اگر اینجا بازنده ای هم باشد همه ما باخته ایم. نه تنها عادل که او اتفاقا" هنوز پرچم را در دست دارد.پرچم مبارزه یا پرچم کمک داوری که در آفساید بودن «بعضی ها» را هوار بکشد.

گل ؛ نیمه شب طولانی پژمان بُعد زمانی را با جغرافیا در آمیخته است.امکنه و ازمنه هایی که با فوتبال گره خورده اند یا شاید فوتبال با آنها.متر و معیارها اگر« اتوپیا» و مدینه فاضله باشد تکلیف همه معلوم است. رفوزه هایی هستیم که آمال هایمان با داشته هایمان نمی خواند. «خیلی» هم نمی خواند! عادل در سطر سطر یادداشت پژمان گوشه ای کز کرده و در این دادگاه یکطرفه ، متهمی است که مجال نمی یابد حتی کف پایش را با تخته زیر جایگاه متهم آشنا کند. نه ؛ این منصفانه نیست!
بزرگی گفته بود « بغض خوشه نیست، خرمن است» راست می گفت. خرمنی که کبریتی می خواهد تا منفجر شود.ذره ذره خوشه های هجمه هایی از سوی همان دست آدم هایی که قرار بود« پایین» کشیده شوند حالا خرمن «بغض» عادل را تشکیل داده اند و او در شوره زار بی بذری که قرار بود مهد پرورش فیلسوف مآب ها باشد شمشیر زن تنهایی است که هر سنگ و صخره ای می تواند برایش سپری باشد ولو موقت. اسفندیار هم که باشی«چشم» تو همان«پاشنه آشیل» است. باید جایی نفسی تازه کرد و جرعه ای آرامش طلبید.

رفسنجان….خوی….نازی آباد….دولاب….نه ؛ قرار نیست اتفاق تازه ای بیافتد.سهم عادل  از این فوتبال را نباید جدا کرد.او هم ناچار است گاهی دست به عصا باشد.عصایی که اگر بیافتد نظم و نثر بغض هایش در هم می آمیزد. در سیمای دولتی ما قرار نیست عادل هرشب شوالیه و سرهنگ و سردار را به میدان بکشاند و برایشان تیغ عریان نشان دهد. او در این فوتبال باید کنار همه این هایی باشد که یک بار روبرویش قرار می گیرند و روزی از سر اجبار در کنارش. چه می توان کرد در این مزرعه آفت زده؟ او زندانبان این صحرای برهوت نیست که برایش بنویسیم« شک دارم به ترانه ای که زندانی و زندانبان با هم زمزمه می کنند» او هم مانند همه ما در این فوتبال نفس می کشد. دم و بازدم های او را کنار« خروپف» آنهایی بگذاریم که خود را به خود خواب زده اند. نه؛ همین حضور عادل هم برای این فوتبال غنیمتی است.« محدودیت ها» و خط قرمزها اگر چه در برنامه عادل گاهی تا مرز صورتی کمرنگ هم پیش رفته اند اما زبان تیز عادل و هوش بالایش هم نمی تواند پاک کن آنها باشد. او را حالا در قالب همین « چارچوب» نقد کنیم نه در متر و معیارهای دست نیافتنی.

از همان 14 سال پیش تا امروز را بیا با هم بشماریم.در سایه همان افق تغییر، در سایه همان امیدواری به کشف های تازه و دروازه های گشوده شده برای باسوادها و فیلسوف مآب ها، کاشف چند نفر بودیم؟ تا چند می شود شمرد؟با سوادی مانند علی دایی کنار خط چه می کند؟حرفهای اتو کشیده مجید جلالی کدام«ویندوز» را مقابل این فوتبال کرخت و البته زمخت باز کرد؟ کوپن جام ها چگونه تقسیم شد؟

اگر اینجا بازنده ای هم باشد همه ما باخته ایم. نه تنها عادل که او اتفاقا" هنوز پرچم را در دست دارد.پرچم مبارزه یا پرچم کمک داوری که در آفساید بودن «بعضی ها» را هوار بکشد.کودکی باشد نشسته بر درختی که لختی پادشاه را یادمان می آورد.با یار کشی یابدون آن؛ با بغض های جشنواره ای یا بدون آن؛ کافی است باشد که هست.

عادل تاریخ انقضای هر ماجرایی را می بیند. همین کافی است. یک شب « شوالیه» حاجی سیبل است و شبی دیگر«حاجی شوالیه» یار خودی! یار خودی که نه؛ کسی که در تیم حریف توپ می زند اما می شود کاری کرد که « گل به خودی » بزند و می زند. کافی است بگوید« فلانی در دلش به عادل احترام می گذارد» تا بتوانی بفهمی دل و زبان ها خیلی وقت است یکی نیستند! کافی است بگوید « کنترل سکوها دست ما نیست» تا بپرسی « آنجا که قلیل جمعیت حاضر در کمپ را تحت کنترل دارید چه گلی بر سر سکوها زده اید که بنا باشد ریموت سکوهای آزادی را هم به دست بگیرید؟» هم او می گوید«هم من و هم قلعه نوعی با لیدرها برخورد کردیم. می دانم فرد صادقی هستید » تا بتوانیم بپرسیم« قلعه نوعی گفته بود عصر همان روز اتفاق کمپ، به دوستی گفتم ببین امشب 90 چه بازتابی می دهد این اتفاق را.فردوسی پور مافیای فوتبال ماست.پس اگر برخوردی در کمپ بوده که شایسته برخورد با لیدرها بوده لابد عادل حق داشته آن را بازتاب دهد». تناقض ها را باید از لابلای حرفهای طرف مقابل بیرون کشید. با بغض، با ترحم یا با هر چاقوی جراحی دیگری. بگذاریم عادل هم یکی از خودمان باشد.ردای قدیس معصوم را تن هر کسی بپوشانی ، معصومیت از دست رفته اش «تیترخور» خواهد داشت. عادل هم یکی است مثل همه ماها. اشتباه می کند، یکسویه به قاضی می رود، خسته می شود، یارکشی می کند،«نصیر» را « ناصر» می بیند اما هرچه هست او هنوز هم تنها دلخوشی فوتبالی است که پس از 14 سال 5 عنصر دلبخواه آمال های 14 سال قبل را تربیت نکرده است.

 

برای ثبت نظرات خود بدون نیاز به تایید عضو کانال تلگرام پرسپولیس نیوز شوید(کلیک کنید)