم و خداداد، بازگشت به زندگی
بازی برای ایران از نو شروع شده بود، استرالیا با تری ونهبلز مغرورش، بلیت فرانسه را برای خود رزرو کرده بود.
شاید آژانسهای مسافرتی هم در فکر سودهای کلانی بودند که از سفر تماشاگران به فرانسه عایدشان میشد.
کدام هتل، کدام پرواز؟ اما این پایان داستان بازی پلیآف آسیا نبود.
کریم باقری با پاس خداداد عزیزی دروازه مارک بوسنیچ را باز کرد، دوباره امید، اما استرالیا همچنان خودش را در فرانسه میدید، لحظاتی بعد خداداد عزیزی…
«باز هم خداداد، باز هم روی زمین، این غزال تیزپای فوتبال ایران»
صدای خیابانی صدای ماندگاری شد که با این بازی عجین گشت.
حماسه ملبورن، حماسه جواد خیابانی هم بود!
پرچم ایران بر فراز دستان علی دایی و احمدرضا عابدزاده…
سکوت بود و ورزشگاه کریکت ملبورن و 14 دلاورمرد ایرانی در کنار والدیر ویهرای برزیلی که ماموریتش همراهی ایران در سه بازی پایانی و صعود ایران به جامجهانی بود و بعد از آن ایران را برای همیشه ترک کرد.
تیمی که دیگر تکرار نشد
تلفیقی از امید، غیرت، تعصب در تیمی یازده نفره «احمدرضا عابدزاده، محمد خاکپور، نعیم سعداوی، افشین پیروانی، مهدی پاشازاده، حمید استیلی، کریم باقری، رضا شاهرودی، مهدی مهدوی کیا، خداداد عزیزی و علی دایی»
ذخیرهها هم آمدند، ابراهیم تهامی با وقتکشی به یادماندنیاش، علیرضا منصوریان و علیاکبر استاد اسدی.
بازی دو بر دو مساوی شد و هشت دقیقه کذایی، شاید این بیشترین وقت اضافهای بود که ساندر پل در تاریخ داوریاش اعلام کرد.
سرانجام سوت پایان و در آغوش کشیدن ساندرپل از سوی حمید استیلی و صورت اشکبار مردی که بعدها گل تاریخساز بازی ایران و آمریکا را هم به ثمر رساند.
دوباره هشت آذر، دوباره نیاز به حماسه و دوباره فوتبال
چه تقارن جالبی، در آستانه هشت آذر، باز هم کار تیم ملی به اما و اگر کشیده شده و اینبار شانس شاگردان کیروش برای صعود به جامجهانی کم به نظر میرسد.
کار دوباره سخت شده و این لقمه چرب به سختی به دهان میرود، اما باز هم کار نشد ندارد.
وضعیت دشوارتر از آن هشت آذر به یادماندنی نیست. دوباره میتوان مردم را شاد کرد، دوباره میتوان تاریخساز شد.
بچه دبیرستانیهای آن روز پاییزی که مرگ و امید را در یک نود دقیقهی فراموش نشدنی تجربه کردند، حالا هر کدام برای خودشان کسی شدهاند، شاید دیگر به اندازه آن هشت آذر، فوتبال را دوست نداشته باشند اما هنوز هم به صعود تیم ملی به جامجهانی امید دارند.
گزارش از مرضیه دارابی
برای ثبت نظرات خود بدون نیاز به تایید عضو کانال تلگرام پرسپولیس نیوز شوید(کلیک کنید)
Monday, 25 November , 2024