بی اعتمادی؛ پیغام طولانی ترین نود تلویزیون
مرجع خبری پرسپولیس : دوشنبه شب، شب ترسناکی بود. در همین شامگاه نفرین شده بود که دریافتیم یک نفر می تواند مشاور عالیرتبه رییس سازمان تربیت بدنی و در عین حال عضو اصلی هیات رییسه فدراسیون فوتبال باشد، اما به جای خیرخواهی و نیک اندیشی، انتظار شکست تیم ملی مملکت را بکشد.

1 – سرانجام اتفاقی که مدتها اهالی فوتبال انتظارش را می کشیدند رخ داد تا علی دایی و حبیب کاشانی در یک برنامه زنده تلویزیونی به جنگ هم بروند و هر یک حقایقی را که مدتها در سینه حبس کرده بودند، برای مخاطبان شان به زبان بیاورند. برنده بزرگ آخرین و شاید عریان ترین دوئل کلامی فوتبال ایران، طبق معمول عادل فردوسی پور بود؛ مردی که نصفه و نیمه روی صندلی اش لم داده بود و با لبخندهای معروف و معنی دارش، از به جا ماندن یک «نود» به یادماندنی دیگر لذت می برد.

 

نطق های آتشین و البته مفصل سرمربی و سرپرست موقت باشگاه پرسپولیس، در حالی به رقم خوردن رکورد طولانی ترین برنامه نود تاریخ تلویزیون انجامید که حرارت بحث باعث شده بود بسیاری از هواداران فوتبال قید خواب را بزنند و با ولع، افشاگری های داغ دو طرف را قورت بدهند.

 

همه چیز ایده آل به نظر می رسید؛ میهمانان سرشناس و سخنور، وقت کافی و خورشید حقیقت که ذره ذره از زیر ابر بیرون می آمد و از رازهای سر به مهر پرسپولیس لیگ دهم رمزگشایی می کرد. با تمام اینها اما، انگار در عمق وجود این دوشنبه شب فراموش ناشدنی، یک احساس دوست نداشتنی رخنه کرده بود که اجازه نمی داد ما هم مثل عادل لبخند بزنیم و لذت ببریم؛ شاید حسی بین ترس و یاس ، یا معجونی از حزن و حیرت !

2- دوشنبه شب، شب ترسناکی بود. در همین شامگاه نفرین شده بود که دریافتیم یک نفر می تواند مشاور عالیرتبه رییس سازمان تربیت بدنی و در عین حال عضو اصلی هیات رییسه فدراسیون فوتبال باشد، اما به جای خیرخواهی و نیک اندیشی، انتظار شکست تیم ملی مملکت را بکشد تا بلکه مشت خالی مربی مغضوبش، در ملا عام باز شود و کوس رسوایی او به صدا دربیاید.

 

چگونه می توانیم تیره شب جان سختی را دوست بداریم که در آن، یکی از اساطیر فوتبال وطن زبان به شکایت از سخیف ترین ظلم هایی گشود که بر او روا داشته بودند؛ از فحاشی برنامه ریزی شده علیه خانواده اش تا ضرب و شتم خودش؟ دوشنبه شب، شب ترسناکی بود. در دل سیاهی همین شامگاه هولناک بود که پی بردیم کاپیتان محبوب ترین باشگاه این مملکت می تواند از چهار گل خوردن تیمش به وجد بیاید، یا بازیکن فیکس همین مجموعه، گردن آویز قهرمانی اش را روی سینه فلان آقا زاده یا بوقچی یا عضو تدارکات ببیند.

 

دوشنبه شب، شب ترسناکی بود. اصلا مگر می توانی از شبی که در آن فهمیده ای اسطوره های بزرگترین تیم سرزمینت هر یک در گوشه ای آواره شده اند تا ساختمان باشگاه شان به محل برگزاری جلسات بوقچی ها و برنامه ریزی بزن بهادرها تبدیل شود، به نیکی یاد کنی؟ خوش به حال عادل فردوسی پور که هنوز می توانست بخندد، اما ته ته این طولانی ترین نود دنیا، یادمان آورد ما آدم ها تا کجا غیر قابل اعتماد شده ایم؛ آنقدر که نه مدیر و مربی می توانند به هم اطمینان داشته باشند و نه حتی تماشاگر به تماشاگر. از کجا معلوم تویی که روی سکوهای سیمانی پای درد دل هایم نشسته ای، دوربین موبایلت را روشن نکرده باشی تا حرفهایم را برای یک برنامه معروف تلویزیونی نفرستی؟

3- دوشنبه شب، شب ترسناکی بود. وقتی در عصری که خود مدرنیته هم به تدریج سنتی می شود، هنوز دغدغه بزرگ فلان باشگاه معتبر کشورت چگونگی تعامل با بوقچی ها باشد، چرا نباید بترسی؟ چه اهمیتی دارد اگر مسوولان یک باشگاه لیگ برتری هلند با یک نوزاد مستعد هجده ماهه قرارداد می بندند یا اگر قطری ها تا مرز فتح تک تک تیم های لالیگا پیش می روند؟ مهم این است که در فوتبال ما، هنوز پنجه قوی و حنجره زمخت حرف اول را می زند و می توان مهم ترین تدابیر مدیریتی و اساسی ترین اصول باشگاهداری را با زور بازوی آنها تنظیم کرد؛ مربی کتک می زنند، بیانیه می خوانند، در رختکن نسق می گیرند و نبض سکوها را به سودت به تپش در می آورند… خلاصه اینکه وفادارترین اند، در ازای پول! دوشنبه شب، شب ترسناکی بود؛ شبی از جنس راست نگفتن، یا «راست» را درست و کامل نگفتن. اصلا حوالی بامداد سه شنبه بود که دریافتیم اگر در همه جای جهان، جام گرفتن پاداش جنگیدن باشد، در ایران جنگیدن پاداش جام گرفتن است. پایان پنج ساعت نبرد تن به تن، آغاز این پرسش مهم بود که میلیون ها هوادار پرسپولیس کجای این بازی بودند؛ همان ها که یک طرف دعوا می خواست دست شان را بفشارد و طرف دیگر، قصد کرده بود بر همین دستان بوسه بزند. دوستان در طول فصل و در کشاکش این جنگ آشکار نشده قدرت چقدر به فکر کام تلخ هوادار بودند؟ واقعا چقدر؟

4- دوشنبه شب، شب ترسناکی بود؛ شبی که دوباره به یاد آوردیم خداوند ناظر بر اعمال ماست، اما انگار این نظارت فقط روی «زبان» مان به رسمیت شناخته می شود و چندان شامل رفتارمان نمی شود. کسی چه می داند، شاید اگر به اندازه نیمی از آنچه ادعا می کنیم، انسان های خوبی بودیم، این دوشنبه شب های مسلسل وار، اینقدر هراس انگیز و رعب آور از کار درنمی آمدند!

نویسنده : رسول بهروش

 

برای ثبت نظرات خود بدون نیاز به تایید عضو کانال تلگرام پرسپولیس نیوز شوید(کلیک کنید)