نوستالژی – بهترین گلرهای تاریخ پرسپولیس

مرجع خبری پرسپولیس : مي‌گويند گلرها به خاطر آن لباس متفاوت و دستكش‌ها از همه بازيكنان متفاوت هستند. مي‌گويند گلرها طور ديگري فكر مي‌كنند و حتي اخلاق و رفتارشان در بين فوتباليست‌ها مشخص و متمايز است.

 

 

اين خصلت البته ناشي از پست بازي آنهاست كه بايد شجاعت، فداكاري، هوش، توانايي، دقت و چالاكي را همه با هم داشته باشد. مي‌گويند دروازه‌باني دشوارترين پست فوتبال است، پس آنهايي كه در اين پست پيراهن يكي از دو تيم پرطرفدار پايتخت را پوشيده و سپس به تيم ملي رسيده‌اند، قطع يقين گلرهاي بزرگي هستند.



اين بار در صفحه نوستالژي پرسپوليس سراغ بهترين دروازه‌بان‌هاي پرسپوليس در چهار دهه اخير رفتيم كه البته انتخاب سه چهار نفر از اين جمع براي مصاحبه كار دشواري بود. در عين حال شايد مرور خاطرات سه دروازه‌بان مطرح سرخ‌ها در دهه 50 و 60 در اين صفحه خالي از لطف نباشد.

 

 

 


من در اواخر دهه 40 براي تيم دارايي بازي مي‌كردم اما آن زمان با حق‌كشي‌ها و باند بازي‌هايي كه در فوتبال بود، در باشگاه دارايي را بستند و من، جلال طالبي، اكبر افتخاري و منصور پورحيدري به تيم‌هاي ديگر رفتيم. آن موقع من و محراب شاهرخي رفتيم پرسپوليس و منصور پورحيدري و يكي دو نفر ديگر تاج را انتخاب كردند.

 

در پرسپوليس كه بوديم يكسري از بچه‌هاي شاهيني به پيكان رفتند. فكر مي‌كنم پيكان يك پولي به اندازه 5 يا 10 هزار تومان به آنها داد تا همگي به اين تيم بروند. اما من نرفتم، آنها شاهيني بودند و يك دسته‌بندي خاصي وجود داشت. من از دارايي آمده بودم و ترجيح دادم بمانم. گفتم به نان و نمكي كه با عبدو، مالك باشگاه خورده‌ام احترام مي‌گذارم و آدم نمك‌نشناسي نيستم و خودم را نمي‌فروشم.

من ماندم و يك مشت جوان 16 تا 20 ساله كه محمود خوردبين يكي از آنها بود. در واقع قديمي‌ترين بازيكن پرسپوليس من بودم كه بايد با آن تيم جوان در دسته اول بازي مي‌كرديم. من هم بازيكن، هم كاپيتان و هم سرمربي اين تيم بودم. يادم مي‌آيد با همان تيم جوان و گروهي بچه 18-17 ساله تيم ارتش چين را 2- هيچ برديم و تاج را يك- صفر برديم كه در آن بازي من با داور دعوايم شد. البته با اينكه شاهيني‌ها از پرسپوليس رفته بودند و تيم ما جوان شده بود، در هر بازي 30-20 هزار هوادار داشتيم.

در ورزشگاه امجديه (شيرودي) بازي داشتيم مقابل تاج. در يك صحنه خوردبين توپ را از قليچ‌خاني رد كرد و از پشت 18 قدم گل زد. مرحوم هادي ابوالحسن، داور مسابقه به نشانه گل سوت زد و اول گل اعلام كرد اما قليچ‌خاني رفت در گوشش چيزي گفت. من رفتم خوردبين را ماچ كنم كه داور گفت گل مردود است. من رفتم سمت داور، به من گفت حرف بزني بيرونت مي‌كنم. من هم گفتم اين بي‌معرفتي است چون نه فول شده بود نه چيزي، همين شد كه من داور را زدم و او هم مرا اخراج كرد.

 

آن موقع به خاطر حضور خسرواني من را محروم كردند. حتي تلفن خانه و مغازه‌مان تحت كنترل بود تا چيزي نگويم. يك جورهايي برنامه تخريبي روي من پياده كردند و گفتند مواظب حرف زدنت باش. آن بازي را ما با اشتباه اكبر محمدي يك- هيچ باختيم درحالي كه اگر حق وجود داشت، يك- يك مي‌شديم.

در واقع اين بدترين خاطره فوتبالي من بود. قبل از انقلاب بود و اوضاع ناآرام. يادم مي‌آيد بعد از آن لحظه، يك سرهنگ آمد و گفت: «الان استاديوم مثل انبار باروت است كه كبريت دست شماست.» من هم حساب كردم كه اگر تحت تاثير شعارهاي ضد حكومت و سياسي قرار بگيرم، فردا كاسه كوزه‌ها را سر من مي‌شكنند. همين شد كه بچه‌ها را برداشتم و از زمين بيرون آمديم چون مي‌دانستم كه آن موقع خيلي راحت آدم مي‌كشند و امنيتي وجود ندارد. خلاصه ماجرا به خير گذشت و ما برگشتيم به زمين و بازي تمام شد اما بعد از بازي مردم ريختند به خيابان‌ها و عليه حكومت شعار دادند.

 

در واقع يك جورهايي من يك كار انقلابي انجام داده بودم.» بعد از اين بازي يك ماه من را محروم كردند تا بدترين خاطره‌ام شكل بگيرد. آن زمان ما حتي پول كفش‌مان را هم خودمان مي‌داديم، بنابراين جريمه مالي در كار نبود اما مردم آنقدر به دستگاه ورزش تلفن كردند كه مرا بخشيدند. حتي مرا تهديد كرده بودند كه عناوين و مدال‌هايم را مي‌گيرند، من قهرماني آسيا و سومي المپيك آسيا را داشتم اما بعدا اين تهديدها را عملي نكردند.

من مربي دروازه‌باني نداشتم و بيشتر از تيم‌هاي خارجي كه به ايران مي‌آمدند، تمرين گلرهايشان را نگاه مي‌كردم چون خودم معلم ورزش بودم و دوست داشتم ياد بگيرم. الگوهاي دروازه‌باني من دروازه‌بان‌هاي تيم‌هاي روماني و چكسلواكي بودند اما لئو ياشين گلر فقيد شوروي را خيلي دوست داشتم.

 

ياشين بهترين دروازه‌بان آن زمان بود و من لباس پوشيدن و كلاه گذاشتن را از او تقليد مي‌كردم. هميشه پيراهن مشكي يا بنفش مي‌پوشيدم و مثل ياشين كلاه مي‌گذاشتم تا نور آفتاب اذيتم نكند. يك بار هم رفتيم شوروي و دستكش روسي كه آن موقع معروف بود خريدم تا كاملا شبيه او باشم. جالب است كه رفتيم شوروي تا با تيم ديناموكيف بازي كنيم و با اينكه مصدوم بودم بازي كردم، گفتم هر چه مي‌شود، بشود. وقتي رفتم داخل زمين، به خاطر شباهتم با ياشين، روس‌ها مرا ياشين شماره 2 صدا زدند كه برايم خيلي جالب بود.

بهترين خاطرات من مربوط به حضور در تيم ملي در المپيك 1964 توكيو است اما همراه با پرسپوليس مقابل تاج يك بازي خوب كردم كه يادم نمي‌رود. آن زمان بايد يك تيم به رقابت‌هاي باشگاه‌هاي آسيا مي‌رفت كه ما در بازي آخر كه مثل فينال بود و در برف برگزار شد با تاج صفر- صفر كرديم. آن موقع هر كس مي‌خواست به تيم ملي برود اول مي‌رفت تاج و اين تيم مثل تيم ملي بود اما آن روز من بهترين بازي‌ام را انجام دادم و اول شديم ولي ما را دو روز دير به رقابت‌هاي آسيايي فرستادند.

 

رفتيم در هواي 40 درجه بالاي صفر، بازي اول را يك- هيچ برديم، بعدش تيمي هندي را برديم، با تيمي از رژيم اشغالگر هم مساوي كرديم اما نتوانستيم صعود كنيم. فكر مي‌كنم حدودا 35 سال سن داشتم كه فوتبال را كنار گذاشتم، آن هم با پيراهن پرسپوليس.

يك روز بنفيكا آمده بود تهران و با اوزه بيو ستاره آن زمانش با ما بازي كرد. در آن بازي تا دقيقه 80 صفر- صفر مساوي بوديم اما آنها يك كرنر زدند و من هم توپ را گرفتم كه مدافع آنها برخوردي با من داشت و كتفم شكست.

از آن موقع به بعد من فوتبال را كنار گذاشتم. قبل از آن حدود 36-35 بازي رسمي براي تيم ملي انجام دادم و حدود 5-4 سال با پرسپوليس به ميدان رفتم.

من به واسطه يكي از دوستانم كه كارگردان بود به سينما هم راه پيدا كردم. ساموئل خاچيكيان و يكي از دوبلورهاي فيلمفارسي‌هاي آن زمان كه طرفدار دارايي بودند به من گفتند تيپ و قيافه‌ات و حركاتت به هنرپيشه‌هاي خارجي مي‌خورد و من رفتم به سينما و 6-5 فيلم با بازيگران مشهور آن زمان بازي كردم اما آنطور كه فكر مي‌كرديم نشد و براي من آينده‌اي در سينما وجود نداشت.

 

برای ثبت نظرات خود بدون نیاز به تایید عضو کانال تلگرام پرسپولیس نیوز شوید(کلیک کنید)