چرا هوادار ايراني از بازيكن ميلياردي‌ متنفر است؟

 

1- شكست نابخشودني تيم ملي مقابل لبنان در كنار نمايش دور از انتظار بسياري از بازيكنان سرشناس ايراني در مسابقات داخلي،‌ باعث شده است تا در برهه كنوني، ‌بيش از هر زمان ديگري ستاره‌هاي اسم و رسم‌دار فوتبال كشورمان تحت فشار شديد رسانه‌ها و افكارعمومي قرار بگيرند. اين روزها تقريبا هه جا حرف از «ميلياردي‌هاي بي‌خاصيت» است؛ آنها كه از ديدگاه خيلي از مردم انگار متهم رديف اول ناكامي‌هاي اخير تلقي مي‌شوند. در فوتبال ما زياد پيش آمده كه انگشت اتهام به سمت مديران سياسي و غيرمتخصص يا مربيان شكست خورده و ناكارآمد نشانه برود. امرزو اما، باوجود اينكه همچنان مشكلات زيادي در اين حوزه‌ها وجود دارد، قاطبه علاقه‌مندان به فوتبال ترجيح مي‌دهند عملكرد ضعيف بازيكنان را زير سوال ببرند و از اين گروه به عنوان عاملان اصلي فجايع اين سال‌ها نام ببرند. مشكلاتي كه از مدت‌ها پيش بين هواداران و ستاره‌ها به وجود آمده بود، حالا به شكل خيره كننده‌اي تشديد شده است. فرياد عليه بازيكناني كه به آنها لقب «بي‌غيرت» داده مي‌شود، اين سال‌ها به يكي از رايج‌ترين شعارهاي تماشاگران ناراضي در استاديوم‌هاي ايران تبديل شده و به ويژه حالا كه كيفيت كار سوپر استارها نه در فوتبال ملي و نه در حوزه باشگاهي چنگي به دل نمي‌زند، بهترين مجال ممكن براي تخطئه آنها نزد عامه مردم پديد آمده است. اما واقعا چرا اين اتفاق رخ مي‌دهد؟‌چطور خيلي از طرفداراني كه براي تماشاي بازي تيم‌هاي محبوب‌شان به استاديوم‌ مي‌روند يا پاي تلويزيون مي‌نشينند، عليه ستاره‌هاي همين تيم‌ها ذهنيت منفي دارند و منتظرند تا در اولين فرصت از خجالت آنها در بيايند؟ چگونه مفهوم «بازيكن ميلياردي» به كليد واژه انتقام‌جويي شفاهي توده مردم از فوتباليست‌هاي ناموفق تبديل مي‌شود و فشار را به جايي مي‌رساند كه آنها با رسانه‌ها قهر كنند و از پاسخگويي طفره بروند؟

2- اولين پاسخ به اين سلسله از سوالات آن است كه از نظر بخش قابل توجهي از افكارعمومي، فوتباليست‌هاي امروزي استحقاق دستمزدهاي كلان دريافتي‌شان را ندارند. حقيقت آن است كه سطح كيفي ستاره‌هاي كنوني فوتبال ايران نسبت به گذشته شديدا افت كرده، اما پول پرداختي به آنها افزايش افسارگسيخته‌اي داشته و اين، همان تناقضي است كه فوتبال‌دوستان متعصب را آزار مي‌دهد. درك اين مساله كه كريم انصاري‌فر ده‌ها برابر خداداد عزيزي يا علي دايي پول بگيرد و محسن بنگر با اين حال و روزش در يك فصل به اندازه همه زندگي محمد پنجعلي و افشين پيرواني ثروت جمع كند، براي هوادار دلسوخته فوتبال ايراني كار آساني نيست. تا يكي، دو دهه قبل زمين‌هاي خاكي و فوتبال خياباني و سالني مهم‌ترين منابع ظهور ستاره‌هاي خودجوش و باكيفيت براي فوتبال حاضري‌خور ايران بودند و گاهي از دل اين ميادين، نوابغي مثل علي كريمي و مجيد نامجومطلق بيرون مي‌آمدند. با تغيير سبك زندگي مردم، متحول شدن تفريحات و سرگرمي‌هاي عمومي و نيز پررنگ‌تر شدن مشكلات اقتصادي، به تدريج نقش كليدي فوتبال محلي در توليد ستاره‌هاي مهم و اثرگذار هم از بين رفت. با اين وجود باشگاه‌هاي ايراني به جاي آنكه از حالت مصرف‌كننده خارج شويد و رو به كشف و تربيت استعدادهاي جديد بياورند، تصميم گرفتند كاهش عرضه را با افزايش تقاضا جبران كنند. نتيجه اين استراتژي غلط هم پديد آمدن وضعيت بغرنج فعلي بود؛ آنجا كه بازيكنان متوسط با اندكي استعداد، كلي مشتري دست به نقد پيدا كردند، قيمت خودشان را حسابي بالا بردند و با برآورده نكردن انتظارات، فستيوالي از جنگ اعصاب به راه انداختند. واقعا بازيكناني مثل قاضي، برهاني، غلام رضايي يا محمد نوري اگر دو دهه قبل ظهور مي‌كردند، چقدر شانس براي چند دقيقه بازي در پرسپوليس و استقلال يا تيم ملي داشتند؟!

3- همه داستان اما، همين نيست. يكي از ديگر عواملي كه باعث مي‌شود دريافتي كلان ستاره‌هاي لوكس و البته ناكارآمد ايراني با انتقاد شديد عمومي روبه‌رو شود، چرخه غلط و زيان‌بار گردش پول در اين حوزه است. حقيقت آن است كه در شرايط سالم و طبيعي و در كشورهاي مترقي، فوتبال پديده‌اي سالم و سازنده عليه معضلات اجتماعي و اقتصادي است، اما اشتباهات بنيادين رخ داده در ايران، باعث مي‌شود اين رشته ورزشي با از دست دادن كاركردهاي واقعي‌اش، خودش به عاملي براي از بين بردن حقوق مردم و به ويژه طبقه فرودست جامعه تبديل شود. در اروپا باشگاه‌هاي كاملا خصوصي، خرج و مخارج‌شان را از طريق شيوه‌هايي مثل بليت‌فروشي در استاديوم خانگي، دريافت حق پخش از شبكه‌هاي تلويزيوني شخصي، تبليغات محيطي و جذب اسپانسرهاي بزرگ تامين مي‌كنند و آخر هر فصل، ترازنامه مثبت مالي‌شان را به مراجع مربوطه ارايه مي‌دهند. اين يعني آنكه اين تيم‌ها هر چقدر هم پرريخت و پاش باشند و از بازيكنان گرانقيمت بهره ببرند، باز مداخل‌شان به هزينه‌هاي‌شان مي‌چربد. در اين سيكل سالم و مفيد، ستاره‌هاي فوتبال هم علاوه بر تن دادن به پروژه‌هاي عظيم و رنگارنگ خيريه، گاهي تا نيمي از رقم دستمزدشان را به عنوان ماليات به دولت مي‌پردازند تا اين وجوه صرف فقرزدايي و تامين هرچه بيشتر رفاه مردم شود. در فوتبال دولتي ايران اما، اين چرخه كاملا وارونه و به ضرر منافع ملت است. آنجا پول كمپاني‌هاي بزرگ و كانال‌هاي ثروتمند با واسطه جذابي به نام فوتبال خرج احداث بيمارستان و مدرسه و مراكز تفريحي براي عامه مي‌شود، اما اينجا بخشي از خزانه دولت كه بايد در جهت دغدغه‌هاي شهروندانش به مصرف برسد، در اختيار باشگاه‌هاي غيرمولد قرار مي‌گيرد تا آن را با دلال‌هاي بدنام، بوقچي‌هاي مخرب، مديران و مربيان فاسد و بازيكنان ناكارآمد تقسيم كنند. شايد اگر فوتبال ما به معناي واقعي كلمه خصوصي بود و مالكان باشگاه‌ها خرج‌شان را از جيب خودشان مي‌دادند، بازيكنان ميلياردي هم براي سكونشين‌ها حساسيت كمتري ايجاد مي‌كردند، اما امروز كه مرد و زن ايراني مي‌بيند سرمايه‌اي كه بايد براي كمك به خروج از بحران در اختيار وي قرار بگيرد، صرف هرچه تجملاتي‌تر شدن زندگي ستاره‌هاي غيرمتعهد مي‌شود، نمي‌توان از او انتظار خويشتنداري و سعه‌صدر داشت.

4- مديريت صحيح باعث مي‌شود در جوامع پيشرفته، فوتبال به دشمن فقر و رخوت تبديل شود، اما سياستگذاري‌هاي غلط، سستي و اهمال‌كاري و ناتواني در تدبير امور، در كشور ما از همين رشته ورزشي عاملي براي از دست رفتن سرمايه ملي و تقويت فساد و كج‌روي مي‌سازد. تماشاگر درمانده، خشمش را از روي سكوها به بازيكن انتقال مي‌دهد و فوتباليست متهم شده نيز واكنشي مشابه نشان مي‌دهد تا فضاي فوتبال ايران، مملو از يك نفرت همه‌جانبه و دشمني بازتوليدشونده باشد.

رسول بهروش

 

 

 

 

برای ثبت نظرات خود بدون نیاز به تایید عضو کانال تلگرام پرسپولیس نیوز شوید(کلیک کنید)